نویسنده: مجاهد دین
باید بدانیم که حقیقتا مشرکان با تعظیم بسیار زیاد برای خداوند دچار شرک شدند. می گفتند خداوند با این بزرگی و جلالش چطور ما شایسته ی آنیم که با این همه گناه از خداوند طلب حاجت کنیم؟ ما گناهکار هستیم و باید از یک نفر بخواهیم که بین ما و خداوند واسطه شود. مثل امروز که شخصی می رود سر قبر و وقتی به او می گویی که آیا قبر می پرستی؟ می گوید: نه عزیزم، من قبر نمی پرستم.
-خب پس چکار می کنی؟
-من گناه کار هستم، من رو سیاه هستم ، من بنده ای خرابکار هستم من… ولی صاحب این قبر خدا شناس بوده، صاحب تقوا بوده، صاحب جاه و مکان بوده و نزد خداوند برایم شفاعت و وساطت می کند.
خب مشرکان مکه چه می گفتند؟
مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى (۳زمر.) ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند.
حال فرق این مشرک با آن مشرک چیست؟
مشرکان این زمان می گویند که آنها سنگ بودند، ما که از سنگ نمی خواهیم بلکه از آدم می خواهیم. ولی ای مشرک، ود وصواع و یعوق و… تنها سنگ بود یا سنبل و هیکل یکی از بزرگترین متقیان که بعدا از وی مجسمه ساخته شد؟ آنان که از نفس سنگ کمک نمی خواستند بلکه در اصل از آن شخصیت ها که به شکل مجسمه تراشیده شده بودند، واسطه خواهی می خواستند.
خداوند میفرماید: وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ (۱۸ یونس.)
یعنی: اینان غیر از خدا ، چیزهائی را میپرستند که نه بدیشان زیان میرسانند و نه سودی عائدشان میسازند ، و میگویند : اینها میانجیهای ما در نزد خدایند.
همین الان نیز از یک مشرک اهل تشیع یا تصوف بپرسی چرا صاحب قبر ها را می پرستی؟ میگوید نمی پرستم آقا جان بلکه واسطه می گیرم.
وقتی به مشرکان مکه می گویی که ۳۶۰ بت چرا در کعبه آویزان کرده اید؟ مگر باور به الله ندارید؟ می گویند چرا جانم ما الله را کاملا باور داریم
بلکه این بت ها برای ما نزد خداوند میانجی گری می کنند. دقیقا یک حرف را می زنند دقیقا خلل در همین جاست.
باید دانست که مشرکان آن زمان خداوند را با نام الله و صفاتش نیز میشناختند و اینطور نبود که الله را نشناسند؛ بلکه مشکلشان تنها قرار دادن صالحان فوت کرده هنگام دعا بین خود و خدایشان بود و به اصطلاح به بت هایشان برای تقرب به خداوند متوسل میشدند. اما خداوند همین عقیدهشان را به شدّت نکوهش میکند، و بهانه ایشان که میگفتند: ما این بتها را از نظر ذات و گوهرشان عبادت نمیکنیم، بلکه بدین جهت آنها را میپرستیم که ما را به خدای بزرگ و برتر که هم خالق ما و هم خالق معبودان ما، و مالک همه چیز و همه کس است نزدیک سازند، به طور قاطع مردود میشمارد:
« أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی’ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِیَما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ » (زمر: ۳)
ترجمه: «اگاه باش تنها عبادت خالصانه برای خداست و بس.کسانی که جز خدا، یار و یاورانی را برمیگیرند (و بدانان تقرّب و توسّل میجویند، میگویند ما آنان را عبادت نمیکنیم، مگر بدان خاطر که ما را به خدا نزدیک گردانند. خداوند در روز قیامت میانشان (و مؤمنان) درباره چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. خداوند، دروغگوی کفرپیشه را اصلاً هدایت نمیکند
وقتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آنها را از شرک نهی میکرد، آنان بر شرک خود بیشتر پا فشاری میکردند و میگفتند:
« وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّاً وَلَا سُوَاعاً وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً ».( نوح : ۲۳)
ترجمه: به آنان گفتهاند : معبودهای خود را وامگذارید ، و وَدّ ، سُواع یَغوث ، یعوق ، و نَسر را رها نسازید .
این پنج بت تنها یک سنگ خالی نبوده اند، بلکه شکل و هیکل پنج آدم متقی بوده اند که بعد ها بت شده اند.
سید عبدالله شبر معانی اسماء ذکر شده در آیه را بیان نموده و مینویسد: این اسماء، نامهای گروهی از نیکوکاران بودند که در فاصله زمانی آدم و نوح -علیهما السلام- زندگی میکردند. زمانی که از دنیا رفتند، به عنوان تبرّک از آنان مجسمّهای ساختند. با گذشت زمان مورد پرستش قرار گرفتند. سپس این افکار و بتپرستی به میان اعراب منتقل شد.
قمی میگوید: آنها گروهی از مؤمنان بودند که قبل از نوح زندگی میکردند زمانی که از دنیا رفتند، مردم به خاطر مرگ آنها بسیار ناراحت شدند. پس شیطان آمد و عکس (مجسمه) آنها را برایشان ساخت تا به آن انس بگیرند. زمانی که زمستان فرا رسید مجسمهها را وارد خانه هایشان کردند. آن قرن گذشت. قرن بعد شیطان دوباره آمد و به آنها گفت: این افراد در حقیقت خدایانی بودند که پدرانتان آنها را می پرستیدند. بدین ترتیب آن مردم نیز آن بتها را پرستیدند و به وسیله آنها مردم بسیاری گمراه شدند. نوح -علیه السلام- آنان را نفرین کرد. در نتیجه خداوند آنها را هلاک نمود. همچنین مینویسد: ودّ نام بت کلیب، سواع بُت هُذَیل، یغوث بت قبیله مراد و یعوق از آن همدان و نسر بت قوم حصین بود
تفسیر الجوهرالثمین (۶/۲۹۰)، نگا: الصافی (۵/۲۳۲)، البرهان (۵/۳۸۸)، نورالثقلین (۵/۴۲۵)، کنزالدقائق (۱۳/۴۵۸)، بیان السعاده (۴/۲۰۶).
بعد از ذکر این مقدمه میرویم سراغ شبهات تشیع و قبوری ها که میگویند اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قبر پیامبر بعد از فوت وی متوسل میشدند. اینجا روایات را بررسی سندی کرده و ثابت میکنیم که چنین اتفاقی رخ نداده است
شبهه شیعه: توسل مروان بن حکم به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
در کتاب مسند احمد بن حنبل جلد هفدهم روایت شماره ۲۳۴۷۶
«اقبل مروان یوم فوجد رجلا واضحا وجهه علی القبر فقال:اتدری ما تصنع؟فاقبل علیه فاذا هو ابو ایوب فقال:نعم.جئت رسول الله و لم آت الحجر.سمعت رسول الله یقول «لا تبکوا علی الدین اذا ولیه اهله ولکن ابکوا علیه اذا ولیه غیر اهله»
پاسخ:
این روایت با احادیث صحیح و فراوان دیگری که آمده است در تضاد است، و بر فرض صحت حدیث شذوذ خواهد داشت و بر فرض ضعف حدیث، منکر خواهد شد و در هر دو حالت حدیث مردود است.
بخارى در صحیح خود از انس نقل مىکند: هر گاه قحطى مىآمد، عمر بن خطاب به عباس عموى پیامبر متوسل مىشد و مىگفت: اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّنَا فَتَسْقِینَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا فَاسْقِنَا قَالَ فَیُسْقَوْن. صحیح بخارى ، ج ۱ ، ص ۲۲۴ ، ح ۹۳۳
ترجمه: «خدایا، ما در زمان پیامبر ، به او متوسل مىشدیم و باران رحمتت را بر ما نازل مىکردى و اینک به عموى پیامبر متوسل مىشویم، بارانت را بر ما نازل فرما، آن گاه باران باریدن مىگرفت».
طبق این حدیث صحیح ، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم به خود پیامبر که زنده بود متوسل میشدند، اما بعد از فوت پیامبر با وجود اینکه اصحاب، قبر پیامبر نیز در دسترسشان بود، ولی به ایشان متوسل نمیشدند؛ بلکه به عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متوسل میشدند. و همه میدانند که فضل و بزرگی پیامبر با مردنش از بین نمی رود اما اینکه سر قبر ایشان نرفته اند، دلیل بر عدم جواز چنین عملی است؛ در واقع دلیل بر شرک بودن این عمل است.
اما سند و متن حدیث:
حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا العباس بن محمد بن حاتم الدوری ثنا أبو عامر عبد الملک بن عمر العقدی ثنا کثیر بن زید عن داود بن أبی صالح قال أقبل مروان یوما فوجد رجلا واضعا وجهه على القبر فأخذ برقبته وقال أتدری ما تصنع قال نعم فأقبل علیه فإذا هو أبو أیوب الأنصاری رضی الله عنه فقال جئت رسول الله صلی الله علیه وسلم ولم آت الحجر سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله».
ترجمه: مروان حَکَم شخصى را دید که کنار قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نشسته و صورت خود را روى قبر قرار داده است، گردن او را گرفت و گفت: آیا مىدانى چه کار مىکنى؟ دید ابو ایّوب انصارى است .گفت آرى، مىفهمم چه کار مىکنم، آمدهام به زیارت رسول خدا و به دیدن سنگ قبر نیامدهام، از آن حضرت شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، متولّى امور دینى مردم باشند، بر دین خود گریان نباشید، ولى اگر افراد نالایق زمام امور را به دست گرفتند، بر دینتان هراسان باشید و اشک بریزید».