دیدگاه قول تفصیل(وجوب اتّباع)(۳)

از قواعد بدیهی در اصول، این است که سبب نزول آیه به قطع، مشمول حکم آیه می­گردد.([۱]) در این صورت منافقین و کفار به صورت قطعی مشمول این آیه می­شوند. اگر انتفاع به قرآن جز برای مجتهد درست نباشد، خداوند متعال بر کفار عیب نمی­گرفت وآن­ها را برای عدم هدایت و عمل به قرآن نکوهش نمی­کرد.

به تحقیق می­دانید که این ادعا خلاف واقع است و پوشیده نیست که شروط اجتهاد جز در مواردی که اجتهاد جایز است وجود ندارد. اموری که با نصوص صحیح از کتاب و سنت وارد شده است برای هیچکس حق اجتهاد درآن­ها نیست تا شروط اجتهاد در آن‌ها قرار داده شود. بلکه جز اتباع در آن امور جایز نیست.

بدیهی است که تخصیص کتاب وسنت، جز با ادلۀ قابل ارجاع، صحیح نیست. علاوه بر این پر واضح است که عموم آیات و احادیثی که مردم را به عمل به کتاب وسنت پیامبر  صلی الله علیه و سلم تشویق می­کند، قابل شمارش نیست. مانند این حدیث پیامبر  صلی الله علیه و سلم که می­فرماید:« تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا کِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّهَ نَبِیِّهِ.»([۲]) «دو امر را در بین شما برجای گذاشتم، تا زمانی که به آن دو تمسک کنید گمراه نمی‌شوید؛ یکی کتاب خداوند، دیگری سنت پیامبرش. و نیز می­فرماید: «فَعَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی».([۳])و مانند این احادیث، بی­شمارند.

حال تخصیص تمام این نصوص به خصوص مجتهد بودن، و تحریم انتفاع غیر مجتهد از کتاب وسنت، آن هم تحریمی کامل و خالص، نیازمند دلیلی از کتاب یا سنّت رسول الله  صلی الله علیه و سلم می­باشد وتخصیص این نصوص با آراء گروهی از علمای اصولی متأخر- مخصوصا که خود به مقلِّد بودن خودشان اقرار دارند- صحیح نیست.([۴])

 

 

 

([۱])قاعده” العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب” یعنی اساس و بنیان کلام، عمومیت لفظ و کلام است نه سببی که مخصوصاً بخاطر آن نازل یا وارد شده است.

([۲]) (صحیح): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وانس بن مالک وابوهریره وعمرو بن عوف ومالک بن انس از رسول الله  صلی الله علیه و سلمروایت گردیده است:

