- عمل صحابه رضی الله عنهم: از جمله آنچه بدان استدلال کردهاند، عمل صحابه رضی الله عنهم است؛ از ابوبکر رضی الله عنه ثابت شده که وی در مورد کلاله فرمود: در آن فتوا میدهم، اگر صواب و درست بود، از طرف خداست و اگر خطا و اشتباه بود، از طرف شیطان است و خداوند از آن بری و پاک است؛ پس عمر رضی الله عنه گفت: از خداوند حیا میکنم اگر در این زمینه با ابوبکر مخالفت کنم و از او ثابت شده که به ابوبکر رضی الله عنه گفت: به تبع از رأی تو ما نیز به آن فتوا دادیم.([۱])
ثابت شده است که شعبی رضی الله عنه گفت: شش نفر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم برای مردم فتوا میدادند: ابنمسعود، عمربن خطاب، علیبن ابیطالب، زیدبن ثابت، ابیبن کعب و ابوموسی و سه نفر از آنان قول خودشان را به خاطر قول سه نفر دیگر رها میکردند: ابن مسعود قول خودش را به خاطر قول عمر رضی الله عنه، ابوموسی رضی الله عنه قول خودش را به خاطر قول علی رضی الله عنه و زید رضی الله عنه قول خودش را به خاطر قول ابی بن کعب رضی الله عنه رها میکردند.([۲])
همچنین به فتوا دادن صحابه رضی الله عنهم در خدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم استدلال میکنند و اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم آنان را از فتوا دادن منع نمیکرد و این تقلید، برای مردم است.([۳])
- عقل: در صورت جایز نبودن تقلید، هرکسی میبایست خودش احکام مسائل فرعی دین را بداند و اجتهاد کند، در صورت ایجاب چنین چیزی، انقطاع و بریدن از زندگی حاصل میشود و زندگانی مختل میگردد و کشاورزی و کسب و کار از بین میرود. بنابراین باید منع از تقلید ساقط شود و تقلید جایز باشد، البته در صورتی که شخص به دلایلی ناتوان در قبول قول مجتهد با دلیل باشد و نتواند اتباع نماید.([۴]) فقها در توضیح میگویند: اگر تقلید جایز نمیبود، در آن صورت اجتهاد بر هر فردی واجب میبود و این مکلفکردن انسان به چیزی است که توانایی آن را ندارد. همانا سرشتهای بشری دربارۀ اجتهاد متفاوت است؛ بعضی قابلیت علوم اجتهادی را دارد و میتوانند به درجۀ اجتهاد برسند و بعضی دیگر از رسیدن به درجه اجتهاد ناتوان هستند، اغلب سرشتهای بشری از این رشته است که استعداد و توانایی رسیدن به درجۀ اجتهاد را ندارند. حالا به فرض اینکه همگی بتوانند به درجۀ اجتهاد برسند، در این صورت وجوب اجتهاد بر هر فردی منجر به تعطیلشدن زندگانی است که بقای نوع بشر، بستگی به آن دارد و نوع بشر بدون آن منقرض میشود. در واقع کسی نمیتواند به درجه اجتهاد برسد مگر کسی که تمام اوقاتش را صرف علم کند؛ به گونهای که مشغول چیز دیگری نشود، در این صورت کشاورزان و صنعتگران و بنّاها و امثال آنها مشغول علم میشوند، در نتیجه این اعمال تعطیل شده و به طورکلی زندگانی تعطیل میشود. چنین امری منجر به آشفتگی نظام زندگی و از بین رفتن نوع انسان میشود و باعث ضرر و سختی و مشقت برای انسان میگردد و این خلاف مقصود و اهداف شارع میباشد. این چیزی است که بر هیچکس پوشیده نیست.([۵])
