خطبه مسجد نبوی شریف: جمعه ۱۶ ذوالقعده ۱۴۳۲ برابر با ۲۲ مهر ۱۳۹۰
عنوان خطبه: داستان ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام
خطیب: دکتر صلاح البدیر
خطبهٔ اول:
ستایش مخصوص خداوند است که به وجود آورندهٔ موجودات است، بخشندهٔ گناهان است، دانندهٔ پنهانهاست و آگاه از درون انسانهاست. او را ستایش میگویم، ستایش کسی که به کوتاهی خود معترف است و از او آمرزش میخواهم، آمرزش کسی که از عذاب آتش بیمناک است؛ و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بیشریک است و علم و رحمت او همه چیز را در بر گرفته است و گواهی میدهم که پیامبر و سرور ما محمد، بنده و پیامرسان او است، آن پیامبر رحمت که بر اساس حکمت به سوی راه پروردگار خود، دعوتگر است. درود و سلام و برکات خداوند بر او و بر اهل بیت و یاران او باد.
اما بعد، ای مسلمانان:
تقوای خداوند را پیشه سازید که تقوای او بهترین دستاورد و طاعت او بالاترین نسب است:
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ} [آل عمران: ۱۰۲]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الله را آنگونه که شایسته است پاس دارید و نمیرید مگر در حالی که مسلمانید)
ای مسلمانان: در سیرت گذشتگان عبرتها و رهنمونها است و در داستانهای پیامبران پندها و اندرزها است، امروزه امت چقدر نیازمند نظر انداختن در این داستانها است تا راهنما و چراغی برای آنان باشد.
{وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ} [هود: ۱۲۰]
(و هریک از سرگذشتهای پیامبران را برای تو بازگو میکنیم تا قلب تو بدان استوار گردد و در اینها حقیقت برای تو آمده است و پند و یادآوری است برای مومنان)
داستان پدر پیامبران، و امام یکتاپرستان، ابراهیم ـ علیه الصلاه والسلام ـ بزرگترین پیامبران اوالوالعزم، بعد از پیامبر ما محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ داستانی آکنده از نشانهها و پندها و مملو از عبرتها و اندرزها، ابراهیم خلیلی که امامت در نسل او باقی است و تا ابد خواهد ماند و تنها ستمگران ذریهٔ او به آن دست نخواهند یافت.
از جمله ویژگیها و فضیلتهای او خلعتی باشکوه و درجهای دست نایافتنی و ویژگی ممتازی است که خداوند به او ارزانی داشت و آن این است که هیچ کتابی بعد از او نازل نگردیده و هیچ پیامبری پس از او نیامده مگر آنکه از نسل و ذریهٔ او بوده است. خداوند متعال میفرماید:
{ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَالْکِتَابَ} [عنکبوت: ۲۷]
(و پیامبری و کتاب را در نسل او قرار دادیم)
هنگامی که ابراهیم به پیری رسید و همسرش ساره عقیم شد ترش تنهایی در او شدت گرفت و ابراهیم از خداوند خواست که ذریهای صالح نصیب او بگرداند و با مشورت همسرش از هاجر صاحب فرزندی به نام اسماعیل شد و از ابین فرعِ شریف و شاخهٔ باشکوه، آن گوهر تابناک و مروارید روشنگر، و بهترین اهل زمین و سرور فرزندان آدم، سرور و پیامبر ما محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دیده به جهان گشود و کسی جز او از ذریهٔ اسماعیل به پیامبری نرسیده است.
اما آتش غیرت زنانه در درون ساره شعلهور گردید و غم و اندوه او شدت گرفت و از ابراهیم خواست که هاجر و فرزندش را به جایی دیگر برد که آنان را نبیند و ابراهیم نیز آنان را برد تا آنکه به امر پروردگار به جایگاه بیتالحرام رسید، به صحرایی خشک و لمیزرع که نه انسانی در آن ساکن بود و نه انیس و همراهی. ابراهیم آن دو را آنجا با کمی آب و غذا رها کرد و رفت.
مادر اسماعیل او را دنبال کرد و گفت: ای ابراهیم! کجای میروی و ما را در این دره تنها میگذاری؟ ما را با چه کسی ترک میکنی؟ ابراهیم گفت: با خداوند. مادر اسماعیل گفت: راضی شدم. و در روایت دیگر است که گفت: پس او ما را ضایع نخواهد ساخت.
چه عقیدهٔ صادقانهای! عقیدهای که وجدانها را بیدار میکند و احساس را به حرکت میآورد. عقیدهای که تسلیم قضای خداوند شده و تسلیم حکم او گردیده است و بدون هیچ تردید و سرکشی سر در برابر آن حی لایموت خم کرده است.
