چرا در مدت ۱۰ سالی که پیامبر اکرم در مدینه بودند حتی یک مورد هم که ایشان اشارهای به جانشین بعدی خود نموده باشند وجود ندارد؟ (با عنایت به آیه قرآن که میگوید: هیچکس نمیداند کی و کجا میمیرد. خطری که در احد نزدیک بود پیامبر صلی الله علیه و سلم به درجه شهادت برسند این ظن را قویتر میکند) موید این مطلب آنکه ایشان هر بار، جانشین متفاوتی در مدینه گذاشته و هر گاه حضور نداشتند یک نفر را به جای امام جماعت معرفی کرده و… در صورتی که به جا بود همیشه علی را جانشین خود گذاشته و همیشه او امام جماعت باشد.
چرا پس از غدیر خم در آن ۷۰ روزی که پیامبر اکرم زنده بودهاند حتی یک بار نیز به این واقعه بسیار مهم (از نظر شیعه) و به این مهمترین اصل دین از جانب پیامبر اکرم حتی اشارهای هم نشده است؟ و در هیچ کتاب تاریخی (حتی کتاب جعلی سلیم ابن قیس!) یک جمله هم از پیامبر اکرم نقل نشده که ای مردم پس از من، علی جانشین و خلیفه است و باید از او اطاعت و پیروی کنید؟[۱].
در جریان سقیفه با آنکه ابوبکر ۶۱ سال سن داشته، همیشه مردم او را در کنار پیامبر دیده، در ۱۳ روزی که پیامبر صلی الله علیه و سلم بیمار بودهاند امام جماعت مسجد بوده، دخترش محبوبترین همسر پیامبر صلی الله علیه و سلم بوده و پیامبر صلی الله علیه و سلم در حجره او رحلت میکند، هزینه مسجد مدینه و جنگ تبوک و آزاد کردن بردههای تازه مسلمان و… را میداده. ۲ سال قبل امیرالحاج بوده و سال قبل آن در جنگ تبوک علمدار لشکر و… با اینهمه به دشواری و سختی فراوان زیر بار بیعت او میروند آیا عقل سلیم میتواند قبول کند حتی اگر حضرت علی علیه السلام در سقیفه حاضر بودند بیعت با ایشان بدون هیچگونه اعتراضی صورت میگرفت؟
طبق عقیده شما ۱۲۰ هزار نفر در غدیر با حضرت علی علیه السلام بیعت کردند چرا ایشان برای جلب کمک به طرف سایر قبایلی که با ایشان بیعت کرده بودند نمیروند و به جای آن میگویند: اگر ۴۰ نفر یاور داشتم حقم را در سقیفه میگرفتم؟
به فرض که حضرت علی علیه السلام به خلافت میرسید وقتی ۴۰ نفر یاور نداشته چگونه میتوانستند حکومت کنند؟ و یا شورش اهل رده را سرکوب کنند؟ (با توجه به اینکه حتی با وجود بیعت مشتاقانه و همه گیر مردم پس از قتل حضرت عثمان رضی الله عنه، باز هم ایشان دچار مشکلات فراوان و بیعت شکنیهای همین مردم احساساتی شدند).
آیا اعتراض حضرت علی علیه السلام به خاطر عدم حضور ایشان در هنگام انتخابات و اعتراض به شیوه انتخابات نبوده است؟ ولی ما این پندار را پیدا کرده ایم که ایشان برای عدم انتخاب خودشان ناراضی بوده اند؟ و مگر ایشان نمیفرماید حکومت نزد من از آب بینی بز کم ارزشتر است؟
(پرسش کلیدی) در تاریخ آمده که حضرت علی علیه السلام شبها به همراه حضرت فاطمه و حسن و حسین برای جلب حمایت انصار به در خانه آنها رفته و با آنها گفتگو میکردهاند و انصار نیز پاسخ میدادند:اگر زودتر آمده بودی با تو بیعت میکردیم ولی اکنون نمیتوانیم بیعت خود را با ابوبکر بشکنیم. از این جمله دو نکته را میتوان فهمید:
چرا انصار میگویند اگر زودتر آمده بودی با تو بیعت میکردیم. آیا این حرف مسخره نیست. مگر آنها ۷۰ روز قبل با حضرت علی علیه السلام بیعت نکرده بودند؟ کدام زودتر!.
