به خدا گمان بد می‌برند (۸)

ابن عقیل در کتاب «الفنون» در این باره می‌گوید: «یک نفر از مردم عوام وقتی مرکب‌هایی که طلا و نقره به گردن‌شان آویزان شده می‌بیند و نیز وقتی خانه‌ای آراسته و پر از خدمتکاران و زیور آلات می‌بیند، می‌گوید: نگاه کن با وجود کردار و رفتار بد اینان، باز خدا این ثروت و دارایی را به آنان داده است. پیوسته آنان را نفرین می‌کند و کسی را که این ثروت و دارایی به آنان عطا کرده، مذمت و نکوهش می‌کند تا جایی که می‌گوید: فلانی نماز جمعه و جماعات می‌خواند و اذیت و آزاری برای هیچ موجودی حتی برای ذره‌ای ندارد و مالی را که حقش نیست، بر نمی‌دارد و اگر مال و دارایی داشته باشد، زکاتش را می‌دهد و به حج می‌رود و جهاد می‌کند در حالی که به هسته‌ی سبزی هم دست نمی‌یابد. او شگفتی و تعجب خود را اظهار می‌کند انگار می‌گوید: اگر شریعت‌ها حق بود، قضیه خلاف این بود که می‌بینی و انسان صالح، ثروتمند و انسان فاسق، فقیر بود[۱]».

ابوالفرج ابن جوزی می‌گوید:[۲] «این حالتی است که متأسفانه دامنگیر اشخاص زیادی از میان عالمان و جاهلان شده است. اولین شخص که چنین حالتی داشت، ابلیس بود که با عقل خود، نگاه کرد و گفت: چگونه خدا، گِل را بر گوهر آتش برتری می‌دهد؟! در ضمن اعتراضش این سخن وجود دارد که: ای خدا حکم تو، ضعیف و رأی و نظر من، بهتر است. در اغفال و اعتراض ابلیس، افراد زیادی از وی تبعیت کرده‌اند؛ که از آن جمله می‌توان ابن راوندی[۳] و معرّی[۴] را نام برد.

از جمله اشعار معری، اشعار زیر است:[۵]

إذا کان لا یَحظَی بِرزقِک عَاقِلٌ   وتَرزُقُ مَجنُوناً وتَرزُقُ أَحمقاً

«وقتی هیچ عاقلی از رزق و روزی‌ات بهره مند نیست و تو به دیوانه و احمق روزی می‌دهی»

ولا ذَنبَ یا رَبَّ السَّماءِ على امرئٍ   رَأی مِنک ما لا یَشتَهی[۶] فَتَزَندَقَا

«ای پروردگار آسمان! کسی که چیزهایی از تو دیده که نمی‌پسندد و دوست ندارد، گناهی ندارد چرا، زندیق و بی‌دین می‌شود».

[ ابوعلی ابن مقله[۷] می‌گوید:

أیا[۸] رَبِّ تَخلُقُ[۹] أقمَارَ لَیلٍ   وَأغصانَ بَانٍ وکُثبَانَ رَملِ

«پروردگارا! ماه های شب و شاخه‌های دراز و شن‌های زیاد را می‌آفرینی»

وتُبدِعُ فی کلِّ طَرفٍ بِسِحرِهِ[۱۰]   وَفی کلِّ قد رَشِیقٍ[۱۱] بِشَکلِ

«و هر عضوی را می‌آفرینی و هر اندازه باریکی را با شکلی به وجود می‌آوری».

وتَنهَی عِبَادَک أن یَعشَقُوا   أیا حَاکمَ[۱۲] العَدلِ، ذاحُکمُ عَدلِ ؟!][۱۳]

«و بندگانت را از این که عشق ورزند باز می‌داری، ای حاکم عادل! آیا این حکم عادلانه است؟!»

 

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– تعدادی از علما از جمله ابن مفلح در کتاب «الآداب الشرعیه»، ۲/۱۸۶ که این سخن را از ابن عقیل نقل کرده‌اند.

[۲]– این مطلب را در کتابش تحت عنوان «السّر المصون» اظهار داشته همان طور که در کتاب « الآداب الشرعیه»، اثر ابن مفلح، ۲/۱۸۴ آمده است.

[۳]– ذهبی درباره‌ی ابن راوندی می‌گوید: «او ملحد و بی‌دین، دشمن دین، ابوالحسن احمد بن یحیی بن اسحاق ریوندی است. او صاحب تألیفاتی راجع به عیب و نقص گرفتن از امت اسلام می‌باشد. راوندی با رافضی‌ها و ملحدان همنشینی می‌کرد و هرگاه به او اعتراض می‌شد که چرا با ملحدان و رافضی‌ها نشست و برخاست می‌کنی، در جواب می‌گفت: فقط می‌خواهم از اقوال و عقایدشان مطلع و آگاه شوم. پس او با دانشمندان دین، مناظره و جرو بحث کرد و شبهات و شک و تردیدهایی به دین اسلام وارد کرد». ابن عقیل می‌گوید: «تعجب می‌کنم چگونه ابن راوندی کشته نشده در حالی که در تألیفاتش، قرآن را شکننده می‌پندارد و به نبوت، عیب و نقص وارد می‌کند». جُبائی درباره‌اش می‌گوید: «پادشاه او را احضار کرد، او پیش ابن لاوی یهودی پناهنده شد و کتاب دامغ را به او هدیه کرد. سپس بیمار شد و با همان حالت الحاد و بی‌دینی به سال ۲۹۸ هجری از دنیا رفت. نگا: سیر أعلام النبلاء،؛ ۱۴/۵۹٫

[۴]– ذهبی درباره‌ی مَعری می‌گوید: «او شیخ و علامه، استاد ادبیات عرب، ابوالعلاء احمد بن عبدالله بن سلیمان قحطانی، سپس تنوخی معری، نابینا، لغت دان و شاعر بود. وی دارای تألیفات زیادی است و در مذهب و عقیده‌اش، مورد اتهام است. سپس ذهبی در آخر شرح حالش می‌گوید: چنین به نظر می‌رسد که این بیچاره و بدبخت، آدم دمدمی مذهبی بود و یک عقیده و مذهب خاص نداشته است. خدایا، ایمان ما را حفظ گردان». به تواتر از او نقل شده که به دین خدا اعتراض می‌کرد و افراد زیادی او را به زندقه متهم کرده‌اند. ابوالعلاء معری به سال ۴۴۹ هجری درگذشت. نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۸/۲۳- ۳۹٫

[۵]– یاقوت حموی در کتاب «معجم الأدباء»، ۱/۴۳۱ این اشعار را از او نقل کرده و ابن عدیم در کتاب «بغیه الطلب فی تاریخ الحلب»، ۲/۸۸۹ اظهار داشته که این اسناد به دروغ به ابو العلاء معری نسبت داده شده است.

[۶]– در نسخه های «الف» و «ط» لفظ «ینتهی» آمده است.

[۷]– در نسخه‌ی «الف»، ابن عطیه آمده است. ابن مقله همان ابوعلی محمد بن علی بن حسن بن مقله است. او در زمان خلافت المقتدر بالله، وزیر بود و سپس عزل شد. همچنین در زمان خلافت «القاهر» وزیر بود و سپس عزل شد. او برای کشتن «القاهر» توطئه و دسیسه کرد تا اینکه کشته شد. سپس در زمان خلافت «الراضی»وزیر شد و سپس عزل شد و در اثنای خلافت «الراضی» به سال ۳۲۸ هجری به قتل رسید. او خوش خط بود و در امر وزارت، توانایی و مهارت زیادی داشت و فردی بزرگ منش و فتنه انگیز بود. نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۵/۲۲۴- ۲۲۹٫

[۸]– در نسخه های «الف» و «ب»، لفظ «یا رب» آمده و آنچه که اینجا آورده شده، براساس نسخه‌ی «ض» و کتاب «الآداب الشرعیه» می‌باشد.

[۹]– لفظ «تخلق» از نسخه های «الف» و «ص» افتاده است.

[۱۰]– در نسخه‌ی «الف» عبارت «طر و شجره» آمده که تحریف شده است. در کتاب «الآداب الشرعیه» لفظ «بسحر» آمده و آنچه که اینجا آورده شده، براساس نسخه های «ب» و «ض» می‌باشد.

[۱۱]– در نسخه ی «الف»، عبارت «قد رشیق» آمده است.

[۱۲]– در نسخه ی «ب»، لفظ «حکم» آمده است.

[۱۳]– عبارت داخل کروشه از نسخه ی «ط» افتاده و به جایش این عبارت اضافی آمده است: «امثال این گفته‌ها در میان آنانی که از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم دور شده و از هوای نفسانی خود پیروی کرده و به عقل های ناقص شان تکیه کرده اند، زیاد است. چیزی که باعث شده به خدای عزوجل اعتراض کنند». این عبارت در نسخه های خطی و در کتاب «الآداب الشرعیه» وجود ندارد و از طرف ناشر اضافه شده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …