ده یار بهشتی (۱۳)

زبیر بن عوام رضی الله عنه[۱]

((هر پیامبری در بهشت یاری دارد وتو ای زبیر یار منی )).

پیامبر صلی الله علیه وسلم

پیامبر خدا کجاست؟

زبیر بن عوام در مکه بدون اینکه از کسی هراسی داشته باشد در حرکت بود، تمام آنچه در خاطر او بود ملاقات با پیامبر صلی الله علیه وسلم درخانه ارقم ابن ابی ارقم بود، جایی که مسلمانان به امید روزی که بتوانند آشکارا در خیابانهای مکه، اسلام خود را اظهار نمایند، پنهان شده بودند، زبیر به خانه ارقم بن ابی ارقم، جایی که پیامبر صلی الله علیه وسلم مخفیانه در آنجا به اسلام دعوت میداد رسید، اما بر خلاف هر روز، آن حضرت در آن هنگام آنجا نبود، دروغ پردازان شایع کرده بودند که پیامبر توسط مشرکین به قتل رسیده است وبعضی می گفتند: آنها پیامبر را ربوده اند و درجایی دور وناشناخته بازداشت کرده اند.

در این هنگام زبیر شمشیر از نیام بیرون کشید ودیوانه وار در کوچه وخیابانهای مکه دور می زد وفریاد می کشید: اگر کسی از قریش بر پیامبر صلی الله علیه وسلم تعدی کرده باشد، شمشیر من سر بسیاری از قریش را از تن جدا خواهد کرد.

وهمچنان یار پیامبر به دنبال دوستش می گشت تا اینکه سراغ آن حضرت را در یکی از غارهای اطراف مکه گرفت که پیامبر مشغول نماز بود، زبیر منتظر ماند تا پیامبر صلی الله علیه وسلم نمازش را تمام کرد آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم به او گفت: زبیر چه خبر داری؟ زبیر رضی الله عنه گفت: من آمده ام تا با شمشیر کسی را که تو را اسیر کرده است به دو نیم کنم.

پیامبر صلی الله علیه وسلم لبخندی زد وبا نگاهی محبت آمیز ومهربانامه برای زبیر دعای خیرکرد وگفت: هر پیامبری یارانی دارد وتو ای زبیر یار من هستی.

اما این یار و دوست پیامبر صلی الله علیه وسلم چگونه کسی است؟

زبیر چه کسی هست؟

زبیر عوام مردی بلند قامت بود که چون سوار بر مرکب می شد پاهایش به زمین می خورد. دارای ریشی کم پشت وگونه های ضعیف بود. زبیر از طرف مادرش دارای نسبی عالی بود. پدرش ((عوام)) سردار ومرد شریف قومش بود. عوام پسر خویلد برادر ام المؤمنین خدیجه رضی الله عنها بود. و خدیجه عمه زبیر بود. مادر زبیر صفیه دختر عبدالمطلب جد پیامبر صلی الله علیه وسلم بود ودائی هایش ابوطالب و برادران او بودند، حمزه عموی پیامبر وشیر اسلام که لرزه به اندام مشرکین افکند وابوجهل را که به پیامبر اهانت نموده بود سرجایش نشاند نیز از دایی های زبیر است. زبیر در کودکی پدرش را از دست داد ومادرش صفیه دختر عبدالمطلب عهده دار تربیت فرزندش گردید، او فرزندش را با برادرش حمزه، به شکار وجنگ می فرستاد گاهی مادرش او را با چوب می زد وزبیر ضربه های چوب را بر بدنش تحمل می نمود وبه اندازه توان با دستهایش از خود دفاع می کرد. مردم مادرش را سرزنش می کردند. اما او به گمان خود می خواست به فرزندش جوانمردی و صلابت را بیاموزد.

زبیر چون جوان شد چنان قهرمان وسوارکار ماهری گشت که زبانزد همه قرار گرفت.

اسلام آوردن زبیر

زبیر در هشت سالگی به اسلام مشرف شد[۲]. زبیر رضی الله عنه نزد عمه اش خدیجه در خانه پیامبر صلی الله علیه وسلم می رفت با پسر دائی اش علی بن ابی طالب رضی الله عنه که کودکی در سن وسال او بود ملاقات می کرد. در یکی از روزها علی را دید که نماز می خواند او از نماز علی تعجب کرد وبا او به سخن پرداخت وچیزهایی در مورد اسلام از زبان علی شنید، ابوبکر رضی الله عنه نیز با او در مورد اسلام ودعوت محمد صلی الله علیه وسلم سخن می گفت،‌ زبیر به قصد دیدار پیامبر صلی الله علیه وسلم حرکت کرد، پیامبر صلی الله علیه وسلم به گرمی از او استقبال نمود وخوش آمد گفت واو را در کنار خود نشاند.

زبیر در سنین نوجوانی صادقانه و قاطعانه به اسلام روی آورد، او در ابتدا اسلام خود را مخفی نگه می داشت اما با مشکلات فراوان مواجه شد. عمویش نوفل از اسلام آوردن زبیر خبر شد با او در مورد ترک این دین سخن گفت. اما زبیر ترک دین را نپذیرفت بنابراین عمویش به گونه های مختلفی به شکنجه او پرداخت، گاهی او را در حصیری می پیچاند واطراف او را آتش می افروخت. طوری که نزدیک بود زبیر در اثر دود آتش خفه شود. در آن حال عمویش او را صدا می زد که به دین محمد کفر بورزد تا از عذاب رهایی یابد. اما زبیر به اصرار تکرار می کرد: ((بعد از این امکان ندارد که به کفر برگردم وتحمل هر شکنجه ای در راه خدا آسان است)). وقتی عمویش اصرار او را دید او را به حالش رها کرد.

و اینگونه زبیر مسلمان نیرومندی گردید که در پذیرفتن اسلام از سابقین اولین به شمار می رود.

زبیر درکنار همسرش اسماء

زبیر رضی الله عنه با اسماء دختر ابوبکر رضی الله عنه معروف به ذات النطاقین ازدواج کرد، اسماء داستان ازدواج خود را چنین تعریف می کند: ((زبیر با من ازدواج کرد وجز اسبش چیز دیگری نداشت من اسب او را خدمت می کردم و به آن علف می دادم وبرایش هسته خرما کوبیده و آرد خمیر تهیه می کردم هسته ها را از زمینی که پیامبر صلی الله علیه وسلم به زبیر داده بود ودر فاصله دوری قرار داشت روی سر می گذاشتم وبه خانه می آوردم))[۳].

زبیر از اسماء صاحب فرزندی به نام عبد الله شد، عبد الله اولین فرزند مهاجری بود که در دوران هجرت به دنیا آمد، اسماء فرزندش را پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم برد، پیامبر صلی الله علیه وسلم دست مطهر خود را بر صورت عبد الله کشید ودعا کرد که خداوند او را چون پدرش زبیر نیک وصالح بگرداند.

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …