سخن از فرهنگ و تمدن و میدان هجوم و گریز در آن، سخنی است که با مطرح شدن بحث جهانی شدن و تبدیل جهان به یک روستا یا دهکده به میان آمده است.
ولی شاید بتوان اذعان داشت که امروزه سخن از دنیای دهکده شکل نیز کلنگی شده، و جهان تنها به یک صفحه کامپیوتر خلاصه گشته که هر شخصی میتواند با اشاره سر انگشت خود بدان راه یافته از ریز و درشت آن سر درآورد.
برای روشنتر شدن موضوع اجازه دهید فرهنگ را از علم با تعریف زیر جدا سازیم، و بگوئیم که: منظور از فرهنگ همان دانش و معارف انسانی است که انسان بواسطه اخبار و استنباط و روایت بدان دست مییابد، چون؛ تاریخ و هنر و ادب و تفسیر و فلسفه و حدیث و روایت.
اما علم آن معارف و دانستههایی است که بوسیله تجربه و بحث و پژوهش نصیب انسان میگردد. چون فیزیک و هندسه و فرمولهای شیمیایی و غیره.
پس علم مصطلحی است بشری که همه انسانها در مقابل آن یکسانند ولی فرهنگ در مواردی به ملتهایی تعلق میگیرد، و احیانا نیز همه انسانیت در آن شریکند. بطور مثال برخی از فرهنگها و عادات و رسوم و برخی حکایات تاریخی و ادبی و پهلوان سازیها و دیدگاههای مختلف ملتها با هم اختلافات ویژهای دارد، رستم از آن ما ایرانیها و شاهنامه تاریخ پدران ماست، و در برخی از عادات و رسوم با بسیاری از ملتهای جهان اختلاف سلیقه داریم. و در برخی موارد فرهنگی چون روشهای بازرگانی همه انسانها میتوانند با هم اتفاق رأی داشته باشند.
هجوم فرهنگی
اصطلاح هجوم فرهنگی (Clash of Civilizations) در حقیقت بازتابی است از فرهنگ و دیدگاه غربی، آینه غرب تنها میتواند چهره خود را تحمل کند، دیدگاه غربی دیدی است بسیار دیکتاتوری و هجومی و خودخواه، و توان دیدن غیر از خود را ندارد.
البته این برمیگردد به تصورات و دیدگاههای یک بعدی غرب از جهان و انسانیت.
فرهنگ غرب بر اساس هجوم و جنگ پایهریزی شده است. تاریخچه دراما و تئاتر و نمایش غربی بیانگر این حقیقت تلخ است.
جنگ انسان باخدایان، جنگ خدایان با هم، جنگ انسانها با هم، جنگ و ستیز با طبیعت، قصه الیاذه و هومیروسشنتر شدن موضوع اجازه دهید فرهنگ را از علم با تعریف زیر جدا سازیم، و بگوئیم که: منظور از فرهنگ همان دانش و معارف انسانی است که ، و حتی امروزه اگر به سینمای غربی توجهی داشته باشید همیشه جنگ مرکزیت دارد؛ جنگ ستارگان، جنگ با موجودات خیالی، جنگ با اوهام. در فیلمهای امروزی و کارتونی نیز شاهد مورچهای هستید که بناگاه به اژدها و هیولایی وحشتناک تبدیل گشته و به جنگ با بشر برمیخیزد، و تام و جری همیشه در نبرد و ستیزند…
پس دیدگاه غربی دیدگاه جنگ و هجوم است.
غرب و بخصوص آمریکا که قلدر یکه تاز جهان است، با فرهنگ خودخواهی با ملتها سخن میگوید: یا با من باشید، یا برعلیه من هستید! (بوش سخنگوی آمریکا)
چون افغانها و عراقیها مطابق میل او نبودند، و به خواستههای ظالمانه او تن درندادند، میبایستی با سلاح آهنین غرب زیر گرفته شوند.
اصلا خود آمریکا و تمدن وفرهنگ آن روی جمجمههای سرخپوستان که مالکان اصلی و ساکنان آن سرزمین بودند بنا شده است.
و امروز با قدرت موشک “جهانی شدن” میخواهد بر کول ملتهای جهان سوار شود!
“جهانی شدن” از دیدگاه آمریکا و جهان غرب یعنی:
- سیطره و چیره شدن بر اقتصاد و درآمد همه جهان.
- تمامی دنیا باید از نظر فکری و اخلاقی و اقتصادی نوکران حلقه بگوشن غرب باشند.
- غربگرائی و دیدگاههای غربی بر تمامی ملتها تحمیل گردد.
- از نظر فرهنگی تمامی جهان موظف است بدون چون و چرا تابع فرمان شرکتهای قاره پیمای غربی گردد.
- آنچه رسانههای گروهی آمریکایی بخورد مردم میدهند حقیقت مطلق است و همه باید بدون چون و چرا قبول کنند.
اسلام آن چیزی است که آنها معرفی میکنند.
آزادی فردی برای همه افراد تأمین میشود، هر دختر و زنی آنچه میل دارند بپوشند، ولی چون حکایت به حجاب زن مسلمان میرسد، کارخانههای وسایل آرایشی، کارخانههای مواد تنشزای جنسی و غیره از کار میافتد، پس: حجاب اسلامی یعنی؛ زندان برای زن، و باید با آن به ستیز پرداخت!
