انواع اعمال و چگونگی برگزیدن آنها از دیدگاه ابن تیمیه

ابن تیمیه بر این باور است که مطابق با قاعده، ایمان کم و زیاد می ­شود، با عبادات زیاد و با گناهان دچار نقصان و کمبود می­شود حتی از این نیز فراتر رفته و تفکر و اندیشه کردن در آیات خداوند متعال را اسباب رسوخ ایمان در قلب و تعمیق آن می­داند و در رابطه­ ی میان عقل با ایمان، سخن جارودی را یادآور می ­شود که (ایمان، عقل نامحدود است.)

عوامل تقویت ایمان بسیار است مانند شنیدن قرآن، دیدار با اهل ایمان، اندیشه کردن در احوال آنان، شناخت حالات و معجزات پیامبر، اندیشه کردن در آیات خداوند متعال و تفکر در احوال درونی انسان و ضروریاتی که خداوند برای بنده بیان داشته است و سبب کرنش و تسلیم شدن در برابر وی و پناه بردن به او می ­شود.[۱]

 با وجود این راه­های علمی و تفکر و اندیشه و مطالعه ­ی علمی، بحث از راه­های علمی تقویت ایمان پیش می­ آید پس آیا باید با زهد شروع کنیم یا با علم و یا با عبادت؟ یا میان همه ­ی این­ها به اندازه ­ی توان خود جمع کنیم؟ شیخ الاسلام به این سوال این­گونه پاسخ می ­دهد:

ما ناگزیر از داشتن ایمان واجب، انجام عبادات واجب و زهد واجب هستیم و مردم درجات ایمانی متعددی دارند و یکسان نیستند همچنان که در شعبه ­های ایمان با یکدیگر متفاوت ­اند. هر انسانی هر آنچه که امکان درخواست آن هست، طلب می­کند و در حد توان خود و آنچه برای وی مقدر شده فضائل را انجام می ­دهد و مردم در این باب درجات متفاوتی دارند: برای برخی علم آسان­تر از زهد است و برای برخی دیگر برعکس، زهد آسان­تر از علم است و برای برخی نیز عبادت آسان­تر از این دو است؛ آنچه برای انسان مشروع است، این است که هرقدر خیر و نیکی برایش فراهم شد، انجام دهد چنانکه خداوند متعال می­فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»: «پس تا (جایی که) می‌توانید از الله بترسید.» (تغابن: ۱۶)

در حالت ازدحام شعبه­ های ایمان، آنچه را که بیشتر سبب رضای خدا می ­شود و بیشتر توانایی آن­را دارد انجام دهد؛ گاهی بر انجام کار مفضول از انجام فاضل تواناتر است که آنچه از انجام آن به دست می­آید برتر از آن چیزی است که از انجام کار فاضل حاصل می­شود و به این شکل، افضل و برتر این است که چیزی را که بیشتر به نفع وی است طلب کند و این در حق او افضل و برتر است. و آنچه را که مطلقا برتر است، اما انجام آن بر وی سخت و ناممکن است اراده نکند تا آنچه برایش بیشتر فایده دارد از دست نرود. همانند کسی که تلاوت قرآن و تدبر آن و بهره بردن از آن برای او سودمندتر از نماز نفلی است چرا که نماز خواندن برای او سنگین است و از آن نفعی نمی­برد یا آنچه  با ذکر عاید او می­شود بزرگتر از آن است که از قرائت نصیب وی می­شود، پس هر عملی که برایش فایده­ی بیشتری داشته باشد و بیشتر اطاعت از خداوند حاصل شود، در حق وی برتر است از عمل سختی که نتواند از پسِ آن برآید.

زهد به دو قسم تقسیم می­شود:

یک) زهد ضد رغبت است مانند بغض که مخالف محبت است و کراهیت و ناپسندی که مخالف با اراده و خواستن است.

دوم) چیزی که در آن زهد پیشه می­کنند.

 به معنای اول، حقیقت مشروع آن این است که کراهیت، انزجار و محبت بنده پیرو محبت، کراهیت، رضایت و خشم پروردگار متعال باشد.

پس باید چیزی را دوست بدارد که خداوند دوست دارد و چیزی را ناپسند دارد که خدا دوست ندارد و راضی به رضایت خداوند باشد و به امر پروردگار، از آنچه او بدان ناراضی است، ناراضی باشد.

