– از وقتیکه به دنیا آمدی میگویی مصیبت! مصیبت! تو که در مقابل سختیهای انسانهای بزرگ و پیامبران، دچار مصیبتی نشدی!
پیامبر اکرم مردم را به طرف خدا دعوت میکرد، سرش را شکستند، در درّهی شعب ابوطالب سه سال محاصرهی اقتصادی کردند و از فرط گرسنگی برگ و ریشهی درختان را میخورد، از مکّه بیرونش کردند و دندانهای مبارکش را شکستند، به همسر پاکدامنش تهمت بی عفّتی زدند که هنوز هم باقی است، هفتاد نفر از یاران باوفایش و حافظان قرآن را شهید کردند، اکثر فرزندانش در سنین کودکی فوت کردند، از فرط گرسنگی برخی اوقات سنگ به شکمش میبست و ماهها از خانهاش دود برنمیخواست و به جای حلیم، نان خشک میخورد و میگفت: حلیم میخورم و امّا بزرگترین درد و سختیش، فکر و اندوه به عاقبت انسانها بود، چرا که او رحمتی برای عالمیان بود و تشنهی هدایت و نجات بنی آدم بود.