از قسمت دوم حدیث به وضوح ثابت میشود که برای رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از طریق وحی و یا از طریقی دیگر از همان ابتدا معلوم شده بود که مقصدشان، کاروان بازرگانی قریش نیست، بلکه هدف مبارزه و جنگیدن با سپاه قریش است، گرچه عموم مردم از این اطلاعی نداشتند، از این حدیث ابهام دیگری هم برطرف میشود و آن اینکه: اگر از همان ابتدا فقط از حرکت کاروان قریش به سرکردگی ابوسفیان باخبر شده بودند و از حملۀ قریش خبری نرسیده بود، پس رسول اکرم صلی الله علیه و سلم چگونه فقط برای حمله به یک کاروان آن همه اهتمام و تأکید میورزیدند. بنابراین، سیاق واقعه و جریان امر این را ثابت میکند و مناسب هم همین است که بگوییم: وقتی آن حضرت در مدینه از قصد حملۀ کفار به مدینه آگاه شدند، برای مبارزه با آنان حرکت کردند. چنانکه واقعه مذکور را با همین الفاظ امام احمد بن حنبل در مسند خود و ابن ابیشیبه در مصنف و ابن جریر در تاریخ خود و بیهقی در کتاب «دلائل النبوه» روایت کرده و آن را «صحیح» گفتهاند([۱]). راوی آن هم قهرمان معرکۀ بدر حضرت علی بن ابیطالب است:
- «عَنْ عَلِیٍّ قَالَ: لَمَّا قَدِمْنَا الْمَدِینَهَ أَصَبْنَا مِنْ ثِمَارِهَا فَاجْتَوَیْنَاهَا وَأَصَابَنَا بِهَا وَعْکٌ وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَخَبَّرُ عَنْ بَدْرٍ فَلَمَّا بَلَغَنَا أَنَّ الْمُشْرِکِینَ قَدْ أَقْبَلُوا سَارَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى بَدْرٍ وَبَدْرٌ بِئْرٌ فَسَبَقْنَا الْمُشْرِکِینَ إِلَیْهَا».
«حضرت علی میگوید: هنگامی که به مدینه آمدیم در آنجا میوههایی خوردیم که با (مزاج) ما سازگار نبودند، لذا مریض شدیم. آن حضرت صلی الله علیه و سلم از بدر میپرسیدند، تا اینکه از حرکت مشرکین آگاه شدیم. آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به سوی بدر حرکت کردند؛ بدر نام چاهی است و ما قبل از مشرکان به آنجا رسیدیم».
در این حدیث تصریح شده که وقتی آن حضرت از حرکت مشرکین مکه به سوی مدینه اطلاع یافتند، از مدینه خارج شدند و در بدر رحل اقامت افکندند. در این حدیث حتی نامی از کاروان تجاری ابوسفیان برده نشده است. پس از بیان این نصوص قطعی و تصریحات آشکار، گرچه به استدلال دیگری نیازی نیست ولی برای اطمینان بیشتر به وقایع ذیل نیز توجه شود:
- قبل از واقعۀ بدر رسول اکرم صلی الله علیه و سلم چند «سریه» مشتمل بر بیست تا دویست نفر برای حمله به کاروانهای قریش فرستادند که همه از مهاجرین بودند و انصار در میان آنان حضور نداشتند. سیرهنویسان با صراحت این امر را مرقوم داشته و علت آن را چنین بیان کردهاند که انصار هنگام بیعت، برای خروج از مدینه تعهد نکرده بودند. بنابراین، در مورد قضیه بدر هم اگر هدف خروج از مدینه فقط حمله با کاروان قریش بود، انصار را با خود نمیبردند؛ در حالی که در این واقعه تعداد انصار از مهاجرین بیشتر بوده است، یعنی فقط این امر است که آن حضرت در مدینه تعداد انصار از مهاجرین بیشتر بوده است، یعنی فقط هفتاد و چهار نفر مهاجر و مابقی از انصار بودند. این دلیل واضحی بر این امر است که آن حضرت در مدینه از حمله قریش آگاه شده بودند و روی این اساس، انصار را مورد خطاب قرار دادند، زیرا بر مبنای عهدنامهای که هنگام بیعت گرفته بودند، انصار در این موقع باید برای مبارزه با کفار قریش بیرون میرفتند.
