همچنین تفسیر عقلی با عقیدهای که در اعماق نفوس آنها میجوشید، تطبیق و تناسب کامل داشت. هرکس در احوال، سلوک و منش آنها در خلال سالها تحقیق و بررسی کند که چگونه با نفس و هوای نفس مبارزه میکردند و در مواجهه با عادات ناپسند و اهل آن و عقاید باطل بتپرستی چگونه رفتاری داشتند – عادات و بتپرستی که برخی از آنها با آن بزرگ شده بودند – و چون به تصرفات و عقاید آنها قبل و بعد از اسلام و اعمال و رفتار آنها همراه با رسول الله و ترس از الله و فهم دقیق عقیده بعد از کسب نمودن آن از رسول الله بنگرد، با در نظر داشتن همه این موارد میتواند آنها را عالمتر و حکیمتر از تمام کسانی بداند که بعد از آنها آمده و میآیند. برای فهم دقیقتر تنها به ذکر یک واقعه اکتفا میکنم: واقعهی تبوک؛ واقعهای که سختی و دشواری در آن به اوج خود رسید. ابن کثیر میگوید: «به این ترتیب فضیلت و برتری اصحاب محمد بر اصحاب سایر پیامبران در صبر و عدم ناله و شکایت آشکار میشود چنانکه در سفرها و غزوات بودند خصوصا در غزوهی تبوک که در آن گرمای طاقت فرسا و سخت از پیامبر تقاضای معجزه نکردند با اینکه این امر برای رسول الله آسان بود، وقتی گرسنگی داشت آنها را از پای درمیآورد، از رسول الله خواستند تا غذای آنها زیاد شود، پیامبر نیز آنها را جمع کرد و گوسفندی را آوردند. رسول الله بر آن دعا کرد که الله در آن برکت نهد، الله متعال نیز در آن برکت گذاشت و کاسهی همگی پر از گوشت شد. همچنین چون نیاز به آب پیدا کردند، رسول الله آنرا از الله متعال خواست، پس ابرها بالای سر آنها آمده و باران شروع به باریدن گرفت، که خود نوشیدند و شترانشان را نیز نوشاندند و ظرفهایشان را نیز پر کردند سپس نگاه کردند و دیدند که ابرها از حدود لشکر تجاوز نکرده و به سوی دیگری نرفته است. این کاملترین نوع تبعیت از الله و رسول است.
آیا میتوان تصور کرد کسانی که بعد از صحابه آمدند، دین و اصول آنرا بهتر از صحابه فهمیدند؟ یا از آنها فقیهتر و باتقواتر بودند؟ این دگرگونی اوضاع و تغییر مبانی و مقیاس صحیح است؛ چراکه تاریخ برتری اعمال اولین نسل اسلام و فهم و تطبیق اعمال آنها را برای ما به ثبت رسانده است. جهاد آنها را از تدبر و فهم عمیق در اسلام، عقاید، عبادات و احکام باز نداشت. و کثرت روایاتی که در باب جهاد و اعمال نیک آمده است، نشانگر عمق درک و فهم آنها نسبت به رسالت و حرکت در چارچوب آن است؛ آنها به جدال و بحثهای بیهوده نپرداختند بلکه تمام تلاش خود را متوجه اعمال کردند اما پس از آنها اوضاع دگرگون شد چنانکه به جای عمل، جدل در دین به وجود آمد. نقطهی آغاز تفرقه میان مسلمانان و پراکندگی جماعت آنها و ظهور علامات سستی میان صفوف آنان بود.
به همین سبب علمای اهل سنت ظهور جدل کلامی را نوعی ارتداد دانسته و علت آنرا قلت فقه در دین و از میان رفتن علما میدانستند. دارمی میگوید: «اهل جدل و کلام در ایام صحابه و تابعین مغلوب و در برابر حاکم، دولت و دلایل علما مقهور و شکست خورده بودند اما بعد از آنها فرصتی برای نشر مذهبشان پیدا کردند آنگاه که جهل را در مردم مشاهده کردند و تعداد علما را اندک دیدند.[۱]
[۱] – عقاید السلف، تحقیق، د. علی سامی النشار و د. عمار الطالبی، منشه المعارف اسکندریه سال ۱۹۷۱م.