- د/ امراء
- قطرهای از اقیانوس بیکران پیک آسمان صلی الله علیه وسلم
حمد و سپاس بیکران مر خدای را، و به نام او …
به نام خدایی که جان آفرید | سخن گفتن اندر زبان آفرید | |
خداوند بخشندهی دستگیر | کریم خطا بخش پوزش پذیر |
و سلام و درود و صلوات بر پیامبر ما، آخرین پیک آسمان، رسول هدایت و رستگاری…
کریم السجایا جمیل الشیم
امام رسل، پیشوای سبیل |
نبی البرایا شفیع الامم
امین خدا، مهبط جبرئیل |
|
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر | امام الهدی، صدر دیوان حشر | |
کلیمی که چرخ فلک طور اوست | همه نورها پرتو نور اوست |
خوشا بحال ما که برادران آن پیک آسمانیم، و رهبر و پیشوایی چون او داریم. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم که جان و مالمان فدای او باد، در لحظات آخر عمر مبارکشان آرزوی دیدار ما را داشت. به یارانش فرمودند: ای کاش برادرانم را میدیدم!
آن شاگردان با سعادت مدرسه رسالت گفتند: مگر ما برادران شما نیستیم؟ آن حضرت فرمودند: شما یاران و همراهانم هستید. برادران من آنهائی هستند که در آینده میآیند، و مرا ندیدهاند و به من ایمان میآورند. پاداش هر یک از آنها پنجاه برابر است! صحابه و یاران حضرت گفتند: پنجاه برابر پاداش ما یا آنها؟
مولا و دوست و سید و آقایمان فرمودند: پاداش ایمان هر یک از برادرانم چون پاداش ایمان پنجاه تا از شماست!… (أحمد وأبویعلى)
آری!..
ما اگر در ایمان چون یاران رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) صداقت و رشادت نشان دهیم، پاداشی پنجاه برابر ایمان آنها دریافت خواهیم کرد! چرا که ما در حالی ایمان آوردهایم که طلعت کمال وجمال و با صدق و صفای آن مقام عالی شأن را ندیدهایم. و معجزات پرفروغ و غرور شکن او را مشاهده نکردهایم.
البته با وجود این منزلت، هرگز در شرف و فضل و کمال به پای شاگردان مدرسهی رسالت؛ یاران رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) نخواهیم رسید. ما تنها شمهای از فضل زحمتهای بیدریغ آن مهترانی هستیم که پروردگار عالمیان از بین افراد بشر آنها را برای همراهی با پیامبر خویش اختیار نمود. و هرگز آنانیکه پس از فتح مکه و پیروزی باشکوه اسلام ایمان آوردهاند با کسانیکه قبل از نیرومند شدن اسلام، آنهنگامی که دین مبین خداوند در پرتو میلاد باشکوه خویش زجرها و رنجهای طاقت فرسایی را تحمل میکرد برابر نخواهند بود:
« لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى ». (سوره حدید آیه ۱۰)
{ کسانی از شما که پیش از فتح ( مکّه ، به سپاه اسلام کمک کردهاند و از اموال خود ) بخشیدهاند و ( در راه خدا ) جنگیدهاند ، ( با دیگران ) برابر و یکسان نیستند . آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام کسانی است که بعد از فتح ( مکه ، در راه اسلام ) بذل و بخشش نمودهاند و جنگیدهاند . اما به هر حال ، خداوند به همه ، وعده پاداش نیکو میدهد }.
نماند به عصیان کسی در گرو…… که دارد چنین سیدی پیشرو
چه نعت پسندیده گویم تورا؟…… علیک السلام ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد…… بر اصحاب و بر پیروان تو باد
این چند سطر در پی آن نیست که مدح و ثنا و نعت سید پیامبران و سرور کائنات گوید، چه که زبان از وصف او عاجز و قلم از نگاشتن تصویر جمال او ناتوانتر است! هدف این مقاله تنها زینت بخشیدن به خود با یادآوری خاطرات آن مقام پرشکوه است نه بیشتر:
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد این بس که خدا گوید: «ما کان محمد»
« مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ».