امروزه نیز شایسته است که زن مسلمان هاجر مومنه را الگویی برای پیروی و پایبندی و اسوهای برای صبر و ثبات بگرداند.
ابراهیم نیز در حالی که تکهای از قلب و درون خود را به جا گذاشته بود و تسلیم قضای خداوند شده بود، در حالی که بر این بلا صبر و شکیبایی مینمود با یقین کامل چنین دعا نمود:
{رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ} [ابراهیم: ۳۷]
(پروردگارا من [یکی] از فرزندانم را در درهای لمیزرع نزد خانهٔ حرامت سکنا دادهام. پروردگارا تا نماز را برپا دارند، پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنها را از محصولات روزی ده باشد که شکرگذار گردند.)
هاجر مدتی را با قضای حتمی خداوندی به سر برد. توشهاش تمام شده بود و سینهاش خشکیده بود و حتی آبی نمییافت که با آن لبهای فرزندش را تر کند. مخمصمهای سخت بود و گرسنگی. بیتابی و ضجهٔ کودکش او را آشفته کرده بود. کودکی که به خود میپیچید و پای بر زمین میکشید گو آنکه برای مرگ بیتابی میکند.
هاجر که دوست نداشت او را در این حالت ببیند به راه افتاد، به راه افتاد در حالی که قلبش پاره پاره میشد. بر صفا بالا رفت و دشت را در برابر خود داشت که شاید کسی را ببیند. دوباره به دره پایین آمد و به سرعت رفت تا آنکه با مروه بالا رفت و روبروی خود را پایید که شاید کسی به سوی او بیاید.
رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید: «و این همان سعی مردم میان صفا و مروه است».
همین که هفت بار میان صفا و مروه رفت و آمد کرد، ناگهان صدایی شنید و در خواست کمک کرد، درخواست واماندگان و استغاثه نمود، استغاثهٔ تشنگان… اگر میتوانی مرا یاری ده…
ناگهان جبرئیل ـ علیه السلام ـ با پای خود بر زمین زد و در پی آن آب از زمین برجهید و زمزم از زمین جوشید…
خداوند هر که تقوای او را پیشه سازد و به او امید آورد ناامید نمیسازد. پروردگار به ضعف هاجر رحم آورد و غم او را برطرف ساخت و زمین را از زیر پای او جوشاند. هاجر با دست خود برای آب حوضچهای درست کرد و مشک خود را پر آب نمود. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید: «خداوند رحمت کند مادر اسماعیل را؛ اگر زمزم را به حال خود میگذاشت چشمهای روان میشد» [به روایت بخاری]
و این زمزم است که به اذن پروردگار حاجیان را آب میدهد و آتش عطش را فرو مینشاند. بهترین آبی است که در زمین وجود دارد و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دربارهٔ آن میفرماید: «بیشک این آبی است مبارک، که غذای خوردن است و دوای درد». [به روایت مسلم]
پرندگان بر فراز آب به پرواز پرداختند و گروهی از «جُرهُمیان» هاجر را یافتند و از او اجازه خواستند در آنجا منزل گزینند. مادر اسماعیل این را خوش داشت و به آنان اجازه داد تا آنکه آنان انیس او شدند و خانههایی از آن قبیله به آنجا نقل مکان کردند و قلبهای برخی از مردم به سوی او گرایش یافت. اسماعیل نیز میان فرزندان آن قبیله بزرگ شد و به زبان آنان سخن گفت و عربی آموخت و او را گرامی یافتند و بزرگش داشتند و از خود به او همسر دادند.
سپس اسماعیل در وفات مادر صابرش اندوهگین شد و هاجر پس از آنکه اخلاق نیک و خصلتهای والا را به او آموخت و اسماعیل برای خود مردی شد، دارفانی را وداع گفت.
تربیت فرزندان بزرگترین وظیفهٔ زنان و نخستین نقش آنان است و هرگاه این وظیفه به فراموشی و اهمال سپرده شود همهٔ امت و نسلهای آن نیز رو به سوی فساد خواهند آورد.
ابراهیم اما گاه به گاه به فرزند خود سر میزد و سوز جدایی و دلتنگی فرزند و درد دوری او را میآزرد که سوز فرزند را نه صبر دوا میکند و نه هیچ سینهای توان آن را دارد.