سمعانی در کتاب قواطع الأدله فی الاصول میگوید: اگر عامۀ مردم به اجتهاد و استدلال مکلف شوند، چنین چیزی فرض طلب علم است؛ به گونهای که انسان بر اثر آن عالم و مجتهد باشد و اگر چنین باشد، زندگانی مختل میشود و مردم ضرر آشکاری میبینند و دچار مشقت و سختی غیرقابل تحمل میشوند، در حالی که خداوند با لطف و رحمت خود آن را از امت دفع کرده و بار گناه را از آنان برداشته و آنان را به چیزی که توان تحملش را ندارند، حمل نکرده است. پس هرگاه آنچه ذکر کردیم بر عامۀ مردم واجب نباشد، در این صورت تقلید از مجتهدین و قبول قولشان بر آنان واجب میگردد.([۶])
آمدی میگوید: کسی که اهلیت اجتهاد را ندارد، در صورت وقوع حادثهای در مسائل فرعی، دو راه وجود دارد: یا متعبد به چیزی از آن مسائل فرعی نیست، که هم مانعین تقلید و هم طرفداران تقلید با این امر مخالفت میکنند واگر متعبد به آن باشد، که این یا با نظر و استدلال در دلیل ثابتکننده حکم حاصل میشود و یا با تقلید. اولی ممتنع و غیرممکن است؛ زیرا در صورت پرداختن به آن مسائل، زندگی دنیوی انسانها نابود میشود و از نظم خود خارج میگردد و صنایع و حرفهها تعطیل میشود و دنیا نابود میگردد و ریشۀ اجتهاد و تقلید را برمیکند و این جزو حرج و مشقت و ضرری است که خداوند آن را از این امت برداشته است، همچنانکه میفرماید: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾([۷]) «و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است.» و پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرماید: «لاضرر ولاضرار فی الاسلام»،([۸]) «در اسلام کسی نمیتواند به دیگری ضرر برساند و یا در ازای ضرر به دیگری ضرر برساند.» این حدیث هر چند ضعیف است ولی مفهوم آن در سلام پذیرفته شده است و بیانش عام است و شامل هرگونه حرج و ضرری میشود.([۹])
([۱])شوکانی، القول المفید فی أدله الاجتهاد والتقلید، ص ۲۰٫
([۴])ابواسحاق شیرازی، اللمع فی أصولالفقه، ۱/۱۲۶٫
([۵]) شوکانی، القولالمفید فی أدله الاجتهاد والتقلید، ص ۳۸٫
([۶]) سمعانی، قواطع الأدله فی الأصول،۲ /۳۴۱٫
([۸]) (ضعیف): این حدیث از ابوسعید خدری، ابوهریره، ثعلبه بن ابی مالک، عباده بن صامت، عبدالله بن عباس، عائشه، جابر بن عبدالله و ابولبابه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت شده است:
اما طریق ابوسعید خدری رضی الله عنه: بیهقی، السنن الکبری (ش۱۱۷۱۷) / دارقطنی، السنن (ج۳ص۷۷وج۴ص۲۲۸) / حاکم، مستدرک (ش۲۳۴۵) / ابوبکر مالکی، المجالسه و جواهر العلم (ج۷ص۲۵۹) از طرقی از «… عثمان بن محمد بن عثمان بن ربیعه بن أبی عبد الرحمن الرأى حدثنا عبد العزیز بن محمد الدراوردی عن عمرو بن یحیى المازنی عن أبیه عن أبی سعید الخدری أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال: «لا ضرر ولاإضرار» روایت کردهاندکه: اسناد مرفوع آن «منکر» میباشد چرا که: عثمان بن محمد بن عثمان بن ربیعه بن أبى عبد الرحمن الرأى امام عبدالحق میگوید: «اغلب احادیثش وهم دارد» و امام دارقطنی وی را «ضعیف» میداند. [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۱۵۲)] و همچنین همین حدیث را امام مالک روایت کرده ولی آن را ارسال کرده و نامی از ابوسعید خدری نبرده است: موطأ (ش۲۷۵۸) / شافعی (ش۱۰۹۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۱۲۲۲۵و۲۰۹۴۸) «… عن مالک عن عمرو بن یحیى المازنی عن أبیه أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال لا ضرر ولا ضرار» که این اسناد اصح میباشد. باید به نکته ای اشاره کنیم و اینکه برای عثمان بن محمد بن عثمان بن ربیعه بن أبى