چطور انصار میگویند ما نمیتوانیم بیعت خود را با ابوبکر بشکنیم (که نه بر مبنای نص بوده و نه سفارش پیامبر) ولی بیعت خود با حضرت علی علیه السلام که بر مبنای نص قرآن و فرمان پیامبر بوده را شکستند؟ (آن هم بدون دلیل!)
پیامبر اکرم فرمودهاند آدم عاقل و یا مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود چطور حضرت علی میخواستهاند با این افراد پیمان شکن، مجددا بیعت کنند؟ یعنی این افرادی که بیعت۷۰ روز قبل در غدیر و در حضور پیامبر را شکستهاند! چه اعتمادی به بیعت مجدد آنها بوده؟
طبق این پاسخ انصار میفهمیم که در آن زمان[۲] و در آن فرهنگ، نمیشده بیعت را براحتی شکست[۳]، حالا چگونه ۱۲۰ هزار نفر بدون دلیل و بدون هماهنگی قبلی بیعت خود را میشکنند؟[۴]
چرا حضرت امیر در جریان سقیفه و پس از آن در نهج البلاغه یا مواقف دیگر که از مردم گله میکنند اشارهای به این اتفاق بسیار مهم یعنی بیعت شکنی دسته جمعی مهاجر و انصار و ۱۲۰ هزار نفر از قبایل دیگر نمیکنند؟ و به جای آن به تعریف و تمجید از اصحاب پیامبر میپردازند؟
چرا وقتی مردم پس از قتل حضرت عثمان رضی الله عنه برای بیعت با حضرت علی علیه السلام هجوم میآورند حضرت علی علیه السلام در رد درخواست خود به این بیعت شکنی اشارهای نمیکنند؟ و مگر در حدیث نیست که آدم مومن (یا عاقل) از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود حضرت علی علیه السلام با چه اعتمادی مجددا در مدینه با این مردم سست عهد بیعت کردند؟ میتوانستند براحتی بگویند من برای بار دوم، فریب شما را نمیخورم!.
هنگامیکه پس از پایان جنگ جمل، مروان پسر حکم را نزد حضرت علی میآورند او حسن و حسین علیه السلام را میانجی خود کرده بود آنان به علی گفتند: مروان میخواهد با تو بیعت کند. علی علیه السلام گفت: « مگر پس از کشته شدن حضرت عثمان رضی الله عنه با من بیعت نکرد، مرا به بیعت او نیازی نیست. چه او بیعت شکن است و غدار با دستی چون دست جهود مکار اگر آشکارا با دست خود بیعت کند روگرداند و در نهان آنرا بشکند»[۵]. پس چرا در این مورد خاص، شیعه معتقد است که حضرت علی برای بیعت و جلب حمایت مجدد از انصار شبها به در خانه آنها میرفته؟ (البته اگر بفهمیم که در غدیر خم، بیعت خلافتی صورت نگرفته باشد که نگرفته تمامی این تعارضات حل میشود).
ممکن است در پاسخ به این ابهامات اینگونه پاسخ داده شود که عمر و ابوبکر با جعل این حدیث از پیامبر اکرم، حضرت علی را از خلافت برکنار کردند: (نبوت و خلافت در یکجا جمع نمیشود [۶]) ولی باز هم ابهامات زیر بوجود میآید:
آیا این امکان وجود داشته که آیات قرآن را با یک حدیث نسخ کرد؟ (منظور آیه تبلیغ است) و اگر میشده چنین عمل کرد چگونه قرآن پس از مدتی متروک نشده و توسط احادیث بیشمار کنار گذاشته نشده است؟ (با عنایت به اینکه اگر چنین امکانی بود بنی امیه و بنی عباس حتماً در انجام آن کوتاهی نمیکردند).
چرا کسی در میان جمع سئوال نمیکند که آیات قرآن در زمان پیامبر با آیات دیگر نسخ میشده و هیچگاه آیه قرآن با سخن پیامبر -آن هم از زبان یک نفر دیگر- نسخ نمیشده است؟
زمان نقل این حدیث پس از بیعت با ابوبکر است و نه در مجمع سقیفه، برای برکناری حضرت علی علیه السلام . زیرا اصولاً حضرت علی در آن مکان حاضر نبوده که نیازی به جعل حدیث و اقناع بنیهاشم یا ایشان بوده باشد.
چرا قبل از اینکه این حدیث گفته شود انصار در سقیفه مشغول انتخاب خلیفه بودهاند؟ برای این چه پاسخی دارید؟
پس از انتخاب ابوبکر[۷] که دیگر نیازی به جعل حدیث نبوده برای این چه پاسخی وجود دارد؟
به طور کلی توجه به زمان انتشار این حدیث جالب است. موضوع از دو حال خارج نیست: یا در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم این حدیث جعل و برای سایرین عنوان شده. که این غیر ممکن است زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم تا آخرین لحظات هوشیار بوده و در صورت شنیدن این حدیث، دروغ بودن آن را اعلام میکردند. یا این حدیث پس از وفات رسول خدا جعل شده. اکنون این سئوال پیش میآید که هنوز پیامبر دفن نشده ابوبکر به خلافت انتخاب میشود. خوب، این حدیث چگونه اعلام شده؟ ما در تاریخ میخوانیم که در هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم به حضرت ابوبکر و حضرت عمر خبر میرسد که انصار در سقیفه جمع شدهاند تا یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند. و چون انتخاب خلیفه و وفات پیامبر مقارن و همزمان بوده نتیجه میگیریم باید در آن زمان وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون وجود داشته و همزمان با انتشار خبر وفات پیامبر، گوینده اعلام کرده که هم اینک خبری به دستش رسیده که طبق آن: خلافت و نبوت در یکجا جمع نمیشود پس به ناچار حضرت علی علیه السلام از حکومت خلع میشوند و با شنیدن این خبر دو قبیله اوس و خزرج و پس از آن مهاجرین به همراه ابوبکر و عمر به سرعت در سقیفه تشکیل جلسه داده و یک نفر دیگر را جایگزین میکنند!!![۸] میبینید دروغگویی و یاوه بافی دامنه بحث را به چه هذیانگوییهای خنده آوری میکشد!.
چرا یک نفر از آن میان نمیگوید: پیامبر سه ماه قبل از ۱۲۰ هزار نفر با آنهمه تاکید و سفارش و بر مبنای آیه قرآن، طی سه شبانه روز بیعت گرفته و شما میخواهید با یک حدیث که فقط ۴ نفر آن را شنید هاند علی را از خلافت خلع کنید؟
چرا ابوعبیده و انصار (وقتی شبها حضرت علی به در خانه آنها میروند) به ایشان میگویند اگر زودتر آمده بودی با تو بیعت میکردیم و اشارهای به این حدیث نمیکنند؟(که خلافت و نبوت در یکجا جمع نمیشود و ما نمیتوانیم خلاف دستور پیامبر عمل کنیم)
حضرت عمر به حضرت علی میگوید: (تو جوانی و اگر صبر کنی نوبت خلافت به تو هم خواهد رسید). آیا این سخن در برابر حدیث فوق خنده دار نمیشود مگر نمیگویید ابوبکر و عمر و… حدیث فوق را برای کنار گذاشتن حضرت علی ساختند پس چرا حضرت علی در جواب عمر نمیگوید: این حرف تو با حدیث پیامبر مغایر است و شما میگویید خلیفه نباید از خانواده پیامبر باشد؟
به احتمال قریب به یقین، اصل موضوع جعل چنین حدیثی اینگونه بوده: ما با مراجعه به منابع معتبر و دست اول مشاهده میکنیم که حضرت عمر به مناسبت خاصی از ابن عباس میپرسد: چرا علی به ما ملحق نشد و همکاری نکرد؟ چرا قریش از خاندان شما جانبداری نکردند؟ در حالیکه پدرت عم پیامبر و تو خود پسر عم او هستی؟ ابن عباس پاسخ داد: نمیدانم. عمر گفت: (ولی من از دلیل آن آگاهم، زیرا قریش مایل نیستند که اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود برای اینکه بدینوسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد[۹]). یعنی در حقیقت این عقیده و سخن اکثریت بوده ولی پس از آن جاعلینی مانند سلیم ابن قیس با تحریف این سخن آن را از زبان ابوبکر و عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نسبت میدهند تا توهم توطئه و کودتا را در ذهن خواننده القاء کنند.
