ابن رجب میگوید: «صحیح دانستن این حدیث از چند جهت، خیلی بعید است …». ابن رجب این چند جهت را آورده[۱] و برخی از علما از نظرش تبعیت کردهاند.
میگویم: معنای این حدیث، قطعاً صحیح است هر چند اسناد آن به صحت نرسیده است. اصل این حدیث در قرآن زیاد است؛ مانند این آیات: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ۶۵﴾ [النساء: ۶۵]: «خیر؛ سوگند به پروردگارت آنها ایمان ندارند تا آنکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند». ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَهٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَهُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب: ۳۶]: «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع اراده خدا و رسول باشد)». ﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾ [القصص: ۵۰]: «پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت نگفتند، بدان که ایشان فقط از هواها و هوسهای خود پیروی میکنند!». و دیگر آیات وارده در این زمینه زیادند. بنابراین عدم صحت اسناد این حدیث، به اصل معنایش خللی وارد نمیکند.
عبارت: (لا یؤمن أحدکم) یعنی ایمان واجب برایش حاصل نمیشود و از اهل ایمان کامل نیست.
دربارهی فرمودهی: (حتی یکون هواه تبعاً لما جئت به) برخی از علما اظهار داشتهاند: «هواه یعنی آنچه که نفساش دوست دارد و به آن گرایش و تمایل دارد».[۲] سپس کاربرد هوای نفس، برای مفهوم گرایش به خلاف حق، معروف شده است. در این زمینه خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ﴾ [ص: ۲۶]: «و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد». گاهی هوای نفس بر تمایل به چیزی و دوست داشتن آن چیز اطلاق میشود و شامل گرایش به طرف حق و غیر حق میشود. چه بسا این کلمه برای دوست داشتن حق و گردن نهادن به حق استعمال شود؛ همان طور که در حدیث صفوان بن عسّال آمده که از وی پرسیده شد: آیا از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدهای که دربارهی «هوی» چیزی بگوید . . . . تا آخر حدیث[۳].
ابن رجب میگوید: «معنای حدیث این است: انسان، ایمان کامل ندارد تا اینکه محبتش تابع برنامه و دینی باشد که پیامبر صلی الله علیه و سلم آورده است. یعنی تابع اوامر، نواهی و دیگر دستوراتی باشد که آن حضرت صلی الله علیه و سلم از جانب الله آورده است. پس باید آنچه را که بدان امر شده، دوست بدارد و از آنچه که نهی شده، بدش آید. قرآن امثال این مطلب را در چندین جا آورده و خدای سبحان کسانی را سرزنش و نکوهش نموده که از آنچه خداوند دوست دارد، بدشان میآید یا آنچه که خداوند دوست ندارد، دوست دارند. همان طور که میفرماید: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٩﴾ [محمد: ۹]: «این بدان خاطر است که چیزی را که خداوند فرو فرستاده است دوست نمیدارند و لذا خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود میگرداند». در جایی دیگر میفرماید: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَکَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٢٨﴾ [محمد: ۲۸]: «این گونه (جان برگرفتن ایشان) بدان خاطر است که آنان بدنبال چیزی میروند که خدای را بر سر خشم میآورد، و از چیزی که موجب خوشنودی او است بدشان میآید، و لذا خداوند کارهای (نیک) ایشان را باطل و بیسود میگرداند».
پس بر هر مؤمنی واجب است که آنچه را که خدا دوست دارد، او هم دوست بدارد به گونهای که واجبات و تکالیف را به نحو احسن انجام دهد. حالا اگر دوست داشتن آنچه که خدا دوست دارد، زیاد شود تا جایی که مستحبات و سنتها را انجام دهد، چه بهتر، کار خیلی خوبی کرده است. و باید آنچه را که خدا دوست ندارد، او هم دوست نداشته باشد به گونهای که موجب شود از محرمات و گناهان دست بکشد. حالا اگر دوست نداشتن آنچه که خدا دوست ندارد، زیاد شود تا جایی که از مکروهات تنزیهی دست بکشد، چه بهتر کار خوبی کرده است. پس هرکس صادقانه از ته دلش خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم را دوست داشته باشد، این محبت راستین موجب میشود که او از ته دلش آنچه را که خدا دوست میدارد، دوست بدارد و آنچه را که خدا دوست نمیدارد، او هم دوست نداشته باشد. به آنچه که خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم میپسندند و به آن راضی هستند، او هم راضی و خوشنود باشد و از آنچه که خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم نمیپسندند از آن بدشان میآید، او هم نپسندد و از آن بدش آید و موجب میشود که با اعضا و جوارحش به مقتضای این دوست داشتن و دوست نداشتن، عمل کند.
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– نگا: الجامع العلوم والحکم(۲/۴۲۳-۴۳۴)
[۲]– مناوی در «فیض القدیر» ۶/۳۵۸ این گفته را اظهار داشته است.
[۳]– طیالسی در مسند خود، شمارهی ۱۱۶۷؛ عبدالرزاق در مصنفش، ۱/۲۰۶؛ حمیدی در مسندش، شمارهی ۸۸۱؛ امام احمد در «المسند»، ۴/۲۴۰؛ ترمذی در سننش، شماره های ۳۵۳۵ و ۳۵۳۶؛ نسایی در «عمل الیوم و اللیله »، شماره ی ۱۹۲؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۷۳۵۳ و دیگران از زرّ بن حُبیش از صفوان بن عسّال مرادی رضی الله عنه این حدیث را روایت کردهاند. او حدیث را بیان کرده و در قسمتی از این حدیث آمده است: گفتم: آیا از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدهای که درباره ی «هوی» چیزی بگوید؟ گفت: بله، وقتی که در مسیری با آن حضرت صلی الله علیه و سلم بودیم، به ناگاه یک عرب بادیه نشین با صدای بلند او را صدا زد و گفت: ای محمد! پیامبر صلی الله علیه و سلم جوابش را با صدایی مانند صدای او، داد و فرمود: «هاؤم»: «بله». به آن عرب بادیه نشین گفتیم: صدایت را پایین آور، چون تو از صدای بلند نهی شدهای. وی گفت: نه، به خدا قسم صدایم را پایین نمی آورم. آن عرب بادیه نشین گفت: ای رسول الله! شخصی جماعتی را دوست دارد ولی هنوز به آنان ملحق نشده است.پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «المرء من أحب»: «انسان همراه کسی است که دوستش دارد». اسناد این حدیث، حسن است و ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.