روزی ابراهیم به نزد فرزند آمد در حالی که اسماعیل در حال تراشیدن تیر بود، پس همین که اسماعیل، پدر را دید به سوی او برخواست و همان کاری را کردند که هر پدر و پسری پس از مدتی جدایی میکنند؛ سپس ابراهیم او را از امر پروردگار آگاه نمود که باید خانهٔ را بر اساس توحید و حنیفیت و دوری از شرک و بتپرستی بسازند، پس ابراهیم پایههای خانه را برافراشته ساخت و اسماعیل در خدمت او بود و سنگ میآورد و پدر را در ساختن خانه یاری میداد. پس همین که خانه بالا رفت اسماعیل سنگی آورد تا پدر بر آن بایستد و ابراهیم بر سنگ «مقام» ایستاد در حالی که پابرهنه بود و خانه را میساخت و اسماعیل نیز به او سنگ میداد و هر دو با هم چنین دعا میکردند که:
{ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ } [بقره: ۱۲۷]
(پروردگارا ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى)
کاری که مورد قبول نیفتد چه فایدهای دارد و اگر خشنودی در پی آن حاصل نیاید چه ارزشی دارد و اگر پاداشی نداشته باشد چه حاصل از آن؟
شما نیز اخلاص را وسیلهای برای پذیرفته شدن کار خویش قرار دهید و موافقت و پیروی از پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را نیز عاملی برای اجر و ثوابی که امید دارید بگردانید زیرا ریاکار هیچ سودی از تلاش خود نمیبرد و بدعتگذار پاداشی در پی زحمت خود نخواهد یافت.
سپس بنا به پایان رسید و ابراهیم در زمین ندای اذان بلند کرد و مردم دسته دسته از دوران پدرمان ابراهیم ـ صلی الله علیه وسلم ـ تا امروز رو به سوی کعبهٔ معظمه و سرزمینهای مقدس حرام آوردند، همه با اختلاف نژادهایشان در یک لباس در آمدند و با وجود تفاوت سرزمینهایشان یک شعیره را انجام میدهند و بر فطرت اسلام و بر کلمهٔ اخلاص و بر دین پیامبرمان محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ و بر ملت پدرمان ابراهیم که حنیف و مسلم بود، یکجا گردیدند.
یک خانه و یک بدن؛ بدنی که با خوشبختی یک قسمت آن، همهاش احساس خوشبختی میکند و با درد یک بخش آن، همهاش دچار درد و اندوه میشود. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید: «هر که نماز ما را برپا داشت، و رو به سوی قبلهٔ ما آورد، و ذبیحهٔ ما را خورد، مسلمان است که در ذمهٔ و پیمان خدا و رسول اوست پس پیمان خداوند را زیر پا نگذارید» [به روایت بخاری]
اینگونه کعبهٔ مشرفهٔ قبلهٔ امت محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ گردید، هر که قبلهای دارد که روی به سوی آن میآورد و هر کس راه و روشی دارد که آن را خوش میدارد، و مسلمان روی به جایی میآورد که دینش او را فرمان میدهد و از آن سو منحرف نمیشود و در مورد دین خود از هیچکس دیگری تقلید نمیکند و در سنتها و ظاهرش خود را شبیه دیگران نمیگرداند.
چگونه ممکن است اهل اسلام رو به سوی دیگران آورند در حالی که وحی بر آنان نازل شده است و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در میان آنان مبعوث شده است تا آنکه به برکت رسالت او و میمنت پیامبری و نور دعوتش بهترین امتها گردیدند.
پس ای اهل اسلام، بر دین خود ثابت بمانید و برحذر باشید از اینکه در این راه پایتان بلغزد زیرا دین شما همان قبلهٔ صحیح است و شریعتتان همان راه راست و عقیدهتان همان فطرت سالم دست نخورده.
خداوند من و شما را تا هنگام ملاقاتش بر حق و هدایت ثابتقدم بگردان. آنچه را شنیدید گفتم، و از خداوند برای خود و شما و دیگر مسلمانان از هر گناهی آمرزش میطلبم، پس از او آمرزش بخواهید که او آمرزندهٔ مهربان است.
خطبهٔ دوم:
ستایش ویژهٔ خداوند بزرگ والا مرتبه است، او را برای نعمت جزیل و فضل بزرگش سپاس میگویم و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز او که واحد و بیشریک است و از داشتن شریک و همتا پاک و منزه است، و گواهی میدهم که پیامبر و سرور ما محمد، بنده و پیامبر بزرگوار او و دارندهٔ خصلتهای نیک و شریف است. درود و سلام خداوند بر او و بر اهل بیت و یاران او باد که بهترین اصحاب و بزرگوارتین خاندانند.
