هنگام رحلت رسول الله صلی الله علیه و سلم دین، درست همانند زمان نزولش تازه و شاداب و پاک بود. و نسل صحابه رضی الله عنهم به خاطر حرص بر حفظ این دست آورد به صورت پاک و زلال بر همه برتری داشتند. در مسایل اعتقادی و اصول دین یکدل بودند. در هیچ یک از امور اعتقادی با هم اختلافی نداشتند. صحابه رضی الله عنهم پایه و اساس دین را در اقصی نقاط جهان کاشته و استوار نمودند و به نشر آن مشغول شدند. و در این راستا تلاشی مضاعف صرف نمودند. اندک اختلافاتی هم که میان صحابه رضی الله عنهم بروز نمود، حاشا و کلا که در امور عقیده ای بوده باشد. چرا که همگی بر یک اعتقادِ دینی بوده اند. اواخرِ عصر صحابه شاهد ظهور نظریات گمراه کننده ی نوپیدایی بوده اند که برخی از تابعین به آن گرفتار بودند. ابتدا خوارج و در پی آن تشیع. لیکن این جریان چنان ناتوان و ضعیف بود که یارای مقابله با جمهور امت اسلامی را نداشت. لذا تمام امّت یکدست و بر یک باور بودند. آن هم بر اعتقاد صحابه ی رسول صلی الله علیه و سلم . از این رو مردم نیازی به اسم و لقبی خاص نداشتند.
در عصر تابعین و تبعِ تابعین، علمای این دوران به شاگردی صحابه ی درآمدند و (سنت) تدوین شد. چنین شد که علمِ مردم به اهل حدیث و اَثَر گره خورد. آنان که عالم و عامل به روش صحابه رضی الله عنهم بودند. لذا در آن برهه از زمان فرقه ی نجات یافته، اهل حدیث بوده است.
ولی چون معتزله در اوایل صده ی دوم هجری ظهور کرد، و نفوذش خصوصاً در عهد عباسیان زیاد گشت، لقب «سُنّی» در مقابل لقب «معتزلی» اطلاق گردید. و پیروان مذهب اهل حدیث در مقابل رهروان علمای کلامی، قرار گرفتند.
اما آنگاه که جریان معتزله ریشه دار و فراگیر شد تا جایی که علمای اهل سنت به سبب عقیده ی خویش مورد امتحان و آزمایش و شکنجه قرار می گرفتند، امام احمد با عقیده و روش سلفیِ خویش مسئول دفاع از اهل سنت و جماعت گردید. وی نمونه ی بارز و عالمِ مشهور اهل سنت گردید. تا آنجا که وقتی می گفتند: فلانی(حنبلی) است، یعنی او از اهل سنت وجماعت است.
ولی از وقتی اشاعره پیشرو و متصدیِ امور معتزله شدند، و خواستند عقاید اهل سنت و جماعت را طبق برنامه و روش متکلمین یاری کنند، و می پنداشتند روش متکلمین بسیار علمی تر و ریشه دارتر از روش و رویکرد اهل سنت و جماعت و اهل حدیث و اثر است، اهل سنت و اهل حدیث و اثری که نقل را بر عقل مقدم می داشتند، (متکلمین) گفتند: ما خَلَف(جانشینانی) هستیم که به روش متکلمین عقاید سَلَف (گذشتگان) را یاری می کنیم. اهل سنت و جماعت آن را نپذیرفته و معتقد بودند فقط باید به روش خودِ سلف عقایدِ آنان را یاری نمود. یعنی بدون استثنا باید ادلّه ی سمعی که از قرآن و سنت گرفته شده است، بر ادلّه ی عقلیِ متکلّمین مقدّم شود.
از اینجا بود که اسم خَلَف، در مقابل سَلَف کاربرد پیدا کرد. کسی هم که بر اساس عقیده ی سَلَف و روش و خط مشی آنان حرکت می کرد، لقب سَلَفی به خود گرفت. علاوه بر این رویکردِ کلامی، خَلَف را وادار به مخالفات عدیده ای با عقیده ی صحیح نمود. مثلاً بعضی از صفاتِ الله متعال را تأویل (تفسیر نادرست) می-کردند و می گفتند: ایمان یعنی فقط تصدیق و بَس. عمل را جزو ایمان نمی دانستند. هم چنین اراده، مشیّت و قدرتِ انسان را در انجام کارها بی تأثیر می دانند و در این زمینه هم چون جَبریّه سخن می گویند.