به خدا گمان بد می‌برند (۹)

ابوطالب مکی می‌گفت: «هیچ کسی بر مخلوق، زیان آورتر از خالق نیست».[۱]

ابن جوزی می‌گوید: «پیش صدقه بن حسین حداد[۲] رفتم. او فقیه و دانشمند بود اما متأسفانه زیاد اعتراض می‌کرد. او به بیماری‌ گَری مبتلا شد. می‌گفت: شایسته بود، این بیماری روی یک شتر بود نه روی من.

برخی از بزرگان او را به صرف غذا دعوت می‌کردند، می‌گفت: این شخص در حال پیری که توانایی خوردن غذا ندارم، به دنبال من فرستاده است.

مردی نزدیک هشتاد سال سن داشت و بسیار نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت، با من همنشینی می‌کرد. او بیماری سختی گرفت. گفت: اگر خدا خواهد که بمیرم، مرا بمیراند وگرنه این شکنجه و اذیت و آزار، بی‌معناست. به خدا قسم، اگر خدا فردوس را به من می‌داد، باز ناسپاسی کرده است!

کسی دیگر را دیدم که لباس علم بر تن داشت. وقتی تنگدست شد و کم روزی بود، می‌گفت: آخ! این چه تدبیری است که خدا می‌کند؟!

بسیاری از مردم عوام وقتی رزق و روزی شان کم شده و تنگدست می‌شدند، این چنین اعتراض می‌کردند و چه بسا می‌گفتند: خدا نمی‌خواهد نماز بخوانیم. و وقتی مردی صالح را می‌دیدند که اذیت و آزار می‌بیند و بلا و مصیبتی شامل حالش می‌شود، می‌گفتند: «او استحقاق این را ندارد». از روی عیب و نقص گرفتن از قدر، این گفته را اظهار می‌داشتند.

در زمان ما ظالمان و ستمگران، تسلط یافته‌اند. بعضی از کسانی که لباس دین بر تن دارند، می‌گویند: این حکم، ناعادلانه است. این احمق نمی‌فهد که چه می‌گوید. واقعیت این است که خدا به انسان ظالم مهلت می‌دهد تا به ظلم، گناه و خیانتش بیفزاید.

برخی از انسان‌های احمق و نادان می‌گویند: در آفرینش مارها و عقرب ها، چه فایده‌ای وجود دارد. اینان ندانسته‌اند که آفرینش مار و عقرب، نمونه‌ای برای عقوبت و مجازات مخالفین و دشمنان دین است. این قضیه‌ای است که رایج شده و دامنگیر اکثر مردم شده است.

در کتاب «السرّ المصون» آمده است: «بدان کسی که به کار خدا اعتراض می‌کند، خودش را بالا برده تا شریک خدا باشد و با محکوم کردن خدا، بر او برتری یافته است. همه‌ی اینان کافرند؛ زیرا آنان حکمت خالق را ناقص می‌دانند. در واقع وقتی قلب از راضی شدن به حکم پیامبر صلی الله علیه و سلم متردد شود، از ایمان خارج می‌شود؛ خدای متعال می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ﴾ [النساء: ۶۵]: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند؟!».

در زمان ابن عقیل مردی چهارپایی را دید که خیلی بیمار بود. گفت: چقدر دلم برایت می‌سوزد و نمی‌توانم اثبات کنم که دلیل کسی که تو را عذاب می‌دهد، چیست.

ابن عقیل به او گفت: اگر چه به خاطر عطوفت و دلسوزی حیوانی‌ات نمی‌توانی علت این امر را بدانی، اما تو که عقلی داری که به وسیله‌ی آن حکم و حکمت آفریدگار را می‌دانی؛ پس این بر تو واجب می‌کند که دلیل این کار را بدانی. اگر نتوانی علت این کار را بدانی، از آفریننده‌ی عقل را ایراد گرفته‌ای، چون عقلت به تو خیانت کرده است؛ از درک کردن و فهمیدن حکمت این امر[۳]».

راجع به عبارت: (وفتِّش نفسک، هل أنت سالم) ابن قیم می‌گوید: «اکثر مردم – بجز تعداد اندکی – گمان  ناحق و بد نسبت به الله دارند؛ چون اغلب آدمیان معتقدند که حقشان به آنان داده نشده و به آنان ظلم شده و از امکانات و نعمت‌ها بهره‌ی کمی دارند و بیشتر از آنچه که الله به آنان داده، استحقاق دارند. اینان با زبان حالشان می‌گویند: پروردگارم به من ظلم کرده و مرا از چیزی که استحقاقش را دارم، منع کرده است اما نفسش بر علیه او گواهی می‌دهد و زبانش این را انکار می‌کند و در واقع جرأت ندارد بدان تصریح کند.

هر کس به درونش بنگرد و سعی کند از آنچه در درون پنهان شده، اطلاع حاصل کند؛ می‌بیند که این امر در درونش پنهان شده همان طور که آتش در آتش زنه پنهان شده است. حالا آتش زنه‌ی هرکس را که می‌خواهی بشکاف، شعله‌ی آن به تو خبر می‌دهد که در این آتش‌زنه چه چیزی قرار دارد.

پس انسان عاقل و خیرخواه خودش باید به این مهم اعتنا و توجه خاصی بکند و به سوی خدا باز گردد و توبه‌ی واقعی بکند و همیشه  از بدگمانی‌اش نسبت به الله، از خدا طلب آمرزش بکند. باید نسبت به نفس‌اش که پناهگاه هر بدی و سرچشمه‌ی هر شری است و جهل مرکب دارد، گمان بد داشته باشد. پس در حقیقت نفس انسان، سزاوار است که نسبت به آن گمان بد نمود نه خدایی که حاکم‌ترین حاکمان و عادل‌ترین عادلان و مهربان‌ترین مهربانان و بی‌نیاز و ستوده است. کسی که بی‌نیازی کامل و حمد و ستایش کامل و حکمت کامل از آنِ اوست و در ذات، صفات، افعال و اسماء‌اش از هر بدی منزه است.

ذات و صفات الله از هر جهتی کمال مطلق دارد. تمام افعالش، حکمت، مصلحت، رحمت و عدل است و همه‌ی نام‌هایش، زیبا هستند.

فلا تَظنُن بِرَبِّک ظَنَّ سوءٍ   فِإنَّ اللهَ أولَی بِالجَمِیلِ

«نسبت به پروردگارت، گمان بد مکن؛ چون الله به گمان نیک سزاوارتر است».

ولا تَظنُن بِنَفسِک قَطُّ خَیراً   وکیف بِظالِمٍ جَانٍ جَهُولِ[۴]

«هرگز به نفس‌ات، گمان خوب مکن. چگونه نسبت به موجودی ظالم و جنایتکار و جاهل گمان نیک می‌کنی».

وَظُنَّ بِنَفسِک السّوآی تَجِدهَا   کذَاک وخَیرُها کالمُستَحِیلِ

«نسبت به نفس ات گمان بد داشته باش، می‌بینی که واقعاً نفس ات بد است. محال است که خوب باشد».

ومَا بِک مِن تُقی فِیهَا و خَیرٍ   فَتِلک مَوَاهِبُ الرَّبِّ الجَلِیلِ

«تقوا و خیری هم که در توست، بخشش و موهبت پروردگار بزرگ و شکوهمند است».

وَلَیسَ لَهَا ولا مِنهَا وَلکِن   مِن الرَّحمَن فَاشکُر للدَّلِیلِ

«این تقوا و متعلق به نفس و از جانب نفس نیست، بلکه از جانب خدای رحمان است، پس کسی را که این تقوا و خیر را به تو نشان داده، شکرگزاری کن».

گفته‌اش: (فإن تَنجُ مِنهَا) یعنی اگر از این خصلت ناپسند نجات پیدا کنی.

 گفته‌اش: (تَنجُ[۵] من ذِی عَظِیمَهٍ) از شر عظیمی نجات پیدا کرده‌ای.

گفته‌اش: (فإنی[۶] لا إخَالُک[۷]) یعنی در تو گمان نمی‌کنم.

گفته‌اش: (ناجیاً) یعنی سالم. والله اعلم.

 

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– نگا: تاریخ بغداد، اثر خطیب، ۳/۸۹ و المؤتلف و المختلف، اثر ابن طاهر، ص ۱۳۵٫

[۲]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء »، ۲۱/۶۶٫

[۳]– نگا: الآداب الشرعیه، ۲/۱۸۴- ۱۸۵٫

[۴]– در «زاد المعاد»، اینجا این بیت اضافه شده است:

وقُل یا نفسُ مَأوی کلّ سوءٍ   أیُرجَی الخیرُ مِن مَیتٍ بَخِیلٍ

«بگو ای نفسِ پناهگاه هر بدی! آیا از مرده‌ای بخیل، امید خیر داری؟».

[۵]– لفظ «تنج» از نسخه های «ط»، «الف»، «ض» و «م» افتاده است.

[۶]– لفظ «فإنی» از نسخه‌ی «ض» افتاده است.

[۷]– در نسخه های «الف» و «ب»، عبات «لا خالک» آمده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …