وساریه لم تسر فی الأرض تبتغی | محـلاً ولم یقطع بهـا البـید قاطع |
«و آنکه در زمین سیر نکرده و صحرایی را نپیموده، محلی را در زمین میجوید».
سرت حیث لم تحد الرکاب ولم تنخ | لورد ولم یقصر لها القید مانع |
«او، به جایی رفته که کاروانیان، شتری را از آنجا عبور نداده و برای نوشیدن آب در آنجا نخواباندهاند و آنجا زانوبند شتر را کسی سفت نکرده تا مانع فرار آن شود».
تمــر وراء اللیــل واللیـل ضـارب | بـجـثـمانه فیـه سـمــیر وهاجــع |
«دنبال شب میرود و شب همه تن فرا رسیده که در آن فردی به قصه گویی مشغول است و فردی بیدار میباشد».
ابراهیم تیمی میگوید: وقتی کسی بر من ستم میکند، من با او مهربانی میکنم.
مقداری پول از مردی صالح درخراسان، به سرقت رفت؛ او، شروع به گریه کردن نمود. فضیل به او گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: این را به یاد آوردم که خداوند، در روز قیامت مرا و این دزد را یک جا جمع میکند؛ از اینرو دلم به حالش سوخت وگریه ام گرفت.
شخصی از یکی از علمای سلف غیبت کرد. آن عالم، به آن مرد خرمایی داد وگفت: چون به من خوبی کردهای.