با وجود نزول این همه آیات و مصیبتهای پنجگانه باز گروه فرعونیان «قبطیها» از بتپرستی و آزار و اذیت قوم بنیاسرائیل که تبعه و پیرو موسی بودند دست نکشیدند و مدتها به این منوال گذشت و حوادث تلخ و شیرین میان موسی و فرعون روی داد. سرانجام ما به موسی پیام دادیم که شبانه بندگانم را از مصر به سوی فلسطین کوچ بده و آنگاه که به کرانه نیل رسیدید، با عصا به رودخانه دریاگون نیل بزن و راهی خشک برای آنان در این دریا بگشا راهی که چون در آن گام بگذاری نه از فرعونیان میترسی که به تو برسند و نه از غرق شدن در آب هراسی داری.
حضرت موسی س با فرمان خداوند بنیاسرائیل را به دوازده گروه تقسیم کرد و شب به راه افتادند و صبح آن به دریای سرخ رسیدند. موقعی که فرعون این خبر را شنید با لشکریان خودش بنیاسرائیلیها را تعقیب کرد، هنگامی که بنیاسرائیلیها فرعون و لشکریانش را دیدند، بسیار ترسیدند. حضرت موسی ÷ فرمود: نترسید خداوند با ماست.
﴿فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرۡقٖ کَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِیمِ۶٣﴾ [الشعراء: ۶۳].
«به دنبال آن به موسی پیام دادیم که عصای خود را به دریا بزن. وقتی عصا را به دریا زد، دریا از هم شکافت و هر بخشی همچون کوه بزرگی گردید».
و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد و هر گروهی از اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل در جادهای حرکت کرد. هنگامی که فرعون و فرعونیان شکافته شدن دریا را دیدند، فرصت را غنیمت شمردند و برای تعقیب بنیاسرائیلیها وارد دریا شدند. هنگامی که در وسط دریا قرار گرفتند با اراده خداوند دریا به هم پیوست و همه آنها غرق شدند.
بعد از آنکه فرعون و فرعونیان غرق شدند بنیاسرائیلیها به طرف فلسطین حرکت کردند. هنگامی که وارد فلسطین شدند، حضرت موسی از خداوند درخواست کرد که کتاب آسمانی را برایش بفرستد و به قلب او القاء کند.
﴿وَوَٰعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِینَ لَیۡلَهٗ وَأَتۡمَمۡنَٰهَا بِعَشۡرٖ فَتَمَّ مِیقَٰتُ رَبِّهِۦٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَهٗۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِیلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ١۴٢﴾ [الأعراف: ۱۴۲].
«و با موسی [برای عبادتی ویژه و دریافت تورات] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت، و موسی [هنگامی که به میعادگاه میرفت] به برادرش هارون گفت: در میان قومم جانشین من باش و به اصلاح برخیز و از راه و روش مفسدان پیروی مکن».
﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِیقَٰتِنَا وَکَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِی وَلَٰکِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَکَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِیۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَکّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَکَ تُبۡتُ إِلَیۡکَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١۴٣﴾ [الأعراف: ۱۴۳].
«هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت: و کلامی شنید که به کلام کسی نمیماند، خواست ذاتی را هم ببیند که چیزی مثل او نیست. لذا عرض کرد پروردگارا خویشتن را به من بنمای تا تو را ببینم. خدایش بدو گفت(تو با این بنیه آدمی و در این جهان مادی) تاب دیدار مرا نداری و مرا نمیبینی ولیکن برای اطمینان خاطر از اینکه تاب دیدن مرا نداری به کوه بنگر، اگر در برابر تجلی ذات من بر جای استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید. اما هنگامی که پروردگارش خویشتن را به کوه نمود آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید. وقتی که به هوش آمد گفت: پروردگارا تو منزهی از آن که با چشمان سر قابل رؤیت باشی من از این پرسش پشیمانم و به سوی تو بر میگردم و من نخستین مؤمنان هستم».