{ محمّد پدر ( نسبی ) هیچ یک از مردان شما نبوده ، و بلکه فرستاده خدا و آخرین پیغمبران است ( و رابطه او با شما رابطه نبوّت و رهبری است ) . و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست}.
خواجه دنیا و دین، گنج وفا صدر و بدر هر دو عالم، مصطفی
آفتاب شرع و دریای یقین نور عالم، رحمت للعالمین
نیاکان ما با مهر و محبت و عشق سرشارشان به پیامبر اکرمین (صلی الله علیه وسلم) از قرن چهارم هجری گرفته تا قرن دهم که جهان فارس زیر چکمهی ناجوانمردانه و خونخوارانهی شیعه صفویت خفه شد، و در منجلابی از بدعتها و شرکیات، و خودپرستی و مذهب فروشی، و استبداد و دیکتاتوری و زنده بگور کردن معانی آزادی و عدالت اجتماعی غرق شد، همیشه سرآمد تاریخ اسلام بودهاند. در گفتار آن عزیزان از مهر تابان نبوت همیشه با کلماتی زیبندهی مقامش یاد میشد: ” خواجه کونیـن, بهشت سرمد, شمس رسل, عقل نخست, جان جهان, مطلع اشـراق, زبـده وجـود, فیض نخست, شهســوار ملک هستـى, کـریـم السجایا, صاحب لـوا, خـواجه کاینات, گلشـن دیـن, فخـرآدم و…” از ایـن گـونه وصفهای دلنشین و پرمعنایی که سزاوار اوست! و جای شرم دارد که امروز برخی از قلمهای بیمروت کوزهی سفالین وفا و حیا را شکسته تنها نام آن مبارک انسان کامل را بدون ذکر و وصفی که شایان قدر و مقام او باشد مینگارند!
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمد (ص)
- یک لحظه در کنار رسول الله صلی الله علیه وسلم
عجب در این نیست که ابلهی نادان، و کوته فکری ساده لوح، که رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) را نمیشناسد بر او بتازد. عجب در این است که مؤمنی که او را شناخته چطور از او غافل میگردد و پروانهوار بدور شمع وجودش نمیچرخد و در عشق و محبت و سوزش جان نمیبازد!
از شرف و افتخار ماست که سروری داریم چون آقایمان سرور پیامبران خدا، آن رادمردی که تاریخ در مقابل عظمت او به پاس احترام ایستاده، و جز با اوصافی نمونه از او نام نمیبرد:
بزرگترین معلم انسانیت.. موفقترین و پیروزترین انقلابگر تاریخ بشریت.. عالیترین دعوتگر و مربی انسان ساز… بزرگترین سپه سالار از آدم تا بدین دم و تا غروب آفتاب آخرین دم..اسوه و نمونه در هر کمال و جمال و جلال..
دارای اخلاق برازنده و بزرگ و والا، نه… بلکه او خود بالاترین درجه اخلاق و شایانترین نمونه و اسوه..
نماد رحمت و شفقت، نه از برای مؤمنان فقط، و نه تنها برای بشریت، بلکه برای جهان و جهانیان..
« وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینَ » (سوره أنبیاء آیه ۱۰۷)
{( ای پیغمبر ! ) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم}.
نمادی از رحمت و مهر و شفقت دینی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی..
در حکایت خلقت:
خلق و تقدیر و هدایت ابتداست رحمه للعالمینی انتهاست.
از آنجا که زندگی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) کامل کننده و تتمهی درک و فهم صحیح و درست قرآن کریم است. « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (سوره حجر آیه ۹).
{ ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم ( و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون میداریم )}.
تاریخ لمحه لمحهی زندگی نبوی پیامبر؛ از اولین لحظه دیدار جبرئیل در غار تا پیوستن به یار، را برای ما حفظ کرده است. کاری که برای هیچ فردی از بشر تا کنون انجام نگرفته. و این خود برای اهل بصیرت معجزهایست که در مقابلش باید به پاس احترام سر ایمان خم کنند.