نظریه “شورا” در اسلام باعث میشود افراد متخصص و دانشمند و مفکر جامعه شخصی را که کارآیی رهبریت و قیادت ملت را دارد انتخاب نموده، سکان کشور را بدست او بسپارند. و این یعنی استقرار و امنیت ملی در کشور، و یعنی پیشرفت و تقدم!
پس باید جلوی آن را گرفت و حکایت دمکراسی با اسلوب انتخابات را مطرح ساخت که در آن بزرگترین دانشمندان و مفکران کشور صاحب یک رأی، و افراد دیوانه و بیسواد مملکت که میتوان آنها را با یک شکلات خرید نیز صاحب یک رأی هستند. و بدینصورت حکومت از آن کسی خواهد بود که ما برایش تبلیغات کنیم، به عبارت دیگر اینکه حکومت و آینده ملتها را میتوان با پول ناچیزی خرید!
دمکراسی اساس سعادت است، ولی اگر نظام شاهنشاهی ( چون بسیاری از کشورهای عربی)، و یا نظام ولایت فقیه، ویا دیکتاتوریت نظامی حافظ منافع ما بود، با آنها کنار میآئیم!
جهاد و مقاومت در مقابل استعمار، و قبول نکردن ظلم و ستم را اسلام عبادت شمرده است، و در دیدگاه اسلامی ظالم و مظلوم هر دو در پیشگاه خداوند مجرمند، ظالم بخاطر ظلمش، و مظلوم بخاطر قبول کردن ستم، و باعث بوجود آمدن ظالم!
پس آن را باید در پلاکاردهای بزرگ، به نام وحشیگری، تروریستی، آدم کشی، به جهان معرفی کنیم!
“اسامه بن لادن” و مجاهدان افغانی چند پگاهی پیش که با روسیه و در راستای منافع آمریکا میجنگیدند، رسانههای غربی و آمریکا از آنها بنام مجاهدان راه حق، نیروهای مقاومت ملی، نهضت مقاومت ملت افغان، نام میبرد. ولی چون کمر روسیه؛ دشمن سرسخت آمریکا، بخاک مالیده شد، و آمریکا برای جمع کردن محصول پیروزی افغانها آمد، و آنها با او شاخ به شاخ شدند، سلاح اعلام غربی به سینه آنها نشانه رفت، و شدند: تروریست!!
و در این روزها شعار اسلام نرم و یا وسطی و اسلام اصولگرا بر سر زبانهای اعلام غربی است. اسلام صوفیگری که در خانقاه به اعتکاف نشسته و گه گداری دور خود رقصی میزند، و دنیا را نجس و پلید میداند، و مقابله با استعمار را کفر به تقدیر الهی میشمرد، بعنوان اسلام ناب محمدی معرفی میگردد. امام اسلامی که به ملتها حق زندگی میدهد، جهان را مزرعه آخرت معرفی کرده از ملتها میخواهد خودکفا باشند، در پی اجرای احکام الهی مطابق با فرامین قرآن کریم شوند، اسلامی که برای رهایی بشریت از یوغ ستمگران برنامه ریزی میکند، اسلامی که به آزادی ایمان دارد، اسلامی که به سعادت در دو جهان دعوت میکند، و زنجیرههای بردگی را پاره، و انسانها را به آزادی و اندیشمندان و پیشرفت دعوت میکند، این اسلام اصول گراست، و باید با آن در ستیز بود..
فرهنگ هر ملتی در حقیقت هویت و شخصت آن ملت است، و البته شخصیت هر ملتی بازتابی است از عقیده و باورهای آن و بقول مفکر آمریکایی “الیوت”: فرهنگ و عقیده دو طرف یک سکهاند.
غرب با دیدگاهی که بدان اشاره رفت مصطلح ستیز فرهنگی یا جنگ تمدنها را به میان آورد. برخی از مسلمانانی ـ که شاید به نوعی از بیماری خودکمتر بینی رنج میبردند، و یا بیش از حد خوش بین بودند ـ مصطلح “گتفگوی تمدنها” را به میان آوردند.
گفتگوی فرهنگی گرچه در ظاهر اصطلاحی است نرم خو و بیانگر تمدنی پیشرفته، در حقیقت جوابگوی واقعیتها نیست. شاید به جای آن “مسابقه فرهنگها” یا “نمایش فرهنگها” اصطلاح نزدیکتری به واقعیت باشد.
فرهنگهای مختلف چون در کنار هم قرار گیرند، هر یک سعی دارند خود را بالا کشند، و در این مسابقه و پیشتازی خواه ناخواه کوی سبقت از آن فرهنگی است که جامعتر و با واقعیتهای نظری بشر سازگارتر باشد.
جهان شاهد فرهنگهای مختلفی بوده و هست، فرهنگهایی که انسان را کالایی مادی تلقی میکند، و جهانبینی آنها تنها در همین جهان مادی خلاصه میشود، و از آخرت ارثی نمیخواهند. فرهنگهایی که تنها چشم به آخرت دوختهاند و دنیا را پلید میشمارند، فرهنگهای بکلی روحی، فرهنگهای اخلاقی محض، فرهنگهای که شعارشان کمر خم کردن است، و فرهنگهای دیگری که با روش تک بعدی و با دیدگاه تنگ از یک روزنه به دنیا خیره شدهاند.