و به معنای دوم ملاحظه می­شود که بسیاری از زاهدان در زندگی دنیا از خوبی­های دنیا دوری می­کنند. و آنچه را که خدا و رسول، دوست دارند نمی­پذیرند که خدا و رسول او بر چنین زهدی فرمان نداده­اند؛ حتی در میان مشرکین و اهل کتاب و اهل بدعت نیز چنین زاهدانی یافت می­شوند.

حال پس از شناخت این مساله که باید رفتار ما پیرو محبت و رضای خداوند متعال باشد و بر اوامر و نواهی او تعالی گردن نهیم، این مساله مطرح است که راه رسیدن به آن چیست؟

شیخ الاسلام با استناد به حدیث ذیل، به اسن سوال پاسخ می­گوید.

پیامبر اکرم می­فرمایند: «المومن القوی خیر واحب الی الله من المومن الضعیف»: «مومن قوی، بهتر و محبوب­تر از مومن ضعیف نزد خداوند متعال است. و تا زمانی که اوضاع به این شکل است باید در انجام اوامر و ترک نواهی بکوشیم و به او تعالی در این راه استعانت بجوییم. در صحیح مسلم آمده است که رسول خدا فرمود: «المومن القوی خیر واحب الی الله من المومن الضعیف وفی کل خیر، احرص علی ما ینفعک واستعن بالله ولاتعجز، وان اصابک شیء فلا تقل لو انی فعلت کذا لکان کذا و کذا، ولکن قل قدر الله وما شاء فعل، فان لو تفتح عمل الشیطان»: «مومن قوی و نیرومند نزد خداوند از مومن ضعیف بهتر و محبوب­تر است و در هریک از آنها خیر وجود دارد؛ تلاش کن و در آنچه به تو سود می­رساند، حریص باش و از خداوند یاری بخواه و ناتوان نشو. هرگاه به تو چیزی برسد نگو اگر چنین می­کردم، چنین و چنان می­شد بلکه بگو خداوند مقدر نموده بود و آنچه خداوند بخواهد، انجام می­دهد زیرا کلمه­ ی (اگر) دروازه­ ی وسوسه­ ی شیطان است.»

 و در سنن آمده که پیامبر خدا بر کسی قضاوت نمود و شخص محکوم گفت: «خداوند مرا کافی است و او بهترین وکیل است.» پیامبر خدا فرمود: «ان الله یلوم علی العجز، ولکن علیک بالکیس فاذا غلبک امر فقل: حسبی الله ونعم الوکیل»: «خداوند ناتوانی و عجز را سرزنش می­کند ولی باید زرنگ باشی و اگر امری بر تو غلبه نمود بگو: خداوند مرا کافی است و او چه وکیل خوبی است.»

 ابن تیمیه این حدیث را این­گونه توضیح می­دهد که بنده امر شده تا در آنچه سود و منفعت آن در آن است حریص باشد و در آن به خداوند استعانت جوید ولی در این حدیث، منفعت مشروط به تلاش در خیر و خوبی است که همان عبادت می­باشد؛ هرچه به بنده منفعت رساند، او بدان امر شده است و از خواستن آنچه باعث ضرر وی است، نهی شده است هرچند که معتقد باشد به نفع اوست چنانکه محرمات را بخواهد درحالی­که سبب ضرر وی است و امر مفضولی را که به او نفع نمی­رساند، می­خواهد و خداوند متعال برای مومنان پاکی­ها را مباح قرار داده­ اند که به نفع آنان است و پلیدی را که به ضرر آنهاست، تحریم نموده است.[۲]

 ولی چه بسا به ذهن خواننده ارتباط میان اوامر دینی با نفع و ضرر خطور کند. یعنی: آیا اوامر تنها برای کسب منفعت و دوری از ضرر تشریع شده یا حکم دیگری نیز در برخی اوامر وجود دارد که ما به حکمت آن آگاه نیستیم؟ شیخ الاسلام به ما پاسخ می­گوید:

شیخ الاسلام ابن تیمیه حکمت از تشریع اوامر دینی را به سه قسم تقسیم می­کند:

اول: حکمت در خود عمل می­باشد – اگر چه بدان امر نشده باشد – مانند راستی و عدل و مانند آنها؛ مصالح حاصله برای فاعل آن عمل است و خداوند متعال به صلاح و خوبی امر کرده و از فساد و زشتی نهی می­ کند. او تعالی به عدل امر نموده و از ظلم نهی می­کند به همین جهت ابن تیمیه معتقد است که خداوند متعال، دولت عادل را حتی اگر کافر باشد، یاری می­کند و دولت ظالم را حتی اگر مسلمان باشد یاری نمی­کند.

دوم: آنچه بدان امر شده و از آن نهی شده است موصوف به حسنی است که انسان از امر کسب می­کند و نیز متصف به قبحی است که از نهی کسب می­کند مانند شراب که ابتدا حرام نشده بود اما بعدا حرام شد و خبیث و پلید گشت؛ همچنین نمازگزاردن به سوی بیت المقدس امر نیکویی بود و چون از آن نهی شد، قبیح و زشت گشت؛ آنچه را که خداوند بدان امر کرده آن­را دوست داشته و سبب رضایت او می ­شود و آنچه از آن نهی کرده، سبب خشم و نارضایتی او می ­شود.

اگر خداوند با بنده­ ای محبت داشته و او را دوست داشته باشد، چنان از صفات نیک به وی می­دهد که او را از کسانی که با او بغض داشته باشند و او را دشمن می­دارند، ممتاز می­کند؛ همچنین برخی مکان­ها و زمان­ها را دوست داشته و بزرگ می­دارد مانند کعبه و ماه رمضان؛ و آنها را با صفات خاصی موصوف کرده که سبب تمییز آنها از باقی اماکن و اوقات می­شود به این صورت که در آن زمان­ها و مکان­ها، چنان رحمت­ها، الطاف و نعمت­های خداوند حاصل و جاری و ساری می­شود که در غیر آن زمان­ها و مکان­ها چنین نعمت­ ها و رحمت­ هایی حاصل نمی ­شود.

اگر گفته شود که شراب پس از تحریم و قبل از تحریم یکسان است، توصیف آن به پلیدی ترجیح بلامرجح است. در پاسخ گفته شده این­گونه نیست بلکه خداوند زمانی آن­را تحریم نمود که حکمت، اقتضای آن­را می­کرد و معنای اینکه یک شی، نیک و بد است، مانند این نیست که یک چیز سیاه و یا سفید است بلکه جنس آن چیز، نافع و یا مضر، مناسب و یا نفرت انگیز، دوست و یا دشمن و دیگر صفاتی است که با تغییر حالات، تغییر می­کند.

و یک چیز می­ تواند در یک زمان سودمند و در زمان دیگری، مضر باشد همچنین ممکن است یک چیز مضر باشد اما تحریم نشود چرا که فساد تحریم بیشتر است چنانکه اگر شراب در ابتدای اسلام تحریم می­شد، چنان مردم با آن خو گرفته و بدان معتاد شده بودند که نیروی ایمان آنها تحریم آن­را نمی­پذیرفت و دین و ایمان آنها کامل نبود تا در آن نقصی جز شراب خواری باشد که سبب جلوگیری از یاد خداوند متعال و نماز می ­شود؛ به همین دلیل است که این حکم به تدریج نازل شد به این صورت که ابتدا خداوند متعال فرمود: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»: «از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ است و سودهایی برای مردم در بر دارد و گناه هر دو از سودشان بزرگ‌تر است.» (بقره: ۲۱۹) و زمانی که گروهی از مردم به نماز ایستادند و امام دچار اشتباه شد، خداوند از نمازگزاردن در حال مستی، نهی کرد. (نساء: ۴۳)

و در نهایت خداوند متعال، آیه ­ی تحریم را در سوره­ی مائده نازل کرد. (مائده: ۹۰)