ما را چراغ دیده، خیال محمد است خرم دلی که مست وصال محمد است
بیا در این لحظه با هم تصور کنیم؛ که بنا گاه و بیخبر در نیمههای شب کسی در اتاق ما را به صدا درمیآورد!
میپرسیم: کیستی! در جواب میگوید: منم، رسول الله!
موی بر بدنمان راست میشود. صدا صدای اوست. باورمان نمیشود، از لای در به بیرون مینگریم، چهرهی نورانی و پرفروغ اوست! آری! رسول خداست که بدیدار ما آمده..
میخواهیم در را بگشائیم، در یک آن متوجه عکسهای خوانندهها و فیلمسازان و فوتپالیستها و… که بر در و دیوار اتاقمان چسپاندهایم میشویم. از خود خجالت میکشیم، که اگر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) این چرندیات را ببیند چه خواهد گفت. فورا دست و پای خود را جمع کرده همهی این عکسها را از دیوارها کنده در سطل آشغالی جای میدهیم.
بله!..
چون اسوه و پیک آسمان داریم، جای این خارها جز سطل آشغالی نیست!..
به طرف در میرویم تا دروازه را بسوی مهتر آسمانها بگشائیم. متوجه لباسمان میشویم..
آه!.. خدای من.. این چه لباسی است که من پوشیدهام..
عکس روی لباس.. نوشتههای روی سینه.. مارک شرکت صهیونیستی که لباس را ساخته و.. وغیره …
فورا لباس را از تن کشیده در سطل آشغالی جای داده، لباس کارمان که کمی مرتبتر است، و البته آن نیز لیاقت این را ندارد که در مقابل رسول الله (صلی الله علیه وسلم) پوشیده شود، را به تن میکنیم…
در را بروی پیامبر خدا باز میکنیم. او را به آغوش میگیریم..
آه.. چه لحظات باشکوهی است..
در یک آن، چشممان به جایسیکاری روی میز میافتد، و سیگار نیمهسوز در آن.. بدون اینکه پیامبر اکرم متوجه شود، جای سیگاری را از پشت سرمان گرفته داخل سطل آشغال پرت میکنیم.
هنوز پیامبر را تعارف به نشستن نکردهایم که صدای ترانهای زشت برمیخیزد…
آه!.. خدای من.. ای کاش زمین میترکید و مرا میبلعید و در این لحظات این صدای ننگ مرا شرمنده و رسوا نمیساخت..
صدای تلفن همراه است!..
در حالیکه از خجالت دارم آب میشوم، فورا تلفن را خاموش کرده به گوشهای پرت میکنم و با لبخندی ساختگی و دروغین از شرم و حیا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را تعارف میکنم بنشیند..
رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) چشم به من میدوزد.. لبخندی میزند.. ومیفرماید: عزیزم! لطف کن همین قرآنی که در جیبت هست را یک لحظه به من بده..
سرم از خجالت و شرمساری سوت عمیقی میکشد.. وای بر من! ننگ بر من.. این قرآن نیست، جعبهی سیگار است!..
به رسول الله (صلی الله علیه وسلم) چه بگویم..
عرق شرم و حیا بر سر و صورتم جاری شده، رنگم سرخ گشته، سرم را بزیر انداختهام.. اشکهای شرم و حیا و ندامت و پشیمانی از چشمانم سرازیر گشته…
لبهایم به سختی به حرکت درمیآیند: آقای من! سرورم.. مرا ببخشید این قرآن نیست.. آهسته جعبه سیگار را از جیبم بیرون کشیده به سطل زباله میاندازم..
برادر عزیز!..
این تصویری است از من و شما…
آیا واقعا در هر لحظهی زندگیمان آمادگی دیدار نابهنگامی با آقایمان؛ رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را داریم؟!
حال چه فکر میکنی.. پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) با ما چه خواهد کرد؟!..
آیا با یک سیلی بر پشت گردنمان بر ما داد میزند که: بروید گم شوید. نمیخواهم دیگر شکلتان را ببینم ای گمراهان بیوفا..
