۳٫
شیخ طوسی ملقب به شیخ الطائفه و صاحب “اختیار معرفه الرجال” و کتاب “عده الاصول”، از اصولیون متقدم شیعه ؛ نظرش در مورد “منکر امامت” چنانکه مجلسی نقل می کند اینگونه است: « وقال الشیخ الطوسی نور الله ضریحه فی تلخیص الشافی : عندنا أن من حارب أمیر المؤمنین کافر، والدلیل على ذلک إجماع الفرقه المحققه لامامیه على ذلک، و إجماعهم حجه، وأیضا فنحن نعلم أن من حاربه کان منکرا لامامته ودافعا لها، ودفع الامامه کفر کما أن دفع النبوه کفر لان الجهل بهما على حد واحد . ثم استدل رحمه الله بأخبار کثیره على ذلک . فإذا عرفت ما ذکره القدماء والمتأخرون من أساطین العلماء والامامیه ومحققیهم عرفت ضعف القول بخروجهم من النار، والاخبار الوارده فی ذلک أکثر من أن یمکن جمعه فی باب أو کتاب، وإذا کانوا فی الدنیا والآخره فی حکم المسلمین فأی فرق بینهم وبین فساق الشیعه ؟ وأی فائده فیما أجمع علیه الفرقه المحقه من کون الامامه من اصول الدین ردا على المخالفین القائلین بأنه من فروعه ؟ وقد روت العامه والخاصه متواترا : من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میته جاهلیه، وقد أوردت أخبارا کثیره فی أبواب الآیات النازله فیهم علیهم السلام أنهم فسروا الشرک والکفر فی الآیات بترک الولایه . وقد وردت أخبار متواتره أنه لا یقبل عمل من الاعمال إلا بالولایه .»
(بحار الانوار ج۸ ص۳۶۸-۳۶۹ _بیروت « تلخیص الشافی ج۴ ص۱۳۱-۱۳۲،طوسی » )
۴٫ شیخ مفید که کتاب “تصحیح الاعتقاد” او نشان از اصولی بودن اوست زیرا که وی در این کتاب (صفحه ۱۵-۱۶ چاپ تبریز) به شیخ صدوق به خاطر اخباری بودنش می تازد، او در کتاب “اوائل المقالات” اجماع امامیه را در مورد منکر امامت اینگونه بیان می کند : « واتفقت الإمامیه على أن من أنکر إمامه أحد الأئمه وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعه فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار » ( أوائل المقالات ص ۴۴، شیخ مفید _بیروت،ط۲)
یعنی : «امامیه اتفاق نظر دارند، هر که امامت و لزوم اطاعت یکی از ائمه را انکار نماید، کافر، گمراه و مستحق ماندگاری در جهنم می باشد.»
و ایضاً مجلسی از شیخ مفید نقل می کند و می نویسد «شیخ مفید: در کتاب مسائل مینویسد: دانشمندان شیعه امامیه اتفاق دارند بر اینکه منکر امامت یکى از ائمه و کسى که آنها را واجب الاطاعه نداند کافر و گمراه است و مستوجب خلود در جهنم.
در جاى دیگر مینویسد: دانشمندان شیعه اتفاق دارند بر اینکه بدعتگذاران همه کافرند لازم است امام بعد از دعوت آنها را بتوبه وادارد و بینه بر ایشان اقامه نماید اگر توبه کردند و راه حق را پذیرفتند آزادند و گر نه کشته مىشوند بواسطه برگشت از ایمان هر کس با این عقیده بمیرد اهل آتش است.»(امامت ج۱ ص ۲۸۷،موسى خسروى؛انتشارات اسلامیه_تهران، ط۱)
در جایی دیگر شرط قبولی اعمال را معرفت و ولایت امامان و جهل بدان را موجب استحقاق آتش می داند و می نویسد: «ان بمعرفتهم و ولایتهم تقبل الاعمال و بعداوتهم و الجهل بهم یستحق النار» (المقنعه، ص ۳۲، شیخ مفید؛مؤسسه النشر الاسلامی_ قم، ۱۴۱۰ ه.)
همچنین می گوید:«ولا یجوز لأحد من أهل الایمان أن یغسل مخالفا للحق فی الولاء ولا یصلی علیه .» (المقنعه، ص ۸۶، شیخ مفید؛مؤسسه النشر الاسلامی_ قم، ۱۴۱۰ ه.)
یعنی : «جایر نیست بر احدی از اهل ایمان که مخالف حق در مساله ولایت را غسل دهد و بر او نماز بخواند»
۵٫ ابن مطهر حلی که هفت کتاب درباب “علم اصول” نوشته و کتاب “تهذیب الاصول” او زمانی در حوزه های علمیه تدریس می شد و از کسانی است که در رد “اخباریون” مطلب نگاشته ؛ در مورد منکر امامت می گوید:
« البحث الثانی الإمامه لطف عام، والنبوه لطف خاص لامکان خلق الزمان من نبی حی، بخلاف الإمام لما سیأتی، وإنکار اللطف العام شر من إنکار اللطف الخاص، وإلى هذا أشار الصادق علیه السلام بقوله عن منکر الإمامه أصلا ورأسا وهو شرهم .»
