منظور از جاهلیت در اینجا دوران قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم میباشد. به خاطر فراوانی و نادانی مردم پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم این دوران را به جاهلیت نامگذاری کردهاند. در واقع هر کاری که با رسالت و پیام پیامبران مخالفت داشته باشد، جاهلیت است و به جاهل نسبت داده میشود؛ چون گفتار و کرداری که مردم در دوران جاهلیت داشتند، افراد نادان برایشان به وجود آوردند و آنها را انجام دادند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه گوید: «پیامبر صلی الله علیه و سلم در این حدیث خبر داده که برخی از کارهای دوران جاهلیت هستند که همهی مردم آنها را رها نمیکنند و این فرموده، مذمت و نکوهش کسانی است که از این کارها دست نمیکشند. این حدیث اقتضا میکند که کارهای دوران جاهلیت در دین اسلام، مذموم و نکوهیده است وگرنه این کارهای ناپسند در اضافه کردنشان به جاهلیت، مورد مذمت و نکوهش قرار نمیگرفتند و معلوم است که اضافه کردن این امور به جاهلیت، به خاطر مذمت و نکوهش این کارها میباشد. این امر همچون فرمودهی خدای متعال است: ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّهِ ٱلۡأُولَىٰ﴾ [الأحزاب: ۳۳]. «و همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید». چون در این فرمایش هم نکوهش خودآرایی و هم نکوهش وضع جاهلیت نخستین آمده است. این آیه به طور کلی اقتضای منع از مشابهت با مردم زمان جاهلیت میکند»[۱].
عبارت: (الفخر بالأحساب) یعنی افتخار به پدران و خود بزرگبینی به اندازهی فضایل و مناقب آنان. این حالت، جهلِ بس عظیمی است؛ چون افتخار و شرف جز به تقوا نیست؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِی ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧﴾ [سبأ: ۳۷]. «اموال و اولاد شما چیزهایی نیستند که شما را به ما نزدیک و مقرّب سازند بلکه کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند آنان (مقرّب درگاه الهی بوده)و در برابر اعمالی که انجام دادهاند پاداش مضاعف دارند و ایشان در طبقات بالا (یعنی در برترین منازل بهشت) در امن و امان بسر میبرند». در جای دیگری میفرماید: ﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ﴾ [الحجرات: ۱۳]. «بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا متقیترین شما است».
(برگرفته از کتاب محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– اقتضاء الصراط المستقیم ص۶۹٫