اگر چنین کند.. به خدا سوگند که حق دارد..
ولی نه برادر!..
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) ما را به آغوش خواهد گرفت و زار خواهد گریست… و در حالیکه بغض گلوی مبارکشان را میفشارد به من و شما خواهد گفت:
ای عزیز!..
پاس زحمتهای من و یاران من همین است؟!..
بیست و سه سال رنج کشیدم که تو را براه بهشت هدایت کنم و از جهنم سوزان گناه باز دارم.. جواب ۲۳ سال سختیها و مرارتها و رنجهای من همین است؟!..
جواب رشادتها و مردانگیهای یارانم که در راه هدایت تو جان و مال و فرزند خویش فدا کردند همین است؟!..
ای عزیز!..
بیا در این لحظات خیال اشک شرم و ندامت و پشیمانی بریزیم و با خود عهد و پیمان بندیم که چنان باشیم که دوست میخواهد!..
آنچنان که عزیز و سرور و آقایمان؛ محمد مصطفی (صلی الله علیه وسلم) آرزو دارد. تا در روز رستاخیز به برادرانی چون ما افتخار ورزد..
بازا بازا هر آنچه هستی بازا گر گبر و یهود و بت پرستی بازا
این در گه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی بازا
راستی عزیز دل!..
اگر آن کسی که در را کوبید، پدر مهربان و با صفا و صمیمیتمان؛ رسول الله (صلی الله علیه وسلم) نمیبود، و به جای او عزرائیل؛ ملک الموت، میبود که برای گرفتن جان ما آمده بود، چه حال و هوائی میتوانستیم داشته باشیم؟!…
- پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و جامعهسازی!..
هر رهبری مجبور است در بسیاری از قضایای خانوادگی تساهل نشان دهد، چرا که وقت او بدو اجازه نخواهد داد به همهی مسئولیتهای خانه و خانوادهاش رسیدگی کند، و در نتیجه بسیاری از روابط اجتماعی او بگونهای یا ضایع میشوند، و یا حداقل لطمه میبینند.
و از معجزات رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) است که او در همهی زمینههای زندگی منجمله خانه وخانواده اسوهی کمال است.
خانواده از کهنترین دفاتر و مراکز زندگی اجتماعی است، و جامعهشناسان آنرا اساس و خشت بنیادی زندگی اجتماعی میدانند.
امروزه فرهنگ فردپرستی غرب در یک بحران بزرگ اجتماعی بسر میبرد. جامعههای غربی در حال فروریختن و نابودی است. مردها در عشق و هوای زننمایی غرقند و زنها در هوای مرد شدن جان میدهند. خروس غرب آرزوی تخم گزاری دارد و مرغش صدای خروس را تقلید میکند. کلاغهایش نه تنها راه رفتن کبک را نیاموختهاند بلکه راه رفتن خود را نیز فراموش کردهاند.
جامعهشناسان جهان پرزرق و برق غرب در پی ساختن مجدد کیان خانواده عرق میریزند.. ولی هیهات..
و صد عجبا!.. ابلهان عالم نمای جهان سوم ما را، که با جسارت و پرروئی بیمانندی چون میمون به ساز غرب میرقصند و درپی از بین بردن نظام متین و مقدس خانواده در کشورهای متخلف ما هستند!!.. و شعارهای “آزادی زن” را نشخوار میکنند!
کمر زن بیچارهی غربی با تیشهی همین شعار براق شکسته شد، و امروز زن در جهان غرب تنها عروسکی است برای سیر کردن شهوت گرگان خیابان!..
زن در غرب وسیلهای است برای جلب مشتری برای کالاهای بازار.. از اتوموبیل گرفته تا صابون حمام همه را باید زن با اندام عریان خود به مردم تقدیم دارد…
زن غربی از حریم مقدس مادر و همسر و خواهری رانده شده، به بردهی حلقه بگوش هوا و هوس شهوترانان بدل گشته است…
این چیزی است که اهریمنان ماده پرست، و خودخواهان شهوتران، و البته در کنارشان احمقان و ابلهان ساده لوح میخواهند برای جامعههای سنتی ما به ارمغان آوردند!..