اما طریق عبدالله بن عباس  رضی الله عنهما: مروزی، السنه (ش۶۸) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۰۸۳۳) / ابن حزیم، الاحکام فی اصول الاحکام (ج۶ص۸۰۹) / مستدرک (ش۳۱۸) از طریق (محمد بن یحیى الذهلی والفضل الشعرانى ومحمد بن اسماعیل وعباس بن الفضل) روایت کرده­اند: «حدثنا ابن أبی أویس حدثنا أبی (عبدالله بن عبدالله بن اویس) عن ثور بن زید الدیلی عن عکرمه عن ابن عباس رضی الله عنهما: أن رسول الله  صلی الله علیه و سلم خطب الناس فى حجه الوداع فقال: یا أیها الناس إنی قد ترکت فیکم ما إن اعتصمتم به فلن تضلوا أبدا کتاب الله وسنه نبیه» رجال مروزی «رجال صحیح» می­باشد فقط اسماعیل بن عبدالله ابن أبى أویس: امامان احمد بن حنبل ویحیی بن معین گفته­اند: «لابأس به» وامام احمد بن حنبل در روایتی دیگر گفته است: «ثقهٌ» وامام ابوحاتم گفته است: «ثقهٌ کان ثبتاً فی حاله» وفی روایهٍ: «محله الصدق وکان مغفلاً» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامامان بخاری ومسلم از وی در «صحیح» روایت کرده­اند وامام ذهبی گفته است: «الإمامُ الحافظُ الصدوقُ» همچنین گفته است: «کان عالم أهل المدینه، ومحدثهم فی زمانه على نقص فی حفظه وإتقانه ولولا أن الشیخین احتجا به لزحزح حدیثه عن درجه الصحیح إلى درجه الحسن؛ لاریب أنه صاحب أفراد ومناکیر تنغمر فی سعه ما روی، فإنه من أوعیه العلم.» و امام دارقطنی گفته است: «لاأختاره فی الصحیح» و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ أخطأ فی أحادیث من حفظه» وامام نسایی گفته است: «ضعیفٌ؛ لیس بثقه» وامام یحیی بن معین گفته است: «لیس بشیء؛ یکذبُ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۳۱۰) وتقریب التهذیب (ش۴۶۰) / ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج۱۰ص۳۹۳-۳۹۷) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۹۹)]. اما عبدالله بن عبد الله بن أویس: امام احمد بن حنبل گفته است: «ثقهٌ؛ لیس به بأس» امام ابن حجر گفته است: «صدوقٌ یهم» وامام یحیی بن معین گفته است: «ثقهٌ» وفی روایهٍ: «صدوقٌ؛ صالحٌ و لکن حدیثه لیس بذاک الجائز» وامام ابوداود گفته است: «صالحُ الحدیث» وامام بخاری گفته است: «ما روى من أصل کتابه فهو أصح» وامام مسلم هم از وی در «صحیح» روایت کرده است وامام خلیلی هم گفته است: «مقارب الامر» وامام یعقوب بن شیبه گفته است: «صدوقٌ صالحُ الحدیث وإلى الضعف ما هو» وامام ابن عدی گفته است: «یکتب حدیثه» وامامان نسایی وابوحاتم گفته­اند: «لیس بالقوی» البته امام نسایی گفته است: «قولنا: (لیس بالقوی) لیس بجرح مفسد» وامام ذهبی هم گفته است: «وبالاستقراء إذا قال أبو حاتم: (لیس بالقوی)، یرید بها: أن هذا الشیخ لم یبلغ درجه القوی الثبت» لذا نزد امامان ابوحاتم ونسایی حداقل «حسن الحدیث» است وامام دارقطنی گفته است: «فی بعض حدیثه عن الزهری شیء» و امام عمرو بن علی الفلاس گفته است: «فیه ضعفً وهو عندهم من أهل الصدق» و امام ابوزرعه گفته است: «صالحٌ صدوقٌ کأنه لین» و امام علی بن المدینی گفته است: «کان عند أصحابنا ضعیفاً» [ابن حجر، تهذیب الاتهذیب (ج۵ص۲۸۰) وتقریب التهذیب (ش۳۴۱۲) / ذهبی، الموقظه (ص۱۹و۲۰) / ابن شاهین، تاریخ اسماء الثقات (ش۶۲۹)] لذا «صحیح الحدیث» است اما روایتش از بن شهاب الزهری «حسن» می­باشد. واسناد این روایت هم «صحیح» است.

امام طریق مالک بن انس: مالک، موطأ (ش۳۳۳۸) گفته است: «أنه بلغه أن رسول الله  صلی الله علیه و سلم قال: ترکت فیکم أمرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله وسنه نبیه» اما امام مالک اسناد حدیث را بیان نکرده وروایتش «معضل وضعیف» است.

اما طریق انس بن مالک  رضی الله عنه: ابونعیم، اخبار اصبهان (ج۱ص۴۰۵) / ابوالشیخ ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان (ج۴ص۶۷) از طریق (طالوت بن عباد وعبدالواحد) روایت کرده­اند: «ثنا هشام بن سلیمان عن یزید الرقاشی عن أنس بن مالک أن رسول الله  صلی الله علیه و سلم قال: … .» اما این روایت «واضعیف» است چرا که یزید بن ابان الرقاشی است «ضعیف الحدیث» است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۳۰۹) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۶۸۳)].

اما طریق ابوهریره  رضی الله عنه: بیهقی، السنن الکبری (ش۲۰۸۳۴) / دارقطنی (ج۲ص۲۴۵) / بزار (ش۸۹۹۳) / ابن شاهین، الترغیب فی فضائل الاعمل (ش۵۲۸) / لالکائی، اعتقاد اهل السنه (ش۹۰) / ابوبکر الشافعی، الغیلانیات (ش۶۳۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۴ص۳۳۱) / خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی (ج۱ص۱۱۱) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۶۹) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۵۰) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۲ص۵۳) / مستدرک (ش۳۱۹) از طریق (داود بن عمرو و العباس بن الهیثم و محمد بن عبید بن محمد و عبدالکریم بن الهیثم) روایت کرده­اند: «حدثنا صالح بن موسى الطلحى عن عبد العزیز بن رفیع عن أبی صالح عن أبی هریره رضی الله عنه…». اما این روایت «واهی» است چرا که صالح بن موسى بن إسحاق الطلحی: «متروک الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۴۰۴) وتقریب التهذیب (ش۲۸۹۱) / ذهبی، الکاشف (ش۲۳۶۴)].

