با این همه، ابوبکر صدیق از او کاملتر بود. صدیق با تصدیق رسول الله کامل گشت. او همه چیز را از رسول الله میگرفت و پیامبر معصوم بود اما از فردی مانند عمر گاهی چیزهایی را دریافت میکنیم که به قلب او الهام شده و از آن سخن میگوید. اما قلب او معصوم نیست، باید آنچه را بر قلب او القا میشود با سخنان رسول الله تطبیق دهد، اگر با آن موافق بود که پذیرفتنی است وگرنه باید آنرا از خود دور کند. به همین سبب عمر از بسیاری از نظرات خود در مناظره با صحابه و مشاهدهی دلایل آنان، رجوع کرد و هرگاه دلیلی از کتاب الله و سنت علیه نظر او بود، از نظر خود باز میگشت و به کتاب الله و سنت رسول الله رجوع میکرد و صدیق همه چیز را از رسول الله میگرفت نه از قلب خود، پس او از کسی که بر وی الهام میشود، کاملتر است.
و بعد از ابوبکر صدیق، کسی برتر از او نیست همچنین پس از عمر نیز کسی برتر از او نیست.[۱]
پس از این توضیح دیگر نیازی برای توضیح بیشتر منهج صحابه در شناخت اصول و فروع دین لازم و ضروری نمیبینیم.[۲]
دوم: دلیل عقلی
پس از ذکر نصوصی در باب تفسیر از صحابه و آنچه دلالت بر فهم و تدبر آنها در قرآن کریم میکرد و بیان احاطهی آنها با دلایلی که بیان کردیم از آیات و مثالها و مقیاسهای عقلی، حال به بیان دلیل عقلی میپردازیم.
استفاده از دلیل عقلی آشکار میکند که حواریون و اصحاب پیامبران نسبت به دیگران، رسالت رسولان و اصول و فروع دقیق آنرا بیشتر میشناختند و میفهمیدند. و متأخرین بیش از دیگران از رسالت رسولان و فهم رسالت آنها بدورند. مگر آن عدهی اندکی که بر پیروی از سابقین حریصاند و پیرو منهج نقل دقیق میباشند چنانکه اهل حدیث و سنت اینگونهاند.
این همان تفسیر منطقی معقولی است که تاریخ دعوتهای دینی به آن شهادت دادهاند (ابتدای نشو و نمای آن با کسانی بود که آن جهت و سمت و سو را با قلبهای خود فراگرفتند و روح و جان خود را در راه آن ایثار کردند. تاریخ بارها اخبار رسول الله را برای ما روایت کرده است و بارها روایت کرده که اشاره و فرمان رسول الله با اجرای یکسان از سوی همه همراه بود پس چون دعوت الی الله دچار فترت شد و عقیده ضعیف شد و حرارت ایمان خاموش شد، مردم شروع به بحث در اعتقاداتشان و پرداختن به علت و معلول کرده و به مناقشه و اعراض روی آوردند[۳].
از تعلیل و تفسیر دور نمیشویم درحالیکه عبدالله بن عباس در گذشته به بیان علت اختلاف میان مسلمانان پرداخت و از حوادثی که بعد از عصر صحابه اتفاق خواهد افتاد، خبر داد و آنرا به این صورت تفسیر میکند که علت آن حوادث تنها عدم درایت کافی نسبت به قرآن و عدم وجود فهم صحیح از آن است.
[۱] – ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ص ۵۱۳- ۵۱۴
[۲] – تقسیم بین اصول و فروع در عصر صحابه و تابعین شناخته شده نبود بلکه این تقسیم بندی از سوی معتزله شکل گرفته است.
[۳]– ابراهیم مدکور، فی الاخلاق و الاجتماع، ص ۲۶ چاپ هیئت عامه للنشر.