روزی عمر با خود میگفت: چگونه این امت با یکدیگر اختلاف میکنند درحالیکه پیامبر آنها یکی است؟ کسی را به سوی ابن عباس فرستاده و گفت: چگونه این امت دچار اختلاف میشوند درحالیکه پیامبر، قبله و کتاب آنها یکی است؟ ابن عباس گفت: ای امیر مومنان، قرآن بر ما نازل شد، ما آنرا خواندیم و دانستیم در چه مورد نازل شده است اما بعد از ما اقوامی خواهند آمد که قرآن را میخوانند اما نمیدانند در چه مورد نازل شده است و هریم رای و نظری میدهند، وقتی که این چنین شد، هر قومی را رأی و نظری است… پس چون اختلاف کردند قتل و کشتار میکنند.[۱]
روش استدلال صحابه برگرفته از تدبر در مخلوقات و اندیشه در عجایب خلقت الله متعال بود و همچنین تغیراتی که در طول زمان در آنها به وجود میآید، پس یقین کردند که آنها مخلوق پروردگاری حکیماند که به بهترین شکل آنها را خلق کرد و در آفرینش هرچیزی نهایت دقت را به کار برده است.
از حسن بصری روایت است که میگوید: «صحابه بسیار میگفتند: ستایش مخصوص پروردگار مهربانی است که اگر آنچه را خلق کرده ثابت و لا یتغیر قرار میداد کسی که در وجود الله متعال شک میداشت، میگفت: اگر این خلق پروردگاری میداشت، حتما آنرا تغییر میداد درحالیکه الله متعال با نشانههایی آنرا دچار تغییر کرده است: خداوند در میان شرق و غرب نور را قرار داده است و معاش مردم را در آن قرار داده است و چراغی روشن؛ سپس چون اراده کند، مردمان شرق و غرب را در تاریکی فرو میبرد؛ و در این تاریکی سکون، آرامش، ستارگان و ماه نورانی را قرار داد و چون اراده کند بنایی را بنا میکند و در آن باران، رعد و برق قرار میدهد و اگر بخواهد آنرا فرو میریزد و اگر بخواهد چنان سرمایی میآورد که مردم از آن به خود بلرزند و هرزمان بخواهد سرما را برده و چنان گرمایی میآورد که مردم بیطاقت شوند تا مردم بدانند که این خلق، پروردگاری دارد که چنانکه مشاهده میکنند آنرا دچار تغییر و تحول میکند و همین طور نیز هر زمان بخواهد دنیا را از بین میبرد و آخرت را میآورد.»
مطابق با این استدلال، صحابه راه فطرت که مطابق با طریق برهان عقلی در اثبات وجود الله است، در پیش گرفتند و اینکه او تعالی خالق هرچیزی است و او تعالی با قدرت و اراده خود هر چیزی را به وجود میآورد. اما عملکرد صحابه مانند برخی فلاسفهی یونان نبود که به وجود آمدن هستی را چنین تفسیر کنند که آن معلول همچون خود است که در این صورت تغییر در آن یا ایجاد امور جدید در آن غیر ممکن است.
از این معلوم گشت که دلایل شرع، دلایلی است عقلی و الله متعال بندگانش را بر شناخت حق آفریده است و پیامبران را چنانکه ابن تیمیه توصیف میکند برای تکمیل این فطرت خداشناس فرستاد. الله متعال میفرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»: «به زودی نشانههای خود را در آفاق و در نفس خودشان به آنها نشان خواهیم داد، تا برای آنها روشن گردد که او حق است.» (فصلت: ۵۳) و تفسیر این آیه به این صورت است که الله متعال آیات آفاقی و انفسی را به صورت واضح و آشکار بر آنها نمایانده است. زیرا قرآنی که الله از آن به بندگانش خبر داده است، حق است. از اینرو دلالت برهانی قرآنی با دلالت عینی مطابق بوده و موجب شریعت منقول و رأی و نظر معقول، یکدیگر را تصدیق میکنند.[۲]
[۱] – شاطبی: الاعتصام، ج۲، ص ۱۰۷، چاپ دارالشعب
[۲] – منهاج السنه، ج ۱، ص ۸۲