اما طریق عمرو بن عوف  رضی الله عنه: ابن الشجری، امالی (ج۱ص۱۲۶) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۴ص۳۳۱) از طریق (علی بن زید الفرائضی و محمد بن سهل بن عسکر) روایت کرده است: «حدثنا إسحاق بن إبراهیم الحنینی عن کثیر بن عبد الله المزنی عن أبیه عن جده قال قال رسول الله  صلی الله علیه و سلم: …». اما این روایت «واهی» است چرا که کثیر بن عبد الله بن عمرو بن عوف مزنی: «متروک الحدیث و متهم به کذب است». [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۴۲۱) / ذهبی، الکاشف (ش۴۶۳۷)]

([۳])(صحیح): ابوداود (ش۴۶۰۹) / ترمذی (ش۲۶۷۶) / ابن ماجه (ش۴۲۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۰۸۳۵) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۸ص۲۴۵و۲۴۶) و مسند الشامیین (ش۱۳۷۹) / ابن حبان (ش۵) / دارمی (ش۹۵) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۴۱) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۰ص۱۷۹) / احمد (ش۱۷۱۴۴و۱۷۱۴۵) / تمام رازی، الفوائد (ش۳۵۵) / ابن ابی عاصم، السنن (ش۵۴و۵۶و۵۷) / محمد بن نصر مروزی، السنن (ش۶۹و۷۰) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ش۱و۲) و حلیه الاولیاء (ج۵ص۲۲۰وج۱۰ص۱۱۴) / ابن بشران، امالی (ش۵۶) / آجری، الشریعه (ص۴۴) و الاربعون حدیثا (ش۸) / فسوی، المعرفه و التاریخ (ج۲ص۳۴۴) / ابوعمرو الدانی، السنن الوارده فی الفتن (ش۱۲۳) / لالکائی، اعتقاد اهل السنه (ش۸۰و۸۱) / مشیخه ابن البخاری (ج۱ص۱۳۵) / ابوالفضل المقریء، احادیث فی ذم الکلام و اهله (ج۴ص۲۶) از طریق (خالد بن معدان و یحیی بن جابر و ضمره بن حبیب) روایت کرده اند: «حدثنی عبدالرحمن بن عمرو السلمی و حجر بن حجر الکلاعی قالا: أتینا العرباض بن ساریه وهو ممن نزل فیه «وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ» فسلمنا وقلنا: أتیناک زائرین وعائدین ومقتبسین..فقال العرباض صلى بنا رسول الله  صلی الله علیه و سلم: ذات یوم ثم أقبل علینا فوعظنا موعظه بلیغه ذرفت منها العیون ووجلت منها القلوب فقال قائل یا رسول الله کأن هذه موعظه مودع فماذا تعهد إلینا فقال رسول الله  صلی الله علیه و سلم: أوصیکم بتقوى الله والسمع والطاعه وإن عبدا حبشیا فإنه من یعش منکم بعدی فسیری اختلافا کثیرا فعلیکم بسنتی وسنه الخلفاء المهدیین الراشدین تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ وإیاکم ومحدثات الأمور فإن کل محدثه بدعه وکل بدعه ضلاله.» وعرباض بن ساریه السلمی صحابی جلیل می‌باشد که نیازی به ترجمه نیست. وعبدالرحمن بن عمرو بن عبسه السلمى: امام ذهبی می‌گوید: «صدوقٌ» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است و امامان ترمذی و ابن حبان و حاکم هم احادیثش را «تصحیح» کرده‌اندو امام ابن حجر می‌گوید: «مقبولٌ» و امام ابن القطان فاسی می‌گوید: «لایصح لجهاله حاله» اما امام حافظ عراقی در جوابش گفته است: «معروف العین والحال معاً» و امام ابونعیم درباره‌ی عبدالرحمن بن عمرو السلمى وحجر بن حجر گفته است: «من معروفی تابعی الشام» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۲۳۷) و تقریب التهذیب (ش۳۹۶۶) / حافظ عراقی، ذیل میزان الاعتدال (ج۱ص۱۴۶) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج۱ص۳۶)]. وحجر بن حجر الکلاعى: امام حاکم حدیثش را «تصحیح» کرده و گفته که: «کان من الثقات» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است و امام ابونعیم درباره‌ی عبد الرحمن بن عمرو السلمى وحجر بن حجر گفته است: «من معروفی تابعی الشام» و امام ابن حجر می‌گوید: «مقبولٌ» و امام ابن القطان گفته است: «لایعرف» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۲۱۴) و تقریب التهذیب (ش۱۱۴۳) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج۱ص۳۶)]. لذا این اسناد «صحیح» می‌باشد.

همچنین متابعه هم شده‌اندو ابن ماجه (ش۴۲) / بزار (ش۴۲۰۱) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ش۴) / الامعجم الاوسط (ش۶۶) المعجم الکبیر (ج۱۸ص۲۴۸) / تمام رازی، الفوائد (ش۲۲۵) / ابن ابی عاصم، السنه (ش۵۵) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۳۱ص۲۷وج۶۴ص۳۷۴) از طریق (الولید بن المسلم و ابراهیم بن عبدالله بن علاء و محمد بن مروان طاطری) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الله بن العلاء بن زبر حدثنی یحیى بن أبی المطاع قال: سمعت العرباض ابن ساریه یقول قال فینا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) ذات یوم فوعظنا موعظه بلیغه وجلت منها القلوب وذرفت منها العیون. فقیل یا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) وعظتنا موعظه مودع. فاعهد إلینا بعهد. فقال(صلی الله علیه وسلم): علیکم بتقوى الله والسمع والطاعه وإن عبدا حبشیا وسترون من بعدی اختلافا شدیدا فعلیکم بسنتی وسنه الخلفاء الراشدین المهدیین عضوا علیها بالنواجذ وإیاکم والأمور المحدثات فان کل بدعه ضلاله» وعرباض بن ساریه، همچنان‌که گفتیم صحابی می‌باشد. و عبد الله بن العلاء بن زبر هم «رجال صحیح» است. ویحیى بن أبى المطاع القرشى الشامى ابن اخت بلال الموذن: امام دحیم می‌گوید: «ثقه معروف» و امام ذهبی هم می‌گوید: «ثقهٌ» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است و امام ابن حجر می‌گوید: «صدوقٌ و أشار دحیم إلى أن روایته عن العرباص مرسلهٌ» امّا امامان بخاری و یعقوب بن سفیان صراحتاً می‌گویند: «سمع عرباض بن ساریه» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۲۷۹) و تقریب التهذیب (ش) / ذهبی، الکاشف (ش۶۲۴۸) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۸ص۳۰۶) / فسوی، المعرفه و التاریخ (ج۲ص۳۴۵)] لذا «ثقه» بوده و این اسناد هم «صحیح» می‌باشد.

ومتابعه­ی دیگری هم دارد و طبرانی در مسند الشامیین (ش۶۹۷) از طریق (ابوالمغیره عبدالقدوس بن حجاج و اسماعیل بن عیاش) روایت کرده است: «قالا ثنا أرطاه بن المنذر عن المهاصر بن حبیب عن العرباض بن ساریه قال: وعظنا رسول الله  صلی الله علیه و سلم: بعد صلاه الغداه موعظه بلیغه ذرفت منها العیون ووجلت منها القلوب فقال رجل من أصحابه یا رسول الله کأنها موعظه مودع. فقال أوصیکم بتقوى الله والسمع والطاعه وإن کان عبدا حبشیا فإنه من یعش منکم بعدی یرى اختلافا کثیرا فعلیکم بسنتی وسنه الخلفاء الراشدین المهدیین بعدی عضوا علیها بالنواجذ». و عرباض بن ساریه صحابی جلیل بوده، و أرطاه بن المنذر هم «ثقه» و مترجم در تهذیب می­باشد ومهاصر بن حبیب الشامی الزبیدی: امام ابوحاتم رازی می­گوید: «لابأس به» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامام عجلی هم می‌گوید: «شامی تابعی ثقهٌ» وامام ابن سعد هم می‌گوید: «کان معروفاً» و امام بخاری هم وی را در التاریخ الکبیر آورده وجرحی نکرده است [بخاری، التاریخ الکبیر (ج۸ص۶۶) و مسند الشامیین (ش۶۹۷) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۸ص۴۳۹) / ابن حبان، الثقات (ج۵ص۴۵۴) / عجلی، الثقات (ج۲ص۳۰۱) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۷ص۴۶۰)] و این اسناد هم «حسن» است. لذا متن روایت کاملاً «صحیح» می‌باشد. و لله الحمد.

([۴])شنقیطی، أضواء البیان، ۷/۲۵۸ و ۲۵۹٫

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …