پنجما: اختلاف داشتن علما دربارهی قول جهمیه بین کسی است که سخنانشان را صریح و مناقض با نصوص ظاهره میداند و بین کسی که سخنانشان را خفیه میداند مانند سایر اهل بدعت،
پس همانا علما اگرچه هم قول به تکفیرشان را به صورت مطلق گفتهاند، اما آنان اختلاف داشتند که آیا سخنانشان از مسائل خفیه است یا ظاهره. پس کسی که سخنانشان را از مسائل خفیه میدید بین نوع و عین فرق میگذاشت و کسی که آن را از مسائل ظاهره میدید پس او بین نوع و عین فرق نمیگذاشت و این مسلک کسی است که تکفیرشان را مطلق میداند، چراکه آنان سخنان جهمیه را مصادم با نصوص ظاهره میبینند و دلیل بر آن دانستهاند که جهمیه را به تکفیر مطلق اختصاص دهند؛ غیر از سایر اهل بدعت.
ابن تیمیّه / میگوید: «وَأَمَّا تَعْیِینُ الْفِرَقِ الْهَالِکَهِ فَأَقْدَمُ مَنْ بَلَغَنَا أَنَّهُ تَکَلَّمَ فِی تَضْلِیلِهِمْ یُوسُفُ بْنُ أَسْبَاطٍ ثُمَّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارَکِ وَهُمَا – إمَامَانِ جَلِیلَانِ مِنْ أَجِلَّاءِ أَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ قَالَا: أُصُولُ الْبِدَعِ أَرْبَعَهٌ: الرَّوَافِضُ وَالْخَوَارِجُ وَالْقَدَرِیَّهُ وَالْمُرْجِئَهُ . فَقِیلَ لِابْنِ الْمُبَارَکِ: وَالْجَهْمِیَّه ؟ فَأَجَابَ: بِأَنَّ أُولَئِکَ لَیْسُوا مِنْ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ . وَکَانَ یَقُولُ: إنَّا لَنَحْکِی کَلَامَ الْیَهُودِ وَالنَّصَارَى وَلَا نَسْتَطِیعُ أَنْ نَحْکِیَ کَلَامَ الْجَهْمِیَّه . وَهَذَا الَّذِی قَالَهُ اتَّبَعَهُ عَلَیْهِ طَائِفَهٌ مِنْ الْعُلَمَاءِ مِنْ أَصْحَابِ أَحْمَدَ وَغَیْرِهِمْ قَالُوا إنَّ الْجَهْمِیَّه کُفَّارٌ فَلَا یَدْخُلُونَ فِی الِاثْنَتَیْنِ وَالسَّبْعِینَ فِرْقَهً کَمَا لَا یَدْخُلُ فِیهِمْ – الْمُنَافِقُونَ الَّذِینَ یُبْطِنُونَ الْکُفْرَ وَیُظْهِرُونَ الْإِسْلَامَ وَهُمْ الزَّنَادِقَهُ . وَقَالَ آخَرُونَ مِنْ أَصْحَابِ أَحْمَدَ وَغَیْرِهِمْ: بَلْ الْجَهْمِیَّه دَاخِلُونَ فِی الِاثْنَتَیْنِ وَالسَّبْعِینَ فِرْقَهً وَجَعَلُوا أُصُولَ الْبِدَعِ خَمْسَهً».[۱۸]
ترجمه: «و اما تعیین فرقههای هالکه، کسانی که در گمراهی آنها صحبت کردهاند: یوسف بن اسباط سپس عبدالله بن مبارک است و این دو امام جلیل از بزرگواران ائمهی مسلمانان هستند که میگویند: اصول بدعتها چهار تا است: روافض، خوارج، قدریه و مرجئه. به ابن مبارک گفته شد: پس جهمیه چی؟ در جواب گفت: آنها از امّت محمد ج نیستند. و میگفت: ما میتوانیم که کلام یهود و نصاری را حکایت کنیم ولی نمیتوانیم کلام جهمیه را نقل کنیم. این را طایفهای از علما از اصحاب احمد و غیرشان گفتهاند که همانا جهمیه کفّار اند و داخل در هفتاد و دو فرقه نمیباشند همانطور که منافقان داخل آن نمیباشند کسانی که کفر را پنهان میکنند و اسلام را ظاهر میکنند و آنها زنادقهاند و دستهی دیگر از اصحاب احمد و غیرشان میگویند: بلکه جهمیه داخل در هفتاد و دو فرقه هستند و اصول بدعت را پنج تا قرار دادهاند».
و شاهد اینکه: کسی که جهمیه را از هفتاد و دو فرقه قرار داده است، چنین کسی سخنانشان را خفیه قرار داده است؛ همانند سایر سخنان اهل بدعتی که گویندهاش را کافر نمیکند مگر بعد از اقامهی حجّت، بر خلاف کسی که چنین دیدهاند که سخنانشان صریح بوده در نقض کردن نصّ صریح و مخالفت با شرع منزّل معلوم از دین به ضرورت، و اینها چنین دیدهاند که تأویلشان سائغ نیست و با آن به طور مطلق تکفیرشان کردهاند و آنها را به منزلهی یهود و نصاری قرار دادهاند.
ابن تیمیّه / میگوید: «فَنَقُولُ: الْمَشْهُورُ مِنْ مَذْهَبِ الْإِمَامِ أَحْمَد وَعَامَّهِ أَئِمَّهِ السُّنَّهِ تَکْفِیرُ الْجَهْمِیَّه وَهُمْ الْمُعَطِّلَهُ لِصِفَاتِ الرَّحْمَنِ؛ فَإِنَّ قَوْلَهُمْ صَرِیحٌ فِی مُنَاقَضَهِ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ مِنْ الْکِتَابِ وَحَقِیقَهُ قَوْلِهِمْ جُحُودُ الصَّانِعِ فَفِیهِ جُحُودُ الرَّبِّ وَجُحُودُ مَا أَخْبَرَ بِهِ عَنْ نَفْسِهِ عَلَى لِسَانِ رُسُلِهِ؛ وَلِهَذَا قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارَکِ: إنَّا لَنَحْکِی کَلَامَ الْیَهُودِ وَالنَّصَارَى وَلَا نَسْتَطِیعُ أَنْ نَحْکِیَ کَلَامَ الْجَهْمِیَّه وَقَالَ غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ الْأَئِمَّهِ إنَّهُمْ أَکْفَرُ مِنْ الْیَهُودِ وَالنَّصَارَى یَعْنُونَ مِنْ هَذِهِ الْجِهَهِ وَلِهَذَا کَفَّرُوا مَنْ یَقُولُ: إنَّ الْقُرْآنَ مَخْلُوقٌ وَإِنَّ اللَّهَ لَا یُرَى فِی الْآخِرَهِ وَإِنَّ اللَّهَ لَیْسَ عَلَى الْعَرْشِ وَإِنَّ اللَّهَ لَیْسَ لَهُ عِلْمٌ وَلَا قُدْرَهٌ وَلَا رَحْمَهٌ وَلَا غَضَبٌ وَنَحْوُ ذَلِکَ مِنْ صِفَاتِهِ».[۱۹]
ترجمه: «پس میگوییم: مذهب مشهور امام احمد و عموم ائمهی سنّت بر تکفیر کردن جهمیه است و آنان صفات الرحمن را تعطیل میکنند برای اینکه سخنشان صریحا مناقض با آنچه رسولان از کتاب آوردهاند است و حقیقت سخنانشان جحود خداوند صانع است، پس در آن جحود و انکار کردن پروردگار و جحود آنچه که خداوند بر زبان رسولانش از نفس خودش به آن خبر داده است وجود دارد و برای همین عبدالله بن مبارک میگوید ما میتوانیم که کلام یهود و نصاری را حکایت کنیم ولی نمیتوانیم که کلام جهمیه را نقل کنیم و دیگر از ائمه میگویند آنان از یهود و نصاری کافرتر اند و برای همین تکفیر کردهاند کسی که میگوید قرآن مخلوق است و اینکه الله در آخرت دیده نمیشود و اینکه الله بر عرش نیست و اینکه الله علم و قدرت و رحمت و غضب ندارد و امثال این از صفات».
خلاصهی کلام اینکه کسی که سخنان جهمیه را مخالف با مسائل ظاهره دیده است تکفیرشان را مطلق دانسته است، اما آنان که تکفیر جهمیه را از مسائل خفیه دانستهاند، امّت را ملزم به اجتهادشان در ارزیابی سخنان جهمیه، نکردهاند و کسانی را که سخنانشان را خفیه دانستهاند، تکفیر نکردهاند و آنان را به اطلاق تکفیر نکردهاند. بلکه به اصل مناط ملتزم شدند که آن، تکفیر کسی است که نصّی را تکذیب کند. و تکفیر کسانی که نصّی را رد کرده و تکفیرشان نکردهاند را مقصور به بعد از اقامه و فهم حجت کردهاند.
[۱۸]– همان، ج: ۳ صص: ۳۵۰-۳۵۱٫
[۱۹]– همان، ج: ۱۲ ص: ۴۷۹٫