أیها الناس، إنه لا نبی بعدی، ولا أمه بعدکم. ألاَ فاعبدوا ربکم وصلوا خمسکم وصوموا شهرکم وأدوا زکاه أموالکم طیبه بها أنفسکم، وتحجون بیت ربکم، وأطیعوا ولاه أمرکم، تدخلوا جنه ربکم» [۶].
«هان، ای مردمان! پس از من پیامبری دیگر نخواهد بود، و پس از شما امتی دیگر نخواهد بود. هشدار، که خدایتان را پرستش کنید، و پنج نمازتان را بگزارید، و یک ماه روزهتان را بگیرید، و زکات اموالتان را با میل و رغبت ادا کنید، و خانه خدایتان را حج بگزارید، و زمامدارانتان را فرمان ببرید؛ تا به بهشت خدایتان وارد شوید!»
«وأنتم تسألون عنی؛ فما أنتم قائلون؟»
«باری، از شما راجع به من خواهند پرسید؛ شما چه خواهید گفت؟»
مردم جواب دادند: شهادت میدهیم که شما تبلیغ دین و ادای رسالت و خیرخواهی نسبت به ما را به نحو احسن انجام دادهاید!؟
آنگاه با انگشت سبّابهٔ خویش در حالیکه به سمت آسمان اشاره میکردند، توجه مردم را به خویشتن جلب کردند و سه مرتبه گفتند: «اللهم اشهد» بار خدایا، شاهد باش![۷]
در بیابان عرفات، آن کسی که سخنان رسولخدا صلى الله علیه وسلم را با صدای بلند به مردم میرساند، ربیعه بن اُمیه بن خلف بود [۸].
پس از فراغت نبیاکرم صلى الله علیه وسلم از ایراد خطبه در بیابان عرفات در میان انبوه مسلمانان، این آیهٔ شریفه بر آن حضرت نازل گردید:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً»[۹].
«امروز دینتان را برایتان کامل گردانیدم، و نعتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب کردم!»
وقتی این آیه نازل شد، عمر گریست. نبیاکرم صلى الله علیه وسلم به او گفتند: «ما یبکیک؟» چرا میگریی؟! گفت: سبب گریهٔ من آنست که تاکنون همواره دینمان رو به ازدیاد بود، اما، اینک که کامل شد، هرگز هیچ چیز کامل نگردد مگر آنکه رو به نقصان گذارد! فرمودند: (صدقت) راست میگویی![۱۰]
پس از اتمام خطبه، بلال اذان گفت و سپس اقامه گفت، و رسولخدا صلى الله علیه وسلم نماز ظهر را با آن جماعت انبوه گزاردند. بلافاصله، بلال اقامهٔ نماز عصر را گفت و آنحضرت نماز عصر را گزاردند و بین دو نماز نافله نخواندند. آنگاه سواره بسوی موقف آمدند، و شکم ناقهٔ قصوای را به صخرههای دامنهٔ جبلالرحمه چسبانیدند، و حیوانات قربانی را پیش روی خویش قرار دادند، و روی به قبله کردند، و همچنان سراپا ایستادند تا وقتیکه خورشید غروب کرد، و زردی آفتاب تا حدودی از میان رفت و قرص خورشید پنهان شد.
پیامبراکرم صلى الله علیه وسلم اُسامه را پشت سرشان سوار کردند، و شتابان تاختند تا به مُزدلفه رسیدند. در آنجا نمازهای مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه گزاردند و در فاصلهٔ دو نماز به ذکر و تسبیح نپرداختند. آنگاه استراحت کردند تا وقتیکه سپیده دم طالع شد، نماز صبح را، هنگامی که هوا بخوبی روشن شد، با یک اذان و یک اقامه گزاردند؛ آنگاه، بر ناقهٔ قَصواء سوار شدند و به مشعرالحرام رفتند، و رو به قبله ایستادند، و دعا کردندو تسبیح و تکبیر و تهلیل سر دادند، و همچنان سرپا بودند تا اینکه روز کاملاً برآمد.