- کاروانی که از مکه به شام میرفت، از نزدیک مدینه گذر میکرد و قبایلی که بین مکه و مدینه زندگی میکردند، عموماً تحت تأثیر و تسلط قریش بودند. برخلاف آن، قبایلی که بین مدینه و شام زندگی میکردند، تحت نفوذ قریش نبودند. بنابراین، اگر هدف حمله به کاروان قریش بود، آن حضرت به سمت شام حرکت میکردند و این برخلاف منطق و دور از قیاس است که کاروان از شام میآید و آن حضرت به جای اینکه به سوی هشام بروند، به سوی مکه میروند و پس از اینکه پنج منزل را به سوی مکه طی میکنند، خبر برسد که کاروان فرار کرده و درگیری با سپاه قریش پیش آید!
ترتیب وقایع به شرح ذیل است:
الف- قریش به عبدالله بن ابی نامهای نوشتند که: محمد و یاران او را از مدینه اخراج کن و گرنه ما به مدینه حمله آورده و شما را نیز از پای درخواهیم آورد. (به نقل از سنن ابیداود)
ب- ابوجهل بن سعد بن معاذ گفت: تو دشمنان ما را پناه دادهای، اگر لحاظ امان امیه به تو نبود، من تو را به قتل میرساندم.
ج- کرز بن جابر فهری در جمادی الثانی سال دوم هجری بر چراگاه مدینه حمله آورد و شترهای آن حضرت صلی الله علیه و سلم را غارت کرد.
د- در رجب سال دوم هجری، آن حضرت صلی الله علیه و سلم عبدالله بن جحش را برای تجسس فرستاد تا حرکات قریش را زیر نظر گیرد.
هـ- عبدالله بن جحش برخلاف دستور رسول اکرم صلی الله علیه و سلم کاروان کوچکی از قریش را دید به آنان حمله نمود که یک نفر را به قتل رساند و دو نفر را به اسارت گرفت.
آنچه قریش در مکه با مسلمانان انجام دادند، معلوم و هویدا است. بازهم، عطش انتقامجویی آنان فروکش نمیکرد و به عبدالله بن ابی نامهای نوشتند که تو را همراه با محمد نابود خواهیم کرد. کرز فهری به مدینه حمله و شتران آن حضرت را غارت میکند. در همین اثناء آتش خشم قریش شعلهور میشود، زیرا عبدالله بن جحش کاروان آنان را مورد حمله قرار داده یک نفر را کشته و دو نفر از بزرگان و متنفذان آنان را به اسارت گرفته بود؛ با وجود این همه شواهد و قرائن و دلائلی که ذکر گردید آیا قابل قبول است که قریش صبر و خویشتن داری میکنند و در صدد گرفتن انتقام برنمیآیند؟ وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به قصد حمله بر کاروان قریش که تمام دارایی اهل مکه را دربر میگرفت، از مدینه حرکت میکنند؛ آنگاه آنان نیز برای دفاع از آن خارج میشوند، با وجود این وقتی نزدیک بدر میرسند، و اطلاع حاصل میکنند که کاروان از دستبرد مسلمانان نجات یافته، سردار بزرگ و سپهسالار لشکر آنها، عتبه پیشنهاد میدهد که حالا نیازی به جنگیدن نیست باید برگردیم. آیا این برنامه و ترتیب وقایع، با توجه به شدت عداوت قریش و شأن و با نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم موافقت دارد؟
- اغلب سیرهنگاران مرقوم میدارند که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در مدینه منوره، صحابه را برای حمله با کاروان قریش تشویق کرد، آنان چندان اعلام آمادگی نکردند؛ زیرا میدانستند که نبرد و جهاد بزرگی در پیش نیست، بلکه مسئله فقط به دستآوردن مال غنیمت است. لذا کسانی که به مال غنیمت نیاز داشتند، شرکت کردند. اما برعکس این نظریات مشاهده میشود با وجودی که انصار به مال غنیمت نیازی نداشتند، بلکه فقط مهاجرین نیازمند آن بودند، اما تعداد انصار شرکتکننده در جنگ خیلی بیشتر از مهاجرین بود، در پاسخ به کسب نظر آن حضرت صلی الله علیه و سلم کسانی که اظهار رشادت و آمادگی کردند، از مهاجرین حضرت ابوبکر صدیق، حضرت عمر و حضرت مقداد و از انصار حضرت سعد بن عباده بودند([۲]). حضرت سعد بن عباده موفق نشد تا در غزوۀ بدر شرکت کند و از مدینه بیرون نشده بود. بنابراین، باید پذیرفت که حضرت سعد این جواب را در مدینه داده بود، و مسلمانان در مدینه از احتمال حملۀ قریش آگاه شده بودند. از این جهت قطعاً در مدینه این نیاز پیش آمد که آن حضرت با صحابه مشورت کنند و به خصوص نظر انصار را در این باره جویا شوند.