اما بعد ای مسلمانان:
تقوای الله ـ عزوجل ـ را پیشه سازید زیرا با تقوا برکت حاصل میگردد و هلاکت و بلا دور میشود و همانا عاقبت از آن متقیان است.
ای مسلمانان:
ابراهیم در حال خواب رویایی دید ـ و رویای انبیاء، حق است ـ. خوابی سخت، محنتی که کوه را از پای در میآورد. پیرمردی کهنسال که با گذر روزها دست و پنجه نرم کرده و سختیها او را سست نموده چنین دستور یافته است که فرزند را با دستان خود ذبح کند.
چه کسی توانایی این امتحان را دارد و کدام قلب تحمل این سختی را دارد؟!
ابراهیم بر پدر وارد شد تا پدر رویای خود را با او بازگو نماید و محنت خود را با او در میان گذارد
{ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى} [صافات: ۱۰۲]
(ای فرزندم، من در خواب میبینم که دارم تو را ذبح میکنم، پس ببین چه به نظرت میآید)
و اسماعیل، در حالی که مطیع پروردگار بود لبیک گفت و صابرانه و کاملا خشنود، گفت:
{ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ} [صافات: ۱۰۲]
(ای پدر آنچه را امر شدهای انجام ده، ان شاءالله مرا از صابران خواهی یافت)
{پس همین که تسلیم امر خداوند شدند و او را بر پهلو خواباند} فرزند صالح مطیعانه سر بر فرمان نهاد گفت: {ای پدر آنچه را امر شدهای انجام ده که ان شاءالله مرا از صابران خواهی یافت}.
پس همینکه کارد را بر گلوی فرزند نهاد ارحم الراحمین اینگونه او را ندا زد که
{ یَا إِبْرَاهِیمُ (۱۰۴) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۰۵) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ} [صافات: ۱۰۴-۱۰۶]
(ای ابراهیم (۱۰۴) به درستی که رویای خود را حقیقت بخشیدی (۱۰۵) به راستی این همان آزمایش آشکار بود)
و پروردگار او را به ازای ذبحی عظیم باز رهانید، او گوسفندی چاق را به جای او قرار داد تا بداند که امتحان برای عذاب و شکنجه نیست بلکه برای پاکسازی است.
هنگامی که قسمتی از قلب ابراهیم به اشغال محبت اسماعیل درآمد در حالی که خداوند او را خلیل خود گردانده بود، دستور داده شد تا فرزند را سر ببرد و همینکه ابراهیم، ذبح اسماعیل را آغاز کرد مشخص گردید که محبت خداوند در قلب ابراهیم از محبت فرزندش نیز بیشتر است و اینجا بود که مقام خلیلیت ابراهیم از هرگونه مشارکت با کسی یا چیزی دیگر پاک گردید و اینجا بود که دیگر نیازی به ذبح نبود.
پس کجایند آنان که قلبشان سرگردان است و درونشان در عشق و دلدادگی و دلبستگی و هوا و هوس دیگران است؟ دوستی غیر خداوند و صمیمیتی که بر اساس تقوا پایه نهاده نشده است که این لغزشی خطرناک و عیبی است که فراموش نمیشود.
محبت پروردگار والا با محبت معشوقان دیگر یکجا نمیشود:
{ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ } [بقره: ۱۶۵]
(ولی کسانی که ایمان آوردهاند الله را بیشتر دوست میدارند)
{ الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ} [زخرف: ۶۷]
(یاران صمیمی آنروز برخی دشمن برخی دیگرند مگر متقیان)
چه اندرزی است این، اگر شنوندهای باشد، و چه یادآوری است! اگر توبهکنندهای باشد، و چه بیدارگری است، اگر پشیمانی فروتن باشد.
خلیل خداوند، امر به ذبح فرزند میشود و خود با دست خود این کار را انجام میدهد، و امروزه برخی از انجام شریعت خداوند تکبر میورزند و از سر نهادن و نرمی در برابر احکام دین او سر باز میزنند.
پس وای بر متکبران و مستنکفان، آنانی که حق را نمیپذیرند و خلق را به گمراهی میکشانند، وای بر آنان از آن روزی که خوار و ذلیل و حقیر و کوچک، حشر خواهند شد:
{ یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ } [نور: ۲۵]
(آنروز الله جزای شایستهٔ آنان را به طور کامل میدهد و خواهند دانست که الله همان حقیقت آشکار است)
ای مسلمانان:
از آنروز تاکنون قربانی نمادی برای ملت ابراهیم گردید و همینطور سنتی در شریعت محمدی که برای انسان، یادآور فداکاری و ایثار، و راستی و وفا، و صبر و پایداری در هنگام سختی و امتحان، و استجابت نیکو برای خداوند در آسانی و سختی است.