سوم: اینکه مصلحت، ناشی از خود امر است و در فعل، مصلحتی نیست لکن مقصود آزمایش بنده است که آیا اطاعت می­کند یا نه؛ و اگر معتقد بر وجوب فعل گشته و برای انجام آن عزمش را جزم کرد مقصود و منظور از امر، حاصل گشته و آن امر در این هنگام نسخ می­شود همچنان که در قصه­ی ابراهیم خلیل و در داستان قربانی کردن چنین بود: در قربانی نمودن فرزند، مصلحتی نبود همچنین، ذبح نمودن مطلوب و مقصود پروردگار نبود بلکه مراد و مقصود پروردگار، آزمایش و ابتلای ابراهیم بود تا اطاعت از پروردگارش و محبت او را بر محبت فرزندش، ترجیح دهد. خداوند نمی­خواست که او فرزندش را اهدا کند درحالی­که او خلیل الله بود و اراده و خواست خداوند تکمیل دوستی او با الله بود به این شکل که در قلب ابراهیم هیچ چیزی نباشد که مزاحم محبت با پروردگار او باشد: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ»: «پس چون هردو تسلیم شدند و (ابراهیم) او را به پیشانی (بر زمین) افکند. و او را ندا دادیم: «ای ابراهیم! یقیناً خواب (خویش) را تحقق بخشیدی». بدون شک ما این گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. مسلماً این (خواب) آزمایشی آشکار بود.» (صافات: ۱۰۶- ۱۰۳)

همچون این مثال، داستانی در صحیح بخاری وارد شده است، داستان ابتلای فرد برص، کور و کچل  که مقصود و هدف ابتلای آنها بود نه خود فعل.[۳]

در زیر نص حدیث را آورده­ایم:

ابوهریره روایت می­کند که پیامبر ­فرمودند: «إِنَّ ثَلاثَهً فِی بَنِی إِسْرَائیلَ، أَبْرَصَ، وَأَقْرَعَ، وَأَعْمَى، بَدَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَبْتَلِیَهُمْ، فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلَکًا، فَأَتَى الابْرَصَ، فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: لَوْنٌ حَسَنٌ، وَجِلْدٌ حَسَنٌ قَدْ قَذِرَنِی النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ عَنْهُ، فَأُعْطِیَ لَوْنًا حَسَنًا، وَجِلْدًا حَسَنًا، فَقَالَ: أَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: الابِلُ، فَأُعْطِیَ نَاقَهً عُشَرَاءَ، فَقَالَ: یُبَارَکُ لَکَ فِیهَا. وَأَتَى الاقْرَعَ: فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: شَعَرٌ حَسَنٌ، وَیَذْهَبُ عَنِّی هَذَا قَدْ قَذِرَنِی النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ، وَأُعْطِیَ شَعَرًا حَسَنًا، قَالَ: فَأَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: الْبَقَرُ، قَالَ: فَأَعْطَاهُ بَقَرَهً حَامِلاً، وَقَالَ: یُبَارَکُ لَکَ فِیهَا. وَأَتَى الاعْمَى، فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: یَرُدُّ اللَّهُ إِلَیَّ بَصَرِی، فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَرَدَّ اللَّهُ إِلَیْهِ بَصَرَهُ، قَالَ: فَأَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: الْغَنَمُ، فَأَعْطَاهُ شَاهً وَالِدًا، فَأُنْتِجَ هَذَانِ، وَوَلَّدَ هَذَا، فَکَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنْ إِبِلٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ بَقَرٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ غَنَمٍ. ثُمَّ إِنَّهُ أَتَى الابْرَصَ فِی صُورَتِهِ وَهَیْئتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْکِینٌ، تَقَطَّعَتْ بِیَ الْحِبَالُ فِی سَفَرِی، فَلا بَلاغَ الْیَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِکَ، أَسْأَلُکَ بِالَّذِی أَعْطَاکَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْمَالَ بَعِیرًا أَتَبَلَّغُ عَلَیْهِ فِی سَفَرِی، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ الْحُقُوقَ کَثِیرَهٌ، فَقَالَ لَهُ: کَأَنِّی أَعْرِفُکَ، أَلَمْ تَکُنْ أَبْرَصَ یَقْذَرُکَ النَّاسُ، فَقِیرًا فَأَعْطَاکَ اللَّهُ، فَقَالَ: لَقَدْ وَرِثْتُ لِکَابِرٍ عَنْ کَابِرٍ، فَقَالَ: إِنْ کُنْتَ کَاذِبًا فَصَیَّرَکَ اللَّهُ إِلَى مَا کُنْتَ. وَأَتَى الاقْرَعَ فِی صُورَتِهِ وَهَیْئتِهِ، فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِهَذَا، فَرَدَّ عَلَیْهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَیْهِ هَذَا، فَقَالَ: إِنْ کُنْتَ کَاذِبًا فَصَیَّرَکَ اللَّهُ إِلَى مَا کُنْتَ. وَأَتَى الاعْمَى فِی صُورَتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْکِینٌ وَابْنُ سَبِیلٍ، وَتَقَطَّعَتْ بِیَ الْحِبَالُ فِی سَفَرِی، فَلا بَلاغَ الْیَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِکَ، أَسْأَلُکَ بِالَّذِی رَدَّ عَلَیْکَ بَصَرَکَ شَاهً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِی سَفَرِی، فَقَالَ: قَدْ کُنْتُ أَعْمَى فَرَدَّ اللَّهُ بَصَرِی، وَفَقِیرًا فَقَدْ أَغْنَانِی، فَخُذْ مَا شِئتَ، فَوَاللَّهِ لا أَجْهَدُکَ الْیَوْمَ بِشَیْءٍ أَخَذْتَهُ لِلَّهِ، فَقَالَ: أَمْسِکْ مَالَکَ، فَإِنَّمَا ابْتُلِیتُمْ، فَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ، وَسَخِطَ عَلَى صَاحِبَیْکَ»: «خداوند متعال خواست سه نفر از بنی اسرائیل را که یکی بیماری پیس داشت و دیگری کچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش قرار دهد. پس فرشته­ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوب­ترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا که مردم از من نفرت دارند. فرشته دستی بر او کشید و بیماری ­اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس فرشته پرسید: محبوب­ترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت کرد و گفت: خداوند آن­را برایت مبارک می­گرداند. سپس فرشته نزد مرد کَل آمد و گفت: محبوب­ترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا که مردم از من نفرت دارند. فرشته دستی به سرش کشید. در نتیجه، آن حالت بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه فرشته پرسید: کدام مال نزد تو محبوب­تر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: خداوند آن­را برایت مبارک می­گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوب­ترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینای­اش را به او باز گردانید. آنگاه فرشته پرسید: محبوب­ترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد.

آنگاه آن شتر و گاو و گوسفند، زاد و ولد کردند طوری که نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر و دومی، یک دره پر از گاو و سومی، یک دره پر از گوسفند شد. سپس فرشته به شکل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم. تمام ریسمان­ها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو می­توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت کرده است به من شتری بده تا بوسیله آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می­شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را از نیاکانم به ارث برده ­ام. فرشته گفت: اگر دروغ می­گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه فرشته به شکل همان فرد کَل، نزد او رفت و سخنانی را که به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می­گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سرانجام، فرشته به شکل همان مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم و تمام ریسمان­ها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو می­توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینایی ­ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می­خواهی، بردار. سوگند به خدا که امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت ناراض شد.»

در پرتو این شرح، تفسیر قول خداوند متعال دانسته می­ شود که می­ فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»: «و من جن و انس را نیافریده­ ام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.» (ذاریات: ۵۶) این امر متعلق به اراده ­ی دینی شرعی است که مراد و منظور آن گاهی حاصل می­شود و گاهی حاصل نمی­شود؛ و معنای آن این است: هدف و غایتی که ما برای آنها دوست داشته و بدان راضی می­شویم و چیزی که بدان امر شده­ اند، عبادت است و عبادت  عملی است که خداوند بندگان را برای آن آفریده است یعنی: عبادت سبب کمال و صلاح آنها می ­شود و با این کمال و صلاح محبوب گشته و مورد رضایت قرار می­گیرند و هرکس این غایت و هدف را کسب نکند، محبت و رضایت را از دست داده است و اراده­ ی دینی که در آن سعادت و نجات او است، اراده و خواسته شده است و همچنین کمال و صلاح خویش را از دست می­ دهد که این نیز مستلزم فساد و عذاب وی می­باشد.[۴]

 

[۱] – الفتاوی، ج ۷، ص ۶۵۰

[۲] – الفتاوی، ج ۷، ص ۶۵۲، ۶۵۴

[۳] – ابن تیمیه: جواب اهل العلم و الایمان، ص ۱۹۹- ۲۰۴ چاپ دارالکتب العلمیه بیروت.

[۴] – مجموع الرسائل الکبری، ج۲، ص۷۸٫

مقاله پیشنهادی

به صبر کنندگان مژده بده

ما از آنِ الله هستیم و به سوی او برمی‌گردیم تا به هرکس هر عملی …