اراده خداوند نطفه مبارک حضرت موسی در رحم مادرش قرار گرفت و بعد از گذشت مدت معمولی، مادرش وضع حمل کرد ولی میترسید که اگر فرعونیان آگاهی یابند نوزاد را سر ببرند. خداوند تعالی مادرش را با الهام قلبی راهنمایی میکند و میفرماید: الآیه:
﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٧﴾ [القصص: ۷].
«و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده، پس هنگامی که [از سوی فرعونیان] بر او بترسی به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش که ما حتماً او را به تو باز میگردانیم، و او را از پیامبران قرار میدهیم..».
﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ لِیَکُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًا﴾ [القصص: ۸].
«[مادرش به الهام خدا او را به دریا انداخت] پس خاندان فرعون او را [از آب] گرفتند تا سرانجام، دشمنشان و مایه اندوهشان شود».
کار به جائی رسید که مادر موسی ناچار شد او را به دریاگونه نیل بیندازد. خاندان فرعون موسی را از روی امواج نیل برگرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد.
﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَیۡنٖ لِّی وَلَکَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٩﴾ [القصص: ۹].
«و همسر فرعون گفت: [این نوزاد] برای من و تو مایه شادمانی و خوشحالی است، او را نکشید، امید است ما را سود دهد، یا وی را به فرزندی خود بگیریم. ولی آنان آگاه نبودند [که دشمنشان را به دست خود میپرورند.]».
﴿وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن کَادَتۡ لَتُبۡدِی بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٠﴾ [القصص: ۱۰].
«قلب مادر موسی [از هر چیز جز یاد فرزندش] تهی شد [و در اضطراب و نگرانی فرو رفت]. اگر قلبش را [با لطف خود] محکم و استوار نکرده بودیم تا از باورکنندگان وعده ما باشد، به درستی که نزدیک بود آن [حادثه پنهانی] را فاش کند،.».
﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّیهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ١١﴾ [القصص: ۱۱].
«به خواهر موسی گفت: [اوضاع و احوال] او را پی گیری کن. پس او موسی را از دور [در آغوش فرعونیان] دید در حالی که خاندان فرعون [پی گیری او را] درک نمیکردند».
خداوند میفرماید: و ما دایگان را از او بازداشتیم و نگذاشتیم نوزاد پستان زنی را بمکد، پیش از آنکه مادرش را پیدا و به دایگانی موسی ببرند مأموران در جستجوی دایگان میگشتند خواهر موسی خود را بدیشان رساند و گفت: آیا شما را به ساکنان خانوادهای رهنمود کنم که برایتان سرپرستی او را به عهده گیرند و وی را شیر دهند و پرورش کنند و خیرخواه و دلسوز او باشند و نیز خداوند میفرماید:
زمانی که موسی علیه السلام به نهایت قدرت و رشد جسمانی خود رسید و خرد و اندیشهاش کامل گردید بدو فرزانگی و دانش دادیم و ما این گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم. موسی از قصر فرعون رهسپار کوچه و بازار پایتخت مملکت شد و بدون اینکه اهالی شهر مطلع شوند وارد آنجا گردید، در شهر دید که دو مرد میجنگند که یکی از قبیله او یعنی از بنیاسرائیل و دیگری از دشمنان او یعنی از طائفه قبطیهای جانبدار فرعون است. فردی که از قبیله او بود علیه کسی که از دشمنانش بود، از موسی کمک خواست و موسی کمکش کرد و مشتی بدو زد و او و در نتیجه آن شخص مرد. موسی علیه السلام گفت: این از عمل شیطان بود واقعاً شیطان دشمن گمراهکننده آشکاری است. موسی از کرده خود پشیمان شد و رو به درگاه خداوند کرد و گفت: پروردگارا من بر خوشتن با کشتن یک نفر ستم کردم پس به فریادم رس و مرا ببخش. خدا دعایش را اجابت کرد و او را بخشید، چرا که خدا بس آمرزنده و مهربان دباره بندگان پشیمان و توبهکار است. حضرت موسی گفت: پروردگارا به پاس نعمتهائی که به من عطا فرمودهای هرگز پشتیبان بدکاران و بزهکاران نخواهم شد.