خلاصهی مباحثِ گفتهشده در موردِ دلالتِ عبارت و اشاره و دلالت و اقتضای (نص) این است که: دلالتِ عبارت، دلالتِ نص است با صیغه و الفاظِ خود بر حکم با وجودِ پایهریزیِ سیاقِ کلام برای بیانِ همان حکم و دربارهی این حکم گفته میشود که: ثابت است با عباره النص. دلالتِ اشاره، دلالت نص است با صیغه و الفاظِ خود بر حکم بدون آن که سیاقِ کلام برای بیان این حکم بوده باشد و در مورد این حکم گفته میشود که: حکم ثابت است با اشاره النص. دلالت، دلالتِ نص است بر حکم ولی نه با صیغه و الفاظ خود، بلکه با روح و معنا و مفهوم خود و دربارهی این حکم گفته میشود که: حکم ثابت است با دلاله النص. دلالتِ اقتضاء، دلالتِ لفظ است ولی نه با صیغه و الفاظ و نه با معنای خویش، بلکه با امری زاید که ضرورتِ صحت و استقامت و صدقِ کلام مقتضیِ تقدیر آن امرِ زاید در کلام شده است.
با توجّه به این مطلبِ مختصر در مورد دلالتها، برای ما روشن میشود که هر معنایی که به طریق این دلالتها از نص فهمیده میشود، از مدلولتِ نص و چیزهای ثابتشده با نص به حساب میآید و خودِ نص نیز همچون دلیل و حجّتی بر آن اعتبار میشود و به همین دلیل هم، این دلالتهای چهارگانه، دلالتِ منطوقِ نص به حساب میآیند و این دلالتِ منطوق، در مقابل دلالتِ مفهوم، یعنی مفهوم مخالفه قرار دارد که در بحثِ بعدی در مورد آن سخن به میان خواهد آمد.