در نهایت، اشاره به این حدیث در چنین مواردی، فقط برای خلط مبحث و جدل و مناقشه مناسبتر است تا مباحث علمی و منطقی.
نکته: در برخی متون تاریخی آمده که معدودی از انصار در روز سقیفه با فریاد علی علی خواستار خلافت ایشان بودهاند ولی در این رابطه باید گفت:
الف) در جمع سقیفه،اسامی متعددی جهت نامزدی خلافت مطرح بوده. به ترتیب مطرح شدن نام آنها در جریان سقیفه: سعد ابن عباده (رییس طایفه خزرج)، ابوعبیده جراح، عمر، ابوبکر و علی.
ب) آن تعداد از انصار که نام حضرت علی علیه السلام را میبردند هیچ اشارهای به واقعه غدیر نمیکنند.[۱۰] و فقط از باب همخانواده بودن ایشان با پیامبر صلی الله علیه و سلم و سایر فضایل رزمی و… نام آن حضرت عنوان میشود. و شاید یکی از دلایل مهم، مبنی بر اینکه نظر پیامبر در غدیر معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان خلافت نبوده وجود همین طرفداران معدود در جمع انصار است که با وجود حمایت از انتخاب حضرت علی علیه السلام و عدم تقیه و مصلحت اندیشی! هیچ اشارهای به واقعه غدیر نمیکنند!!! و از طرفی ابوبکر با ذکر یک حدیث ساده: «الأئمه من القریش» «امامان از قریشند». انصار را قانع میکند!!!.
ج – ریشه انصار از عربستان جنوبی بوده و در عربستان جنوبی، عقیده به موروثی بودن حکومت و ژنتیکی بودن فضایل، حکمفرما بوده، این عده از انصار بر مبنای همین عقایدفرهنگی، به حضرت علی علیه السلام اظهار علاقه داشتهاند. حتی سلمان فارسی نیز متعلق به کشور و فرهنگی بوده که چنین طرز تفکری در آن حاکم بوده است[۱۱].
د – در عربستان شمالی (قریش و مهاجرین) انتخاب رهبر بر مبنای آراء عمومی بوده است.
-
چرا حضرت علی علیه السلام در نامههایی که به معاویه در تایید خلافت خود مینویسند میفرمایند همانگونه که مردم با خلفای قبلی بیعت کردند با من بیعت کردند؟ و در مقام تایید خود به آیه تبلیغ و بیعت ۱۲۰ هزار نفر در غدیر اشارهای نمیکنند؟ و اگر بگوییم ایشان در مقام جدل بودهاند آیا بیان آیه قرآن و تعداد نفرات حاضر در غدیر که بیشتر آنها نیز زنده بودهاند از باب جدل، محکمتر بوده و یا بیان این آیات با مفاهیمی کلی که حضرت در نامه خود نوشتهاند و آیا در مقام جدل نباید به دلایل محکمتر و فراگیرتر و خاصتر استناد کرد؟ تا به دلایل کلی و عام. و اگر معاویه میتوانسته آیه قرآن (آیه تبلیغ) و حضور ۱۲۰ هزار نفر در غدیر را رد کند به طریق اولی برای او رد کردن دلایل و آیات کلی مورد اشاره حضرت علی علیه السلام که راحتتر بوده است!.