زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام (۳)

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَهٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨﴾ [الأنعام: ۷۸].

«وقتی خورشید را در حال طلوع دید [برای محکوم کردن خورشیدپرستان با تظاهر به خورشید پرستی] گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است؛ و هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بی‌تردید من [با همه وجود] از آنچه شریک خدا قرار می‌دهید، بیزارم».

حضرت ابراهیم بعد از طی این مراحل فرضی و نمایشی و به عنوان الزام خصم و تبلیغ حقیقت و دست برداشتن مشرکین از بت‌پرستی به طور آشکار و یقین فرمود:

﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩﴾ [الأنعام: ۷۹].

«همانا من رو به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از هر راهی جز راه او دوری می‌گزینم و از زمره مشرکان نیستم».

هنگامی که خبر تبلیغات حضرت ابراهیم ÷ علیه بت‌پرستی و دعوت مردم به یکتاپرستی انتشار یافت «نمرود» ابراهیم را به نزد خود فراخواند و گفت: ای ابراهیم آن خدایی که تو مردم را برای پرستش او دعوت می‌کنی چه کسی است؟ و چه قدرتی دارد؟ حضرت ابراهیم ÷ فرمود: خدای من آن کسی است که مردم را می‌میراند و باز آنان را روز قیامت زنده می‌کند. «نمرود» گفت:

﴿قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُ﴾ [البقره: ۲۵۸].

گفت: «من هم زنده می‌کنم و می‌میرانم».

برای اثبات ادعای خود دو نفر را که محکوم به اعدام بودند نزد «نمرود» آوردند. «نمرود» گفت: من هم توانستم این را بمیرانم و دیگری را از مرگ نجات دهم و زنده نگه دارم.

حضرت ابراهیم هر چند می‌دانست که این عمل یک کار فریب‌دهنده و سفسطه است ولی حضرت ابراهیم برای اتمام حجت و الزام قطعی «نمرود» گفت:

﴿قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَ﴾ [البقره: ۲۵۸].

«حضرت ابراهیم فرمود: خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آورد تو آن را از مغرب برآور. پس آن مرد کافر «نمرود» واماند و مبهوت شد».

نمرود در این مناظره محکوم و ملزم گردید. بعد از این حضرت ابراهیم برخاست و رفت و در فکر این بود که نمایشی را برای اثبات عجز و ناتوانی بت‌ها به انجام برساند و بت‌ها را از بین ببرد، در نتیجه روزی را که مصادف با انجام مراسم جشن مشترکین بود و عادت داشتند که آن مراسم را در خارج از شهر انجام دهند، فرصت را غنیمت شمرد تا بت‌ها را در هم شکند.

مشرکین هنگام خروج از شهر برای انجام مراسم دعوت کردند،

﴿فَنَظَرَ نَظۡرَهٗ فِی ٱلنُّجُومِ٨٨ فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٞ٨٩ فَتَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ مُدۡبِرِینَ٩٠﴾ [الصافات: ۸۸-۹۰].

«حضرت ابراهیم بعد از درخواست ایشان جهت شرکت در مراسم، نگاهی به ستارگان انداخت و گفت: من ناخوش هستم آنان بدو پشت کردند و به دنبال مراسم خود رفتند».

مقاله پیشنهادی

نزول عیسی بن مریم علیهما السلام

بعد از خارج شدن دجال و به فساد پرداختن در زمین، الله، عیسی بن مریم …