داستان ابراهیم و هاجر و اسماعیل این حقیقت را تبیین نمود که اسلام تنها نام مسلمانی و مسلمان دانستن خود نیست، و نه هم به محض مسلمانزادگی و ادعای مسلمانی است، بلکه آن ایمانی است راسخ و یقینی صادقانه که علامت آن سر نهادن در برابر کسی است که کسی نمیتواند رابطهٔ با او را قطع کند…
داستان آزمایش بزرگ امت اسلام را در حالی که با امواج آزمایشها دست و پنجه نرم میکند اینچنین یادآور میشود که هیچکس برای گمراهی و کجروی از راه مستقیم، بهانهای ندارد و برای انحراف از راه حق شبههای ندارد و هیچکس برای رویگردانی از روش آشکار و حجت روشن، نمیتواند تعلل و سستی ورزد و هیچ عذری برای سستی و نرمش به حساب عقیده و دین نیست.
پس سلام بر پدر پیامبران و سلام بر امام حنفاء…
بندگان خداوند:
خداوند متعال شما را به امری فرمان داده است که خود آن را آغاز نموده و سپس ملائکه را به آن امر نموده و در پایان شما را دستور به آن داده و فرموده است:
{ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا} [احزاب: ۵۶]
خداوندا بر بنده و پیامبرت محمد، درود و سلام فرست و از چهار خلیفهٔ وی، اصحاب سنت پیروی شونده، ابوبکر و عمر و عثمان و علی، و از دیگر صحابهٔ پیامبرت و از تابعین و کسانی که تا قیامت به نیکی از آنان پیروی نمایند، و همچنین از ما با عفو و کرم خود، راضی و خشنود باش، ای گرامیترین گرامیان.
خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده و شرک و مشرکان را خوار بگردان، و شرک و مشرکان را خوار بگردان و دشمنان دین را نابود ساز و بندگان موحدت را یاری ده و سرکشان و تجاوزکاران را نابود گردان، ای پروردگار جهانیان.
خداوندا امنیت و رفاه و عزت و استقرار سرزمین حرمین را مداوم و همیشگی بگردان…
خداوندا مسجدالاقصی را از ناپاکی یهود پاک گردان، خداوند یهودیان غاصب متجاوز را به تو شکایت میبریم، خداوندا آنان را به تو میسپاریم که یارای ناتوان ساختن تو را ندارند. خداوندا هیچ پرچمی از آنان را برافراشته مدار و هیچ هدفی از آنان را محقق مگردان و آنان را عبرتی برای پسینیان بگردان.
خداوندا اوضاع مسلمانان را در هر جا که هستند اصلاح نما، خداوندا اوضاع مسلمانان را در یمن و شام اصلاح نما، خداوندا جانشان را حفظ کن و ناموسشان را ایمن بدار و از اموال و امنیت و استقرارشان محافظت کن. ای پروردگار جهانیان.
خداوندا فتنهها و بدیها و جنگ را از سرزمین مسلمانان دور بدار، خداوندا فتنهها و بدیها و جنگ را از سرزمین مسلمانان دور بدار.
خداوندا کسی را با شکست ما شادمان مگردان و هیچ کافری را بر ما قدرتمند مساز.
خداوندا بیماران ما را شفا ده و مبتلایانمان را عافیت ده و اسرای ما را آزاد گردان و مردگان ما را بیامرز و ما را بر دشمنانمان پیروز گردان ای پروردگار جهانیان.
خداوندا ای حی و ای قیوم، حاجیان خانهات را حفظ نما، خداوندا زائران مسجد پیامبرت ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را با حفظ و عنایت خود محافظت نما.
خداوندا هر که را برای ما و برای مسلمانان ارادهٔ بدی دارد به خود مشغول گردان و مکر او را در نابودی او قرار ده ای پروردگار جهانیان.
بندگان خداوند:
{همانا الله به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان امر نموده و از فحشاء و منکر و تجاوز باز میدارد. او شما را چنین اندرز میدهد باشد که پندپذیر گردید} [نحل: ۹۰]
پس خداوند بزرگ را یاد کنید تا شما را یاد کند و او را بر نعمتهایش شکر گویید تا شما را افزون دهد، و همانا یاد الله بزرگتر است و الله به آنچه میکنید آگاه است.