عبد الرحمن الرأى متابعه ای آوردهاندکه: اسنادش «ضعیف» میباشد؛ امام ابن عبدالبر در استذکار(ج۷ص۱۹۰) و تمهید (ج۲۰ص۱۵۹) روایت میکند: «حدثنی عبد الله بن محمد بن یوسف قال حدثنی احمد بن محمد بن إسماعیل بن الفرج قال حدثنی ابو علی الحسن بن سلیمان – قبیطه – قال حدثنی عبد الملک بن معاذ النصیبی قال حدثنی عبد العزیز بن محمد الدراوردی عن عمرو بن یحیى بن عماره عن ابیه عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لا ضرر ولا ضرار » اما عبد الملک بن معاذ النصیبی «مجهول» میباشد و در هیچیک از کتب رجالی شرحی از وی ندیدم به فرض اینکه وی بتواند متابعه ای برای عثمان بن محمد بن عثمان باشد اما عبد العزیز بن محمد الدراوردى که حدیث را از عمرو بن یحیى المازنى نقل کرده قابل مقایسه با روایت امام مالک از عمرو بن یحیى المازنى نیست چرا که امام مالک هیچکس در حفظ و اتقان و حجیت وی شکی ندارد و العزیز بن محمد الدراوردى «حسن الحدیث» است و اغلاطی هم دارد و از عبیدالله بن عمر حتی احادیث منکری را روایت کرده است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۳۵۳) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۵ص۳۹۵) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۲ص۶۳۳) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۴۱۱۹) / ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج۸ص۳۶۸) / احمد، سوالات ابوداود لاحمد (ص۲۲۲)].
اما طریق ابوهریره رضی الله عنه: امام دارقطنی در السنن (ج۴ص۲۲۸) روایت کرده است: «نا أحمد بن محمد بن زیاد نا أبو إسماعیل الترمذی نا أحمد بن یونس نا أبو بکر بن عیاش قال أراه قال عن بن عطاء عن أبیه عن أبی هریره أن النبی صلی الله علیه و سلم قال … ». اما این اسناد «ضعیف» است چرا که: یعقوب بن عطاء «ضعیف» میباشد. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۳۹۲) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۸۲۶)] و هم چنانکه در متن سند است، ابوبکر عیاش مطمئن نیست که این حدیث را از چه کسی شنیده و در سماع آن از یعقوب هم شک دارد.
اما طریق ثعلبه بن ابی مالک رضی الله عنه: امام طبرانی در المعجم الاوسط (ج۲ص۸۶) روایت میکند: «حدثنا محمد بن علی الصائغ المکی ثنا یعقوب بن حمید بن کاسب ثنا إسحاق بن إبراهیم مولى مزینه عن صفوان بن سلیم عن ثعلبه ابن أبی مالک: أن النبی صلی الله علیه و سلم قال: لا ضرر ولا ضرار» واسنادش «ضعیف» است چرا که إسحاق بن إبراهیم بن سعید الصواف المدنى «ضعیف الحدیث» است[ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۲۱۴) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۳۲۶)].
اما طریق عباده بن صامت رضی الله عنه: بیهقی، السنن الکبری (ش۱۲۲۲۴و۲۰۹۴۷) / ابن ماجه (ش۲۳۴۰) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۲۳ص۱۱۴) / احمد (ش۲۲۷۷۸) از طرقی از «…فضیل بن سلیمان عن موسى بن عقبه حدثنی إسحاق بن یحیى بن الولید بن عباده بن الصامت عن عباده بن الصامت قال: إن من قضاء رسول الله صلی الله علیه و سلم» روایت کردهاندکه اسنادش «ضعیف منقطع» میباشد چرا که: إسحاق بن یحیى بن الولید بن عباده بن الصامت عباده بن صامت را ندیده و بین این دو منقطع میباشد.[ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۲۵۶)].
اما طریق عائشهل: سه طریق دارد: طریق اول: امام طبرانی در المعجم الاوسط (ش۲۶۸) روایت میکند «حدثنا أحمد بن رشدین قال حدثنا روح بن صلاح قال حدثنا سعید بن أبی أیوب عن أبی سهل عن القاسم بن محمد عن عائشه أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال…» که اسنادش «واهی» است چرا که أحمد بن محمد بن الحجاج بن رشدین «متهم به کذب» است. [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۲۵۷) / ابن عدی، الکامل (ج۱ص۱۹۸) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۲ص۷۵)] و روح بن صلاح المصری، امامان دارقطنی و ابن عدی و بن ماکولا او را «ضعیف» دانسته و ابن حبان و حاکم «ثقه» میدانند. [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۴۶۵)]. طریق دوم: در المعجم الاوسط (ش۱۰۳۳) هم روایت کرده است: «حدثنا أحمد قال حدثنا عمرو بن مالک الراسبی قال حدثنا محمد بن سلیمان بن مسمول عن أبی بکر بن أبی سبره عن نافع بن مالک قال حدثنا أبو سهیل عن القاسم بن محمد عن عائشه أن رسول الله قال …. » و این اسناد هم «واهی» است چرا که أبو بکر بن عبد الله بن محمد بن أبى سبره «متروک الحدیث و متهم به وضع است». [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۲۷) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۹۷۳) / ذهبی، الکاشف (ش۶۵۲۵)]. همچنین عمرو بن مالک الراسبی هم «ضعیف الحدیث» است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۹۵) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۵۱۰۳)]. طریق سوم: امام دارقطنی در السنن (ج۴ص۲۲۷) روایت کرده است: «نا محمد بن عمرو بن البختری نا أحمد بن الخلیل نا الواقدی نا خارجه بن عبد الله بن سلیمان بن زید بن ثابت عن أبی الرجال عن عمره عن عائشه عن النبی صلى الله علیه و سلم قال…» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که محمد بن عمر واقدی «متروک الحدیث و متهم به کذب» است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۹ص۳۶۳) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۶۱۷۵)].
اما طریق جابر بن عبدالله رضی الله عنهما: امام طبرانی در المعجم الاوسط (ش۵۱۹۳) روایت کرده است: «حدثنا محمد بن عبدوس بن کامل قال حدثنا حیان بن بشر القاضی قال حدثنا محمد بن سلمه عن محمد بن إسحاق عن محمد بن یحیى بن حبان عن عمه واسع بن حبان عن جابر بن عبد الله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم…». و اسنادش «ضعیف» است چرا که محمد بن اسحاق بن یسار «مدلس» است و عنعنه کرده است. [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۲۵)].
اما طریق عبدالله بن عباس رضی الله عنهما: دو طریق دارد: طریق اول: ابویعلی (ش۲۵۲۰) / دارقطنی، السنن (ج۴ص۲۲۸) از طریق «… إبراهیم بن إسماعیل عن داود بن حصین عن عکرمه: عن ابن عباس أن النبی صلى الله علیه وسلم قال…» روایت کردهاندکه اسنادش «ضعیف» است چرا که: إبراهیم بن إسماعیل بن أبى حبیبه الأنصارى «ضعیف» است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۱۰۴) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۱۴۶)] همچنین داود بن الحصین از عکرمه مناکیری روایت کرده است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۳ص۱۸۱) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۱۷۷۹)]. طریق دوم: احمد (ش۳۷۷۷) / المعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۰۲) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۷ص۱۹۱) / ابن ماجه (ش۲۳۴۱) از طرقی از «…عن جابر عن عکرمه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم…» روایت کردهاندکه: اسنادش «واهی» است چرا که راویش جابر بن یزید جعفی «متهم به کذب است» است.[ ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۴۶) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۳۷۹)] گفتهانداین حدیث متابعه ای دارد و امام زیلعی در نصب الرایه(ج۴ص۴۴۵) گفته است که: « رواه ابن أبی شیبه حدثنا معاویه بن عمرو ثنا زائده عن سماک عن عکرمه عن ابن عباس مرفوعا» اما من هرچه المصنف و مسند ابن ابی شیبه را گشتم این حدیث را نیافتم و اگر هم باشد روایت «ضعیف» است چرا که روایاتی که سماک از عکرمه روایت میکند «به جز زمانی که قدما مانند شعبه و سفیان ثوری از وی روایت میکنند ضعیف است». [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۲۳۲) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۲۶۲۴)].
اما طریق ابی لبابه رضی الله عنه: امام ابوداود در المراسیل (ص۲۰۷) روایت کرده است که: «عن محمد بن عبدالله القطان عن عبدالرحمن عن محمد بن اسحاق عن محمد بن یحیی بن حبان عن عمه واسع عن ابی لبابه…» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که: امام ابن حجر میگوید بین واسع و ابی لبابه «منقطع» میباشد. [ابن حجر، الدرایه فی تخریج احادیث درایه (ج۲ص۲۸۲)]. همچنین محمد بن اسحاق بن یسار همچنانکه گفتیم «مدلس است و عنعنه» کرده است. [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۲۵)]. هرچند حدیث ضعیف میباشد اما امام ابن حزم رحمه الله میگوید: ولی محتوای آن «صحیح» است. ابن حزم، المحلی (ج۸ص۲۴۱). ولی در نزد ما اگر ضرر داخل یکی از حرامها گردد آن وقت حرام است ولی نه به دلیل این حدیث؛ چرا که حدیث «ضعیف» است بلکه به دلیل اینکه داخل در آن امر حرام گردیده است و در نزد ما هر ضرری حرام نیست بلکه ضرری حرام است که شارع از آن نهی کرده است چرا که بعضی اشیاء به مقداری ضرر دارند لیکن حرام نیستند مثال واضح تر اضاعه مال است که ضرر دارد اما حرام نیست بلکه مکروه است چنانکه امام ابن حبان رحمه الله با سند «صحیح» روایت کرده است که: أخبرنا عبد الله بن محمد الأزدی قال: حدثنا إسحاق بن إبراهیم قال: حدثنا جریر عن منصور عن الشعبی عن وراد مولى المغیره عن المغیره بن شعبه أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال: «إن الله عز وجل حرم علیکم عقوق الأمهات ووأد البنات ومنعا وهات وکره لکم ثلاثا قیل وقال وکثره السؤال وإضاعه المال» ابن خزیمه (ش۲۰۸) / ابن حبان (ش۵۵۵۵) / احمد (ش۸۷۱۸) / بیهقی، سنن کبری (ش۱۱۶۷۴) / و مسلم هم آن را به این معنی روایت کرده است (ش۴۵۸۰) خداوند (جل جلاله) برای شما سه چیز را ناپسند و مکروه میداند و سه چیز را حرام میداند: برای شما زیاد صحبت کردن بیفایده و درخواست زیاد از مردم و اضاعه مال را مکروه میداند و عقوق والدین و زنده به گور کردن دختران و جلوگیری از حق و رها گذاشتن ناحق را حرام میداند. همانطور که در این حدیث میبینیم صراحتا خود رسول خدا صلی الله علیه و سلم بین حرام و مکروه فرق گذاشتند و اضاعه مال را مکروه و ناپسند دانستند و نه حرام و بعد از این جایی برای اجتهاد کسی باقی نمیماند و سخن همان است که رسول صلی الله علیه و سلم فرمودهاند. و امام نووی رحمه الله هم میفرماید: نهی در اینجا نهی تنزیهی است و نه تحریمی.[ نووی، شرح صحیح مسلم (ج۱۲ص۱۲)]. همچنین در این روایت آمده که: «لاضرر و لاضرار فی الاسلام!!» در صورتی که همه میدانیم که در اسلام قانونی به نام قصاص و مقابله به مثل وجود دارد: ﴿ٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ﴾ [البقره: ۱۹۴]. که همان مقابلهی ضرر به ضرر است! حال چگونه مقابله ضرر با ضرر وجود ندارد؟