جامعترین کلام پیرامون تربیت نفس کلامی است که امام زاهد و پارسا، ابوسلیمان دارانی بیان کرده است: «برای رقت قلب با پارسایان همنشین شو، و برای منورکردن قلب بر حزن و اندوه دوام کن و با دوام بر تفکر در جستجوی حزن باش، و راههای تفکر را در خلوت و عزلتنشینی به دست بیار، و با مخالفت با هوی و هوس از شیطان حذر کن، و با صدق و اخلاص در عمل، خود را برای ملاقات با ذات حق آراسته کن و برای برخورداری از عفو و گذشت خدا، وقار و متانت خود را حفظ کن و خدا را بر اعمال و رفتار خود شاهد و ناظر بدان و زیادی روزی را به شکرانه طلب کن و از نعمات و امکاناتی که از آن برخوردار هستی، نهایت استفاده را ببر، زیرا هر نعمتی پایانپذیر است»([۱]).
لطافت قلب: توجه به قلب از شرایط اساسی تربیت نفس است، باید در تمامی حالات اعم از بیماری و تندرستی، رقت و قسوت، ثبات و تزلزل، صلابت و رخوت، و در تمامی شرایط و احوال، قلب را زیرنظر داشت و عوامل قوت و قدرت آن را فراهم نمود، یکی از علل قسوت و سنگدلی، نشست و برخاست با سیهدلان است؛ انسانهایی که دنیا و سرگرمیهای آن بر دلهایشان پرده افکنده است. آنهایی که تنها برای دنیا خوشحال یا اندوهگین میشوند و فقط برای آن میگریند؛ عداوت و دوستی و منافع خود را فقط در دنیا و رسیدن به زخارف آن میبینند. ولی دیدار دوستان خدا بر رقت قلب میافزاید؛ دیدار با آنانی که قلبشان را ترس از خدا فرا گرفته و تمام فکر و ذکرشان جلب رضایت مولایشان است. اینها در دنیا چنان زندگی میکنند که گویی آخرت را با چشم میبینند. بنابراین، چهرهها و زمزمههایشان نشانگر ترسی است که در درون دارند. همنشینی با چنین کسانی است که به قلب لطافت و صفا میبخشد، قلبی که بیشتر به سوی زینت و زیباییهای دنیا گرایش دارد و اکثر اوقات در مسیر حق دچار لغزش و اشتباه میشود. مصاحبت و دوستی با چنین کسانی و دیدن آن رخسارهای نورانی، انسان را به یاد آخرت میاندازد، چنانکه در بارۀ آنان گفته شده است: «بعضی از مردم هستند که سیمای آنان آدمی را به یاد آخرت میاندازد. در سیمای آنان نه بهشت نقش بسته است نه دوزخ، ولی آثار آخرت بر جبین آنان چنان هویدا است که هرکس کمترین فراستی داشته باشد، آن را میبیند».
روشنایی قلب: اندوهناکشدن به خاطر از دستدادن بخشی از مال دنیا قلب را تیره میکند، ولی حزن و اندوه به دلیل از دستدادن امری از امور آخرت آن را روشن کرده و به آن نورانیت میبخشد. همچنین حزن و اندوه به خاطر ضایعشدن لحظههای گرانبهای عمر، قلب را روشن و تابناک میکند، زمانی که انسان مرتکب گناه میشود و ترس آن دارد که ارتکاب این گناه مانع ورود او به جنت شود، قلب شعلهور میشود.
غمگینشدن به دلیل اجرانشدن حکم خدا و حاکمیت یافتن هواهای بشری، گسترش ظلم و ستم در زمین، سلطۀ کفار بر مسلمین، ذلت و سرشکستگی آنان، اختلاف میان دعوتگران و… بر نورانیت قلب میافزاید. همۀ اینها اموری مربوط به آخرت هستند که اندوهناکشدن به خاطر آنها قلب را منور میکند.
قلب منور حقایقی را میبیند که قلب تیره آن را نمیبیند، و چون حقایق را مشاهده کرد، ثبات ورزیده و همچون کوهی محکم در برابر مصائب و آشوبها ایستادگی میکند و با این نور چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند و در هر امری راه درست را میشناسد.
سرچشمۀ حزن و اندوه: حزن و اندوه زمانی دوام خواهد یافت که آدمی پیوسته نفس خویش را مقصر بداند و در امور دین و وضعیت این امت که از شاهراه دین منحرف شده است، بیندیشد، چنین تفکری حزن و اندوه را برای آدمی ایجاد میکند. این تفکر تنها با خلوتکردن با نفس و دوریگزیدن از هیاهوهای دنیایی به دست میآید.
