داستان یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم ابو طلحه انصاری رضی الله عنه (۱)

زید بن سهل نجاری(، مشهور به ابوطلحه، مطلع شد, که رمیصاء، دختر ملحان نجاری، مشهور به ام‌سلیم، شوهرش فوت کرده و بیوه شده است. از شنیدن این خبر مسرتبخش روحش به پرواز در آمد.نباید تعجب کرد؛ چون ام سلیم بانویی سنگین، پاکدامن، عاقل، کامل، باوقار و دارای صفات حمیده بود.بنابراین ابوطلحه ( تصمیم گرفت: قبل از دیگر خواستاران، به خواستگاریش برود؛ زیرا امثال ام سلیم ل خواهان فراوان دارند.از طرفی ابوطلحه ( هم مطمئن بود: که ام سلیم، هیچ کس را بر او ترجیح نمی‌دهد و هیچ‌کدام از خواستگاران را از او برتر نمی‌داند…چون ابوطلحه خود مردی کامل و ثروتمند، دارای منزلت و مورد توجه و احترام مردم بود…علاوه براین، یکی از دلاوران بنی نجار و یکی از تیراندازان معدود یثرب به شمار می‌آمد.ابوطلحه به منزل ام سلیم ب رفت…

ابوطلحه وقتی به منزل ام سلیم می‌رفت، در راه به یادش آمد که ام سلیم به سخنان این مبلغ مکی؛ یعنی، مصعب بن عمیر گوش فرا داده و به محمد ایمان آورده و پیرو آیین او شده است.اما بعد از چند لحظه به خود گفت: چیزی نیست و زیاد اهمیت ندارد.مگر شوهر متوفایش پیرو آیین پدران خود نبود، مگر از دعوت محمد رویگردان نبود؟ابوطلحه ( به منزل ام سلیم رسید و اجازه ورود خواست. ام سلیم ل به او اجازه داد.
پسر ام‌سلیم؛ یعنی انس(، در منزل حاضر بود. ابوطلحه پیشنهاد خود را مطرح کرد. اما ام سلیم ل گفت:
هیچ‌کس دست رد به سینه امثال تو نمی‌زند؛ ولی من با تو ازدواج نمی‌کنم؛ تو یک نفر کافر هستی…در اول امر ابو طلحه ( گمان برد: که ام سلیم اشکال تراشی می‌کند و بهانه می‌تراشد. مردی دیگر را بر او ترجیح داده است که ثروت و قوم و قبیله‌اش از او بیشتر است.لذا به او گفت:
ام سلیم باور کن اینها بهانه است وهیچ یک از آنها مانع ازدواج من و تو نمی‌شودام سلیم ل پرسید:پس چه چیزی مانع آن است؟!گفت: زرد و سفید… طلا و نقره، مانع است.
ام سلیمل پرسید: طلا و نقره؟!ابوطلحه( گفت: بله، طلا و نقره…!اما ام سلیم ل گفت: ابوطلحه من و تو، خدا و پیامبر را شاهد می‌گیریم که اگر تو مسلمان شوی من راضی می‌شوم و حاضرم با تو ازدواج کنم. و طلا و نقره‌ای از شما نمی‌خواهم بلکه همان مسلمان شدنت را به جای مهر (کابین) قبول دارم.
همین که ابوطلحه سخنان ام سلیم را شنید، ذهنش متوجه بت مقدسش گشت که آن را از نفیس ترین چوب ساخته بودند، و ابوطلحه هم مانند دیگر بزرگان قوم کمر خدمتش را بسته بود.
اما ام سلیم ل دید: که زمینه مساعد است خواست تا تنور گرم است نان را بپزد. و تا آهن گداخته است آن را نرم کند. و بکوبد. لذا دنبال سخن را گرفت و گفت: ای ابوطلحه تو خوب می‌دانی خدایی را که، غیر از خدا، می‌پرستی از زمین رسته است، مگر نه؟…گفته: بله درست است.ام سلیم گفت:
آیا واقعاً تو احساس شرم و خجلت نمی‌کنی، چوبی را پرستش می‌کنی که قسمتی از آن به صورت خدای تو در آمده است و قسمت دیگرش را آتش می‌زنند تا جایی را گرم کنند، یا خمیر را به روی آن نان بپزند؟!…
آقای ابوطلحه اگر تو بیایی و مسلمان شوی من راضی می شوم با تو ازدواج کنم و جز مسلمان شدنت مهری از تو نمی‌خواهم.ابوطلحه ( پرسید:چه کسی مرا به اسلام راهنمایی می‌کند؟ام سلیم گفت: من تو را هدایت می‌کنم.
ابوطلحه گفت: چگونه؟گفت: کلمه حق و هدایت را بر زبان می‌آوری و می‌گویی: گواهی می‌دهم جز الله، معبودی به حق نیست و محمد صلی الله علیه و سلم پیامبر خدا است. پس از آن به منزل می‌روی و بت مورد پرستش خود را خرد کرده و دور می‌ریزی.آثار فرح و سرور از چهره ابوطلحه ( مشاهده شد و گفت: (اشهدان لا اله الاالله و ان محمداً رسول الله)
پس از آن با ام سلیم ل ازدواج کرد…مسلمانان می‌گفتند:
مهری بالاتر و گرامی‌تر از مهر ام سلیم را ندیده و نشنیده‌ایم. مهر خود را اسلام قرار داد.از آن روز به بعد ابوطلحه ( به زیر پرچم اسلام در آمد، و تمام نیروی سرشار و یگانه خود را در خدمت به اسلام قرار داد.و یکی از هفتاد نفری بود: که در عقبه با پیامبر صلی الله علیه و سلم بیعت کردند و در این موقع همسرش، ام سلیم نیز حضور داشت.و یکی از دوازده نماینده‌ای بود: که پیامبر صلی الله علیه و سلم در آن شب آنها را به سرپرستی و ریاست مسلمانان مدینه تعیین کرد.
بعد از آن در تمام غزوه‌ها در کنار پیامبر صلی الله علیه و سلم جنگید، و در هر یک از آنها آزمایش جانبازی و دلیری خود را داد و سرافراز بیرون آمد.اما بزرگترین و چشمگیرترین ایام جانبازی ابوطلحه(، همانا روز احد بود.اینک داستان و ماجرای آن روز ابوطلحه را می‌خوانیم.محبت پیامبر صلی الله علیه و سلم تمام زوایا و اعضای ابوطلحه ( را در بر گرفته بود، و محبت پیامبر صلی الله علیه و سلم مانند خون در رگ و شریانش جریان داشت. به طوری که از نظاره و تماشای سیمای پرنورش سیر نمی‌شد، و از شنیدن گفتار شیرین و زلالش, قلب و روح تشنه لبش, سیراب نمی‌گشت.

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …