اعتقاد به این امر که حتی تقلید بر کسانی که به درجۀ اجتهاد رسیدهاند، واجب است، اعتقاد و دیدگاهی عجیب است. امام غزالی در المستصفی به رد این اقوال با دلایلی محکم و قوی میپردازد و میگوید:
- صدق کلام مجتهد ضرورتاً معلوم نیست و به ناچار باید دلیلی بر آن باشد؛ مثلاً دلیل صدق فرمودۀ پیغمبر صلی الله علیه و سلم، معجزه است، پس صدق اجماعکنندگان با اخبار پیغمبر صلی الله علیه و سلم از عصمتشان معلوم میشود. بر عامی واجب است که از مفتی تبعیت کند، چه مفتی راست گوید یا دروغ، خطا کند یا به حق اصابت نماید؛ یعنی قول مفتی بنابه دلیل اجماع بر عامی واجب و لازم است. پس چنین کاری قبول قول دیگری از روی دلیل است و تقلید نیست؛ زیرا تقلید، قبول قول دیگری بدون دلیل است. پس هر زمان که دلیل برای قبول قول دیگری نباشد و صدق کلامش ضرورتاً یا بنابه دلیل معلوم نشود، در این صورت، تبعیت کردن از آن قول، اعتماد و تکیه بر جهل و نادانی است.
- به آنان میگوییم: آیا خطا و اشتباه را برای مجتهدی که میخواهید از او تقلید کنید، محال میدانید یا آن را جایز میدانید؟ اگر آن را جایز میدانید، پس در صحت مذهب خودتان شک دارید و اگر آن را مُحال میدانید، چگونه به محال بودن آن پیبردهاید؟ ضرورتاً به آن پی بردهاید یا از روی استدلال و یا از روی تقلید؟ در این مورد هیچ ضرورت و دلیلی وجود ندارد و اگر در قولش مبنی بر اینکه مذهبش حق است، از او تقلید میکنید، به چه دلیلی صدق کلامش را در تصدیقکردن خودش، دانستهاید؟ و اگر در این مورد از دیگری تقلید کردهاید، به چه دلیلی به صدق کلام مقلد دیگری پی بردهاید؟ و اگر اعتماد به آرامش نفس خود در قولش دارید، به چه دلیلی بین آرامش نفس خود و آرامش نفس یهود و نصاری تفاوت قائل میشوید و به چه دلیلی بین قول مقلّد خودتان به اینکه من صادقم و بین قول مخالفتان فرق قائل میشوید؟
- دربارۀ ایجاب تقلید به آنان گفته میشود: آیا به وجوب تقلید آگاهی دارید یا نه؟ اگر به آن آگاهی ندارید، چرا تقلید کردهاید واگر آن را میدانید، از چه راهی آن را دانستهاید؟ ضرورتاً آن را دانستهاید، یا از روی استدلال و یا از روی تقلید؟ اگر از روی تقلید آن را دانسته باشند، سؤال و اعتراض قبلی از آنان تکرار میشود و پیداست که در این زمینه، هیچ دلیل و برهانی ندارند، بنابراین قول واجب بودن تقلید، مردود است.