کسی که علم و دانش از کتاب داشت گفت: تخت بلقیس را پیش از آنکه چشم برهمزنی نزد تو خواهم آورد. هنگامی که سلیمان تخت بلقیس را پیش خود آماده دید گفت: این از لطف و فضل پروردگار من است این همه قدرت و نعمت به من عطا فرموده است تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا میآورم یا ناسپاسی میکنم. هر کس که سپاسگزاری کند تنها به سود خویش سپاسگزاری میکند و هر کس که ناسپاسی کند، پروردگار من بینیاز از سپاس اوست و خداوند صاحب کرم است و سفره کریمانه انعام خود را از شکرگزار و ناشکر قطع نمیکند چنانکه سعدی میفرماید:
ای کریمی که از خزانه غیب | کبر و ترسا وظیفه خور داری | |
دوستان را کجا کنی محروم | تو که با دشمنان نظر داری |
حضرت سلیمان علیه السلام گفت: تخت او را با تغییرات محل برخی از زینتآلات و رنگ و روغن ظاهری ناشناخته کنید تا ببینم متوجه میشود که تخت او است یا جز کسانی خواهد بود که پی نمیبرند که این، خود آن تخت است.
هنگامی که بدان جا رسید و تخت خود را با وجود آن همه مسافت و درهای بسته و محافظان کاخ سلطنت، مشاهده کرد و بدان خیره شد، از سوی یکی از همراهان بدو گفته شد آیا تخت تو این گونه نیست؟ و این همان تخت نیست؟ گفت: انگار این همان است. ما پیش از این معجزه هم با مشاهده کار هدهد و شنیدن چیزهایی از قاصدان خود از حقانیت سلیمان علیه السلام آگاهی یافتیم و از زمره منقادان و تسلیمشدگان بودهایم و چندان نیازی به این معجزه جدید نبود و معبودهایی که به جای خدا میپرستید او را از پرستش خدا باز داشته بود. او هم از قوم کافر خود بود. بعد از مشاهده تخت خود بدو گفته شد داخل کاخ عظیم سلیمان علیه السلام شو. هنگامی که صحنه شیشهای آن را دید گمان برد که آب عمیقی است، زیرا که ماهیان در آن شنا میکردند. ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آب عبور کند و جامههای درازش تر نشود. سلیمان بدو گفت: حیات قصر از بلور صاف ساخته شده است. بلقیس از دم و دستگاه سلیمان شگفتزده شد و سلطنت و قدرت مادی و معنوی خود را در برابر فرمانروایی و توانایی و دارایی سلیمان ناچیز دید. دل خود را متوجه خالق جهان کرد و گفت: من به خود ستم کردهام و گول کفر و غرور شاهی را خوردهام و هم اینک پشیمانم و با سلیمان خویشتن را تسلیم پروردگار جهانیان میدارم و به پیغمبری او اقرار مینمایم و ترا به یگانگی میستایم.
«ما سلیمان علیه السلام را دچار بیماری ساختیم و وی را همچون کالبدی بیجان بر تخت سلطنت انداختیم تا به ابهت خود ننازد و به نیروی خویش تکیه نکند و بداند که عظمت و قدرت انسان با کمترین ناخوشی و کوچکترین بیماری متزلزل و چه بسا نابود میشود. سلیمان آن گاه که امتحان خدا را دید توبه و استغفار سر داد و به درگاه الله بازگشت».
زمانی که بر سلیمان علیه السلام که سمبول قدرت و عظمت بود مرگ را مقرر داشتیم، جنیان را از مرگ نیاگاهانید مگر موریانه و چوبخوارههایی که مدتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و عصاب او را میخوردند. هنگامی که سلیمان در میان جنیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپایید فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطلع میبودند و در عذاب خوارکننده بیگاری و اسارت باقی نمیماندند و راه خود را در پیش میگرفتند. مسجد بیتالمقدس به فرمان حضرت سلیمان و به وسیله جنیان ساخته شد.