- عموم سیرهنگاران نوشتهاند (و در کتب احادیث نیز منقول است) که در غزوۀ بدر، هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم مردم را به خروج از مدینه و حرکت به جانب بدر تشویق کردند، تعدادی از آنان آماده نشدند و تعلل ورزیدند. علت این امر این بود که آنها میدانستند هدف اصلی، جهاد یا غزوه نیست، بلکه مصادرۀ کالاهای کاروان است و برای این هدف هرکس مختار است که شرکت کند و یا شرکت نکند. در تاریخ طبری منقول است:
«قالوا: لما سمع رسول الله صلی الله علیه و سلم بأبی سفیان مقبلا من الشام ندب المسلمین إلیهم وقال: هذه عیر قریش فیها أموالهم فاخرجوا إلیها لعل الله أن ینفلکموها فانتدب الناس فخف بعضهم وثقل بعضهم وذلک أنهم لم یظنوا أن رسول الله یلقى حربا» (تاریخ طبری، ص /۱۲۹۲).
«هرگاه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم مطلع شدند که کاروان ابوسفیان از شام حرکت کرده است، مسلمانان را به حضور طلبیدند و فرمودند: این کاروان قریش میآید که حاصل ثروت و دارایی قریش است، حرکت کنید شاید خداوند آن را نصیب شما کند. مردم آماده شدند، ولی بعضی شانه خالی کردند. چون میدانستند که قصد آن حضرت شرکت در جنگی نیست».
اما بیان این وقایع برخلاف نص صریح قرآنی است. در قرآن مجید تصریح گردیده: کسانی که برای خروج از مدینه آمادگی نداشته و تمایل نشان نمیدادند، به لحاظ عدم نیاز نبود، بلکه علت آن این بود که میپنداشتند شاید در کام مرگ فرو میروند.
﴿وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لَکَٰرِهُونَ ۵ یُجَٰدِلُونَکَ فِی ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَیَّنَ کَأَنَّمَا یُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ﴾ [الأنفال: ۵-۶].
- در تمام کتب احادیث و کتب سیره تصریح شده که چون آن حضرت صلی الله علیه و سلم از مدینه به فاصلۀ یک مایل (به محل بئر أبی عنبه) رسیدند، سپاه اسلام را مورد بررسی و ارزیابی قرار دادند و عبدالله بن عمر را که به سن پانزده سالگی و یا به سن بلوغ نرسیده بود، برگرداندند. اگر فقط غارت کاروان منظور بود، این کار را نوجوانان بهتر مینوانستند انجام دهند، ولی چون در واقع هدف جهاد بود که فریضه بزرگ الهی است، و فقط کسانی که بالغ شده باشند میتوانند در آن شرکت کنند، از این جهت افراد غیر بالغ را که اهل آن نبودند، بازگرداندند.
- حافظ ابن عبدالبر در استیعاب([۳]) روایت کرده که وقتی آن حضرت صلی الله علیه و سلم مردم را برای حمله به کاروان قریش تشویق کردند، «خیثمه» که یکی از انصار است به فرزند خود سعد گفت: من میروم و تو در خانه از خانواده مراقبت کن. سعد گفت: پدر جان! اگر دیگر مسئلهای بود من تو را ترجیح میدادم، ولی چون مسئله، مسئله شهادت است، نمیتوانم از آن صرفنظر کنم. چنانکه بین آن پدر و پسر قرعهکشی شد و قرعه به نام سعد بیرون آمد. سعد در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. از این مطلب به صراحت ثابت است که هدف غارت کاروان نبوده؛ بلکه جهاد مد نظر بود و مردم آرزومند حصول نعمت شهادت بودند.
[۱]– مسند امام احمد بن حنبل ۱/ ۱۱۷٫
[۲]– صحیح مسلم، صحیح بخاری غزوۀ بدر.
[۳]– استیعاب، تذکرۀ سعد بن خیثمه. در اصابه و طبقات این واقعه با اختلاف منقول است.