از رادیو لندن شنیدم که از تلاش برای ترور نجیب محفوظ نویسنده و برنده جایزه نوبل در ادبیات خبر میداد. به یاد آن دسته از کتابهایش افتادم که خوانده بودم؛ از این فرد هوشیار و نابغه تعجب کردم که چگونه از این نکته غافل مانده که حقیقت، از خیال، بسیار بزرگتر است و جاودانگی از فنا و نابودی مهمتر و سترگتر میباشد و مبدأ الهی و آسمانی، از مبادی بشری، بسی برتر و فراتر است. ﴿أَفَمَن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّیٓ إِلَّآ أَن یُهۡدَىٰۖ﴾ [یونس: ۳۵] «آیا کسی که به سوی حق هدایت میکند، سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی که هدایت نمیکند مگر آنکه هدایت شود؟»
نجیب محفوظ، نمایشنامههای خیالی زیادی نوشته و در آن از قدرت تخیل خود به بهترین و قویترین شکل ممکن استفاده کرده است. اما نهایت کارش، این است که اینها، واقعیت ندارند.
از مطالعه زندگی او به مسئله بزرگی پی بردم و دانستم که سعادت، این نیست که تو، دیگران را به بهای از دست دادن سعادت و آرامش خود، خوشبخت و راحت کنی؛ درست نیست که به وسیله تو مردم شاد شوند و تو، غمگین و ناراحت باشی. برخی از نویسندگان، بعضی از مخترعان را میستایند و میگویند که فلان مبتکر، خودش چون شمع میسوزد تا برای مردم نورافشانی کند. اما درست، این است که مبتکر و مخترع، هم پیرامون خودش را روشن کند و هم دیگران از نور او استفاده نمایند و وجود خود را از خیر و هدایت سرشار کند تا با این کار، دلهای مردم را آباد نماید.
در نوشتههای نجیب محفوظ، هیچ مطلبی درباره قیامت و عالم غیب نیافتهام، امانوشتههایش را آکنده از خیال پردازی، هیجان، جذابیت و دنیا و شهرت دیدهام! اینک جای سئوال است که حق و هدف و رسالت و میثاق، کجاست؟ من، میدانم که نجیب محفوظ به آنچه خواسته، رسیده است. ﴿کُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا ٢٠﴾ [الإسراء: ۲۰] «اینها را با بخشش پروردگارت پیش میبریم و بخشش پرودگارت ممنوع نیست (و از کسی باز داشته نشده است)».
این، برای انسان کافی نیست که به آنچه میخواهد، دست یابد؛ بلکه انسان باید به آنچه که خدا میخواهد، برسد. ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمۡ وَیَهۡدِیَکُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَیَتُوبَ عَلَیۡکُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٢۶﴾ [النساء: ۲۶] «خداوند، میخواهد برایتان بیان کند و شما را به سنتهای کسانی که پیش از شما بودهاند، هدایت نماید و توبه شما را بپذیرد و خداوند، دانای فرزانه است».
بار خدایا! به جهنمیبودن یا بهشتیبودن کسی گواهی نمیدهم و تنها به بهشتیبودن یا جهنمیبودن کسانی گواهی میدهم که دلایل شرعی، گواه بهشتی یا جهنمی بودن آنهاست. البته من، به گفتارها و کردارها و آثار مینگرم. ﴿وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِی لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ﴾ [محمد: ۳۰] «و از لحن سخن، آنها را میشناسی». ای کاش همه، هدایت میشدند و به بهشت خداوند که پهنای آن به اندازه آسمانها و زمین است، میرفتند.
اگر دل انسان، شکسته و تهی از خیر و معرفت الهی باشد، رسیدن به پادشاهی کسری و حکومت قیصر چه فایدهای دارد؟! اگراستعداد سبب نجات نباشد، چه فایده و چه نتیجهای دارد؟!