قدرت و تداوم کیان خانواده به درجه استحکام روابط شوهر و همسر، و فرزندان و پدران و مادران، و سایر خویشاوندان وابسته است. و پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) برای تداوم و استحکام بخشیدن به این روابط بهترین داروها و اکسیرهای مشکل گشا را بصورت عملی و تطبیقی ـ نه تئوری و شعار گونه ـ به جامعه بشریت ارزانی داشته. که در سایه آن بیماریهای اجتماعی چون انانیت و خودپرستی، پریشانی و اضطراب نفسی، عدم اطمینان و دلهرهگی، غرور و یکهتازی، از جامعه برچیده خواهد شد.
- پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) با پدر و مادرشان..
تقدیر چنین قلم زد که رسول حق (صلی الله علیه وسلم) فرصت خدمت به پدر و مادرشان را نیابند.
پدر بزرگوارشان قبل از اینکه آنحضرت چشم بر این جهان بگشایند از این دنیا رخت بربسته بود. شاید او رفت تا فرزند برومندش گام اول خود را بر زمین محکم بگذارد، و تنها توکل و امیدش به خداوند عالمیان باشد. از روز اول در برابر سختیهای زندگی بجای: أبی أبی ـ پدرم .. پدرم ـ بگوید: ربی … ربی… ـ پروردگارم .. پروردگارم ـ!
با این وجود آن مقام وفا، نام پدر بزرگوارشان ـ که هرگز او را ندیده بود ـ را بر یکی از فرزندانشان گذاشتند.
مادر مهربانشان را نیز در ۶ سالگی از دست دادند. و از مهر و محبت او نیز محروم گشتند تا تنها تکیه گاهشان درگه حق باشد، و نباشد او را عزیزی جز خدای یکتا…
در یکی از سفرهایشان در راه مدینه چون به منطقه “ابواء” که مادر آن بزرگوار در آنجا دفن شده بود، پیامبر از خدای خود اجازه خواست تا بر سر قبر مادرشان حضور یابند، خداوند بدو چنین اجازهای داد، و آن حضرت بر قبر مادر اشکها ریخت!
آوردهاند که در فتح مکه؛ پیرزنی کوژپشت، و مجاله شدهی زمانه، خدمت آنحضرت رسیدند. و خود را “حلیمه سعدیه” معرفی کردند. ـ زنی که در کودکی بعنوان دایه پیامبر خدا را شیر داده بود ـ .
آیهی وفا (صلی الله علیه وسلم) بناگاه از جا برخواسته عبای خویش را بر زمین پهن کرد، و آن پیرزن را به آغوش گرفته، ساعتها با او نشست، و حرفها و لبخندها زد.. و به یارانش که او را بشدت نیاز داشتند، میگفت: مرا با مادرم تنها بگذارید…
این آیهی وفا (علیه الصلاه و السلام) آیاتی از جانب خداوند در این باره برای ما تلاوت کردند، که هر یک از آنها مدرسهای است و مکتبی انسان پرور و جامعه ساز:
خداوند ذی الجلال میفرمایند: « وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً ».( سوره إسراء آیه ۲۳و۲۴).
{( ای انسان ! ) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ( و با آنان نیکو رفتار نمائید ) . هرگاه یکی از آن دو ، و یا هر دوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند ، ( کمترین اهانتی بدیشان مکن و حتی سبکترین تعبیر نامؤدّبانه همچون ) اُف به آنان مگو ! ( و بر سر ایشان فریاد مزن ) و آنان را از پیش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو * و بال تواضعِ مهربانی را برایشان فرود آور ( و در برابرشان کاملاً فروتن باش ، و برای آنان دست دعا به درگاه خدا بردار ) و بگو : پروردگارا ! ( اینک که ضعیف و جز تو پناهی ندارند ) بدیشان مرحمت فرما ، همان گونه که آنان در کوچکی ( به ضعف و کودکی من رحم کردند و ) مرا تربیت و بزرگ نمودند}.