یعنی: «امامت لطفی عام و نبوت لطفی خاص از طرف خداوند است، زیرا ممکن است دنیا بدون پیامبر زنده باشد ولی امکان ندارد بدون امام باشد… و انکار لطف عام خرابتر و ناگوارتر از لطف خاص است.» ( الألفین ص۲۳ ابن مطهر الحلی (م ۷۲۶) ؛ مکتبه الألفین، الکویت)
۶٫ محمد تقی مجلسی ملقب به “مجلسی اول” که پدر “ملا باقر مجلسی” است در ذیل روایتی کفر منکر امامت را بیان می کند ؛ وی می نویسد:
« و در صحیح منقولست از اسماعیل بن جابر که گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که شخصى هست که دوست میدارد حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه را و بیزار نیست از دشمنان آن حضرت که خلافت را از حضرت غصب نمودند مثل فلان و فلان و فلان و اتباع ایشان و مىگوید که على محبوبتر است نزد من از کسانى که مخالفت آن حضرت کردهاند حال او چونست؟ حضرت فرمودند که این دشمن حضرتست در عقب او نماز مکن و او را کرامتى نیست که سبب نجات او باشد یا او را دوست باید داشت مگر آن که از روى تقیه در عقب او نماز کنى به نحوى که خواهد آمد و بحسب ظاهر با او دوستى کنى و بحسب باطن با او دشمن باشى و این جمع را تفضیلیّه مىگویند، و احادیث متواتره وارد شده است که تبری از ایشان از اصول دینست پس چنین شخصى کافر است و مسلم ظاهریست.» (لوامع صاحبقرانى ج۴، ص ۴۰۰،محمد تقی مجلسی، موسسه اسماعیلیان _ قم،ط۲)
۷٫ ابن ادریس حلی از قدمای اصولیین شیعه است، بحرانی نظر او را در مورد مخالف امامت اینگونه نقل می کند : «وقال ابن إدریس فی السرائر بعد أن اختار مذهب المفید فی عدم جواز الصلاه على المخالف ما لفظه : وهو أظهر ویعضده القرآن وهو قوله تعالى : ” ولا تصل على أحد منهم مات أبدا . . ” ( ۱ ) یعنی الکفار، والمخالف لأهل الحق کافر بلا خلاف بیننا .» ( به نقل از الحدائق الناضره ج۵ ص۱۷۶،المحقق البحرانی _قم)
۸٫ سید خوئی که از بزرگان و مرجع تقلید شیعه و از اصولیون بود و در صحبتها و خبرها دم از وحدت می زد در کتاب “مصباح الفقاهه” خود گفته است:
« أنه ثبت فی الروایات والأدعیه والزیارات جواز لعن المخالفین، ووجوب البراءه منهم، واکثار السب علیهم واتهامهم، والوقیعه فیهم أی غیبتهم، لأنهم من أهل البدع والریب. بل لا شبهه فی کفرهم، لأن انکار الولایه والأئمه ( علیهم السلام ) حتى الواحد منهم والاعتقاد بخلافه غیرهم، وبالعقائد الخرافیه کالجبر ونحوه یوجب الکفر والزندقه، وتدل علیه الأخبار المتواتره الظاهره فی کفر منکر الولایه وکفر المعتقد بالعقائد المذکوره وما یشبهها من الضلالات . ویدل علیه أیضا قوله ( علیه السلام ) فی الزیاره الجامعه : ومن جحدکم کافر »
(مصباح الفقاهه ج۱ ص۵۰۴،السید الخوئی _قم، ط۱)
۹٫ میرزا حبیب الله هاشمی خوئی از اصولیون شیعه که بر “فرائد الاصول” شیخ انصاری شرح نوشته می گوید : «و بعضها یدلّ على کفر من أنکر إمامه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه الصّلاه و السّلام، و بعضها على أنّ الجاحد له من أهل النّار، و بعضها یدلّ على کفر من لم یعرف امام زمانه، و ذلک ممّا اتّفقت علیه کلمه الفریقین، و البغى لا یجامع فی الغالب معرفه الامام، و لو فرض باغ على الامام لأمر دنیویّ من غیر بغض و لا انکار لامامته فهو کافر أیضا، لعدم القائل بالفرق. »
(منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج ۹ ص ۳۰۷ میرزا حبیب الله هاشمی خوئی، مکتبه الاسلامیه _تهران)
۱۰٫ کاشف الغطاء می گوید: «و الأخبار الداله على کفر من أنکر إمامه الأئمه (ع)» = «و اخبار دلالت بر کفر کسی دارد که امامت ائمه علیه السلام را انکار کند.» (النور الساطع فی الفقه النافع ج ۲ ص۱۲۵ )
در جایی دیگر می نویسد : « انکار الإمامه المستلزمه لانکار النبوه أو البغض لبعض الأئمه مع التدین به وعدمه مع التظاهر وعدمه ونحوها وهذه ان صرح فیها باللوازم أو اعتقدها کفر»
(کشف الغطاء ج۱ ص۱۷۳، شیخ جعفر کاشف الغطاء _ اصفهان)
۱۱٫ الشیخ محمد حسن النجفی،شیخ الفقهاء وإمام المحققین شیعه و مشهور به “صاحب الجواهر” می نویسد: « لأن الأقوى طهارتهم فی مثل هذه الأعصار وإن کان عند ظهور صاحب الأمر ( علیه السلام ) بأبی وأمی یعاملهم معامله الکفار، کما أن الله تعالى شأنه یعاملهم کذلک بعد مفارقه أرواحهم أبدانهم، وفاقا للمشهور بین الأصحاب، سیما المتأخرین نقلا وتحصیلا، بل یمکن تحصیل الاجماع کما عن الأستاذ أنه معلوم، بل لعله ضروری المذهب للسیره القاطعه من سایر الفرقه المحقه فی سائل الأعصار والأمصار، وللقطع بمخالطه الأئمه المرضیین ( علیهم السلام ) وأصحابهم لهم حتى لرؤسائهم ومؤسسی مذهبهم على وجه یقطع بعدم کونه للتقیه، مع أن الأصل عدمها فیه، وإلا لعلم کما علم ما هو أعظم منه من السب والبراءه ونحوهما .»
(جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، ج ۶، ص ۵۶، محمد حسن النجفی؛ تهران، ۱۳۶۷ ش.)
۱۲٫ مازندرانی (شارح الکافی) چنانکه بحرانی از او نقل می کند در مورد منکر امامت می نویسد: « وقال الفاضل المولى محمد صالح المازندرانی فی شرح أصول الکافی : ومن أنکرها یعنی الولایه فهو کافر حیث أنکر أعظم ما جاء به الرسول وأصلا من أصوله .»(به نقل از الحدائق الناضره ج۵ ص۱۷۶،المحقق البحرانی _قم)
۱۳٫ سید حسن میر جهانی از مفسرین متاخر شیعه می نویسد: «و از آنچه که دلالت دارد بر کفر عامه حدیثى است که عموم منزلت دارد و از عامه و خاصه بطرق بسیار متواترا روایت شده که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرموده یا على انت منّى بمنزله هرون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى وجه دلالت اینست که عموم منزلت چنین اقتضا میکند که على علیه السّلام با پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در همه آثار و احکام شریک باشد مگر در نبوّت بر حسب آنچه که حکمت بالغه الهیه اقتضا کرده و استثناء مزبور نیز اقتضاء عموم منزلت را دارد و عقل و اجماع و کتاب و سنّت نیز حاکم است بر اینکه هر کسى که انکار کند نبوّت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را کافر است همچنین است کسیکه انکار کند ولایت ولىّ را او نیز کافر است.» (تفسیر أم الکتاب ص ۲۳۲،میر جهانى سید حسن ؛انتشارات صدر _تهران)
و کمی جلوتر می نویسد: «عامّه منکر ولایتند
جهت اولى : اینکه متواتر است در میان فریقین که على علیه السّلام ادعاى خلافت بلا فضل نمود بعد از رحلت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و مخالف او را تکذیب کرد و تکذیب کننده على بمنزله کسى است که پیغمبر را تکذیب کرده و تکذیب کننده پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله کافر است
جهت دوّم: آنکه قضیه عموم منزلت اقتضاء ثابت بودن ولایت على علیه السّلام را دارد بر همه خلق بعد از پیغمبر حتّى بر آن سه نفرى که حق او را غصب کردند و ادّعاى مقدم بودن خود را بر على علیه السّلام کردند و این ادّعا از ایشان بمنزله ادعاء تقدم بر رسول است و آن کفر صریح و منکر شدن چیزى است که از ضروریات اسلام دانسته شده…..
جهت چهارم: اینکه مخالفین انکار میکنند سایر ائمه علیهم السّلام را و انکار کردن ایشان بمنزله انکار کردن امیر مؤمنان على علیه السّلام است و انکار کردن آنحضرت بمنزله انکار کردن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است و انکار کردن آن بزرگوار کفر است-بعلاوه اینکه همچنانکه تکذیب کنندگان هارون کافر شدند همچنین هرگاه کسى على علیه السّلام را تکذیب کند کافر است و یا کسیکه مقدم بدارد دیگرى را بر آنجناب و بواسطه مقدم داشتن دیگرى را بر آنجناب اهانت کرده آنحضرت را استخفاف او نموده و کافر است چنانچه تنصیص شده بر آن در احادیث بسیارى و دیگر اینکه مخالفین از دین ببعضى از کتاب ایمان دارند و ببعضى دیگر از آن کافرند زیرا که آیات قرأنیّهاى راجع بولایت است منکرند- و یا اینکه کتابیکه بعلى علیه السّلام تفسیر شده تصدیق نمیکنند و تصدیق نکردن بآن تصدیق نکردن بقرءان است و آن نیز کفر است» .(تفسیر أم الکتاب ص ۲۳۳-۲۳۴، سید حسن میر جهانى ؛انتشارات صدر _تهران)
در کل ۱۴ جهت در کفر مخالفین شیعه نقل کرده که هر چه مربوط به امامت بود نقل کردیم!