و اسلام تنها فرهنگ جامع و کامل و شمولی است که تمامی خواستهها و نیازهای بشریت را در برگرفته، و راه و روشی متکامل بدو ارائه نموده است. تکامل و ویژگی فرهنگ اسلامی از اختراعات مسلمانان نیست تا فخرش را به رخ دیگران بکشند. بلکه فرهنگی است الهی که آسمان به زمینیان هدیه نموده، و مسلمان تنها میتواند شرف نقل و انتقال آن را به سایر افراد بشر داشته باشد.
این تنها فرهنگ شامل و کاملی است که عقل و آزادیهای انسانی را محترم شمرده، کسی را بزور بازو مجبور نمیسازد بدان تن دهد، بلکه با کمال افتخار نظام شمولی و همه جانبه خود را مطرح ساخته و بشریت را بدان دعوت میکند، و پیروان خود را با قناعت عقلی و باور و ایمانشان انتخاب میکند.
فرهنگ اسلامی در عین حالیکه اختلافهای سلیقهای و فرهنگی را از طبیعت بشر میداند:
{وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ} (هود/۱۱۸)
(اگر پروردگارت می خواست یقیناً تمام مردم را [از روی اجبار، در مسیر هدایت] امت واحدی قرار می داد، [ولی نخواست به همین سبب] همواره [در امر دین] در اختلاف اند.)
و باور دارد انسانها با ملیتها و زبانهای مختلف آفریده شدهاند، و هر ملت و قومی را فرهنگ خاص خود است :
{ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ} (الحجرات/۱۳)
(ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.)
با کمال افتخار به جهانیان میگوید شمولیت و کمال فرهنگی را تنها در اسلام میتوانند بیابند:
{وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنْ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۴۸) وَأَنْ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیراً مِنْ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (۴۹) أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ} (المائده/۵۰)
(و ما این کتاب [قرآن] را به درستی و راستی به سوی تو نازل کردیم در حالی که تصدیق کننده کتاب های پیش از خود و نگهبان و گواه بر [حقّانیّت همه] آنان است؛ پس میان آنان بر طبق آنچه خدا نازل کرده است داوری کن، و [به هنگام داوری] سرپیچی از حقّی که به سوی تو آمده از هواهای نفسانی آنان پیروی مکن. برای هر یک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم. و اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد، ولی می خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند؛ پس به سوی کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ پس شما را به آنچه همواره درباره آن اختلاف می کردید، آگاه می کند. (۴٨) و میان آنان بر طبق آنچه خدا نازل کرده است داوری کن، و از هواهای نفسانی آنان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که مبادا تو را از بخشی از آنچه خدا به سویت نازل کرده است، منحرف کنند. پس اگر [ازداوری حکیمانه ات] روی گردانند، بدان که خدا می خواهد آنان را به سبب پاره ای از گناهانشان مجازات کند؛ و مسلماً بسیاری از مردم فاسق اند. (۴٩) پس آیا [با وجودِ مشعل نبوّت و آیات روشن قرآن در میانشان] داوری جاهلیت را می طلبند؟! و برای قومی که یقین دارند، چه کسی در داوری بهتر از خدا است؟ (۵٠))
و در مسیر پرورش فرهنگی پیروانش بر ساختار شخصیتی آنها تأکید میورزد. و آنها را از تقلید کورکورانه و شباهت به اتباع و پیروان فرهنگهای تک بعدی بشدت برحذر میدارد.
رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) مسلمانان را از تشبه به یهودیان و مسیحیان منع میفرمودند، و چون کتاب “تورات” را در دست یکی از صحابه دیدند با افتخار و اعتزار کامل به شمولیت قرآن و جایگاه و مکانت آن فرمودند: “اگر حضرت موسی (علیه السلام) زنده میبود، جز پیروی از من و ایمان به قرآن را اختیار نمیکرد…”.
پس فرهنگ اسلام کالبدی است از تمامی ویژگیهای قدرت و توانمندی و آثار جاویدانی فرهنگی. و بخاطر همین است که در تمامی مراحل تاریخ، چه در زمان قدرت نظامهای اسلامی، و چه در زمان ضعف و ناتوانی آنها، و چه در زمان وجود نداشتن نظام سیاسی اسلامی و قدرتی که از آن دفاع کند ـ چون امروز ـ اسلام به گسترش خود ادامه میدهد.
فرهنگ اسلامی حتی بدون داشتن دعوتگر جامعههای دیگر را چون مغناطیس جذب میکند. درصد افرادی که در غرب تنها با خواندن قرآن اسلام میآورند به مراتب بیشتر از آنهایست که با دیدن مسلمانها مسلمان میشوند، تا جائیکه برخی از تازه مسلمانان غربی خدا را شکر میکنند که بدانها توفیق داد اسلام را قبل از دی دن مسلمانهای امروزی بشناسند!
اختلاف فرهنگی از دیدگاه ما نه تنها هیچ خطری نیست، بلکه از نشانههای خلقت و فطرت بشری است، و هیچ خطری اسلام را از سوی فرهنگهای دیگر، حتی فرهنگ خودخواه و ستیزه جوی غربی نمیتواند تهدید کند. آنچه برای مسلمانان مایه خطر است، عدم درک درست بسیاری از جامعههای اسلامی و بسیاری از مسلمانان از اسلام میباشد.
در حقیقت جامعههای اسلامی از فقر فرهنگی، و از جهالت و نادانی و نا آگاهی از دینشان، و از فقری که سایه شوم نظامهای حلقه بگوش بلوکهای غرب و شرق است رنج میبرند.
به هیچ وجه مشکل جامعه اسلامی در هجوم فرهنگی غرب نبوده، و نمیتواند باشد، و تنها مشکل آن در ضعف شخصیتی برخی از مسلمانان، و درک فهم کوتاهشان از فرهنگ خود، و بیگانگی آنها با دین و آرمانهایشان است.
ما در کشورهای خود دانشگاههای آمریکایی داریم. جامعه آمریکایی در قاهره و دمشق و لبنان و کشورها و شهرهای دیگر…
ما در تمامی کشورهای خود مدرسههای خصوصی غربی با برنامههای آموزشی غربی داریم تا آینده نسلهای ما را با تصور غربی تربیت کنند.. کانالهای تلویزیونی ما از جور و ظلم حکام منطقه فرار کرده از دیار غرب پخش میشوند..
در سایه استبداد اقتدارگران؛ ما مجبوریم صدای آزادی را از تریبون جهان غرب به گوش ملتهای ستمدیده و در بند خود میرسانیم.
در مقابل نه در دنیای غرب دانشگاهی داریم و نه مدرسهای که نسلهای آینده جهان غرب را تربیت کنند.
و همه میدانیم مهمترین ابزارهای رساندن صدای فرهنگ؛ رسانههای گروهی و کتاب و معاشرت فرهنگی است. و نظامهای مستبد حاکم بر کشورهای ما تمامی این فضاهای مادی و مجازی را به جهان غرب و فرهنگ آن سپردهاند و با فرهنگ اسلامی و آسایش و آینده ملتها در ستیزند..
با وجود تمامی اینها میبینیم روز بروز فرهنگ اسلامی در کشورهای مستبد ما زندهتر و روشنتر میگردد. و شاهد اسلام آوردن طیفهای گوناگونی از جامعه تک بعدی و خودخواه و مغرور غرب نیز هستیم!
بسیاری از افراد بیمحتوای ما که بکلی با فرهنگ خود بیگانه هستند، چون به غرب میروند و با حقیقت فرهنگ غربی روبرو میشوند، با سرعت خود را به آغوش فرهنگ شمولی و کامل اسلامی میاندازند، و میشوند شخصیتهایی چون شهید سید قطب مصری، و مالک بن نبی الجزائری، و علی شریعتی ایرانی، و اقبال لاهوری و غیره…
اما آن عده از مسلمانهایی که گاهوار از اطراف دهان روزگار و از زیر دندانهایش ناجویده بزمین میافتند، چون به غرب میرسند شیفه زرق و برق آن شده، جز نوک بینی خود که همان ظاهر براق غرب است را نمیبینند، بدان دلیل است که آنها از فرهنگ خود بیگانه بودهاند، و چون خود را نشناختهاند و چون لیوانی بکلی خالی بودهاند، با هر مایهای که در آنها ریخته شود پرمیگردند، و از آن رنگ میگیرند.
و این بیماری را حتی در مسلمانانی که در خانههای خود، و در کشورهای اسلامی زندگی میکنند میتوانی بیابی؛ افرادی که خود را نشناختهاند، شکار تبلیغات فرهگ پوک غربی شوند. و عطش خودکمتر بینی خود را با تقلید میمونوار از فرهنگ غربی سیراب کنند..