{وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا}.
(برخی به برخی گفتند:) چون از این قوم میبرید و از چیزهائی که بجز خدا میپرستند کنارهگیری میکنید (و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغینشان جدا میسازید)، پس به غار پناهنده شوید (و آئین خویشتن را نجات دهید) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسائل رفاه و رهائی شما را از این کار (مشکلی) که در پیش دارید مهیّا و آسان سازد.
[[«إذْ»: چون که. به سبب این که. به خاطر این که. (إِذْ) در اینجا به معنی لام تعلیل است (نگا: زخرف / ۳۹). «فَأْوُوا»: پس پناه ببرید. منزل و مأوی سازید. «یُهَیِّئْْ»: آسان کند. آماده سازد. «مِرْفَقاً»: اسباب زندگی. وسیلهای که از آن منتفع و بهرهمند شوند]].الکهف[۱۶].
{وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَهٍ مِنْهُ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ ۗ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا}.
(دهانهی غار رو به شمال گشوده شده بود و چون در نیمکرهی شمالی قرار داشت، نور آفتاب مستقیماً به درون آن نمیتابید. تو ای مخاطب! وقتی که به خورشید نگاه میکردی) خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع به طرف راست غارشان میگرائید (که سوی مغرب است) و به هنگام غروب به طرف چپشان میگرائید (که سوی مشرِق است)، و خودشان در محلّ وسیع غار قرار داشتند (که وسط غار و فراخنای آن است، و ایشان از تابش مستقیم آفتاب در امان بودند). این (چیزی که گذشت) از نشانههای (قدرت) خدا است. خدا هر که را راهنمائی کند، راهیاب (واقعی) او است، و هرکه را گمراه نماید، هرگز سرپرست و راهنمائی برای وی نخواهی یافت.
[[«تَزَاوَرُ»: میگراید. میل میکند. فعل مضارع است و اصل آن (تَتَزَاوَرُ) است. «ذَاتَ الْیَمِینِ»: طرف راست. مفعولفیه است. «تَقْرِضُ»: عدول میکند. «ذَاتَ الشِّمَالِ»: طرف چپ. مفعولفیه است. «فَجْوَهٍ»: فراخنا. محلّ وسیع. در اینجا مراد وسط غار است]].الکهف[۱۷].
{وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}.
(ای مخاطب! اگر چنین میشد که بدیشان بنگری) در حالی که ایشان خفته بودند، آنان را بیدار میانگاشتی. ما آنان را به راست و چپ میگرداندیم (و زیرورو میکردیم، تا اندامهایشان سالم بماند) و سگ ایشان بر آستانه (ی غار) دستهای خود را (به حالت نگهبانی) دراز کشیده بود. اگر بدیشان مینگریستی از آنان میگریختی و سرتاپای تو از ترس و وحشت پر میشد.
[[«أَیْقَاظ»: جمع یَقِظ و یَقْظان، بیداران. «رُقُودٌ»: جمع راقِد، خفتگان. «بَاسِطٌ»: بازکننده. گشاینده. «وَصِید»: آستانه. بیرون. «بِالْوَصیدِ»: در آستانه. در بیرون. «إِطَّلَعْتَ»: میدیدی اطّلاع مییافتی. «رُعْباً»: خوف و هراس. مفعول به دوم یا تمییز است]].الکهف[۱۸].