مانند غیاث بن إبراهیم[۱] که روزی بر مهدی (خلیفهی عباسی) وارد شد و دید که او با کبوتر بازی میکند، به غیاث گفتند: حدیثی را برای امیر المؤمنین بخوان! او نیز سندی را بصورت توالی از نزد خود آورد و حدیثی را به پیامبر ج نسبت داد که فرمود: «لا سبق إلا فی خفٍّ أو نصل أو حافر أو جناح».[۲] یعنی: مسابقهی جایزه دار (مشروع) نیست مگر در اسب سواری یا تیراندازی یا شتر سواری یا کبوتر بازی. (او کلمهی «جناح» به معنی کبوتر بازی را به اصل حدیث اضافه نمود تا نظر مهدی را جلب کرده باشد، مهدی نیز به این امر پی برد) و گفت: من موجب آن حدیث دروغ بودم! بعد دستور داد تا کبوتر را سر ببرند.
[۱]– غیاث بن ابرهیم النخعی الکوفی.
[۲]– نگاه کنید به: «تاریخ بغداد» (۱۳/۴۸۶)، و «تفسیر قرطبی» (۱/۸۰) و (۹/۱۴۷)، و «التمهید» ابن عبدالبر (۱۴/۹۴)، و «المنار المنیف» ابن القیم (۱۰۶/۱۹۹) و (۱۰۷/۲۰۱). و برخی این قصه را به وهب بن هب با هارون الرشید نسبت دادهاند. نیز نگاه کنید به: سیرهی غیاث در «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» (۵/۴۰۶) حافظ ذهبی، و «لسان المیزان» ابن حجر (۴/۴۲۲)، و «تاریخ بغداد» (۱۲/۳۲۴).