دوریجستن از شیطان: چنانکه در حدیث شرایط تربیت گفتیم، هوی عقل را از عمل باز میدارد؛ و او را کور کرده و فقط چیزی را میپذیرد که بدان دلبسته باشد. شیطان که دشمنِ آشکار برای اولاد آدم است یک لحظه از نیرنگ باز نمیایستد، و از این که فرزندان آدم را به دوزخ بیندازد، لذت میبرد. تنها با مخالفتکردن با هوی و توکل بر خدا است که انسان میتواند از تیرهای زهرآگین ابلیس و وسوسههای او در امان بماند. هرگاه انسان مسلمان با توکل بر خدا به مخالفت با هوی برخاست، عقل نیروی خود را باز مییابد و مجددا توانایی تشخیص سود و زیان را بدست میآورد.
آراستن به خاطر خدا: خداوند متعال طیب است و به جز طیب نمیپذیرد؛ و عملی را طیب گویند که خالص بوده و به غیر از خدا هیچ احدی در آن مد نظر نباشد. در غیر این صورت پذیرفته نمیشود اگرچه حجم آن به اندازۀ کوههای تهامه باشد.
انسان باید در گفتار و رفتار خود با دیگران و خدا راست کردار باشد، مرتکب فعلی نشود که خود بدان معتقد نباشد، در این حالت است که عمل و رفتار او از نقصان عاری است. باید هر روز نفس خود را محاسبه کند و به آن بگوید: آنچه گفتی و انجام دادی خالص بهر خدا بود یا بهر رضای دیگران؟ و دائم مشغول تصفیۀ اعمال خویش باشد و جز آنچه را که برای ذات حق انجام داده است باقی نگذارد، این است معنای آراستن برای خدا که در غیر این حالت اعمالش مردود است و پاداشی دریافت نخواهد کرد. خداوند میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ کَسَرَابِۢ بِقِیعَهٖ یَحۡسَبُهُ ٱلظَّمَۡٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ یَجِدۡهُ شَیۡٔٗا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٣٩﴾ [النور: ۳۹].
«کافران اعمالشان به سرابی میماند که در بیابان بیآب و علف شخص تشنهای آن را آب میپندارد، اما هنگامی که به سراغ آن رود، اصلاً چیزی نیابد و خدا را بیابد، پس به تمام و کمال حساب او را داد و خداوند در حسابرسی سریع است».
پس یکی از اساسیترین اصول همین است و تمامی روشهای تربیتی دیگر که این اصل را ندارند، باطل هستند.
شایستگی برخورداری از عفو و گذشت خدا: این تأکیدی است بر آنچه که زاهد مشهور «حاتم اصم» در اصل پنجم از مبحث توکل امر خود را برآن بنا نهاد، آنگاه که گفت: «و یقین دارم هرجا باشم از چشم خدا پنهان نمیمانم، پس باید از خدا شرم کنم». ثمرۀ دوام بر مراقبت، شرم و حیا از خدا است. شرم از خدا موجب امتناع از معاصی و اجتناب از هر امری است که خشم خدا را به دنبال دارد، در این حالت است که بنده آمادگی و لیاقت برخورداری از عفو پروردگار را خواهد داشت.
فراوانی نعمت و دوام آن: خداوند میفرماید:
﴿لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡ﴾ [ابراهیم: ۷].
«اگر مرا شکر گزارید، همانا نعمت را بر شما افزون کنم».
همچنانکه خداوند میفرماید: شکر نعمت منحصر به زبان نیست، بلکه این عمل است که آن را کامل میکند. به عبارت دیگر: شکر حقیقی آن است که در عمل انجام پذیرد، خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُکۡرٗا﴾ [سبأ: ۱۳].
«ای آل داود، در عمل شکر خدا بگذارید».
گاهی اوقات نعمتهای خدا افزایش مییابد، ولی فراموشکردن شکر نعمتدهنده و نیز داشتن صفات کبر و عجب، مانع دوام و بقای آن میشود.
باید یقین داشت که محاسبۀ نفس و شکرگذاری در برابر نعمتها، موجب فزونی و دوام آن میشود و آن هم به یُمن اعتراف به فضل خداوند و تضرع در برابر او و ادای حقوقی که بر ما واجب کرده و دوریجستن از تکبر و برتریطلبی بر خلق خدا و احساس قصور در بجایآوردن شکر نعمتهای بیپایان پروردگار صورت میپذیرد، همۀ اینها به اذن خدا موجب استمرار و بقای نعمت خواهد بود، به شرطی که بنده از آزمایش غم و شادی سربلند بیرون آمده باشد.
[۱]– صفه الصفوه: ۴ / ۲۳۱٫