بابُ ما ظَهَرَ مِن مُعجِزاتِهِ وفیهِ بعضُ أحوالِهِ وأحوالِ سُفرائِهِ (۷)

۱۹- حدیثی است ازقول «أبوالعبّاس أحمد دینوری» که می‌گوید یکی دو سال بعداز وفات حضرت عسکری  علیه السلام از دینور قصد حجّ کردم. شیعیان نزد من جمع شدند و شانزده هزار دینار سهم امام به من سپردند تا به جانشین حضرت عسکری  علیه السلام که نمی‌دانستند کیست، تحویل دهم. چون به کرمانشاه رسیدم فردی که او هم جانشینِ امام را نمی‌شناخت، هزار دینار سهم امام به من سپرد (ملاحظه کنید چه مبالغ هنگفتی به دست وکلا و نوّاب می‌رسیده؟!! جدال و رقابت أفراد فرصت­طلبِ عوامفریب برای کسب عنوان وکالت و نیابت بیهوده نبوده و آنها واقعاً احتیاج داشتند که امامی بتراشند تا از قِبَلِ نیابتِ او به نان و نوایی برسند!) چون به بغداد رسیدم گفته شد سه نفر مدّعی نیابت امام‌اند: یکی موسوم به «باقطانی([۱])» است و دیگری «اسحاق أحمر» نام دارد و سوّمی معروف است به «أبوجعفر عَمری».

ابتداء به سراغ «باقطانی» رفتیم که پیرمردی با مهابت و با وجهه آشکار به اصلاح سرشناس بود و اسم عربی و خَدَم بسیار داشت و مردمِ بسیاری پیرامون او به گفتگو مشغول بودند. چون دانست که از دینور برای تقدیمِ سهم امام آمده‌ام گفت مالها را بیاور! از او دلیلی بر نیابتش خواستم وسه روز صبر کردم ولی دلیلی نیاورد. لذا به سرغ «إسحاق أحمر» رفتم که جوانی پاکیزه و منزلش از خانه باقطانی بزرگتر و خَدَم و حَشَمِ او بیشتر بود و مردم بیشتری پیرامونش بودند! او نیز همچون باقطانی پس از سه روز دلیلی بر نیابت خود عرضه نکرد. پس به نزد أبی‌جعفر عَمری (= نایب دوّم) رفتم. (پدر ابو‌جعفر عَمری یعنی عثمان ابن سعید که نائب اوّل است در زمان حضرت عسکری نزدیک خانه او زندگی می‌کرد و روغن فروشی داشت) دیدم پیر مردی متواضع است که با لباسِ سفید در خانه‌ای کوچک بر نمد پشمی نشسته است([۲]). او به من گفت به سامرّاء و در آنجا به خانه «ابن الرّضا([۳])» برو. چنین کردم. در خانه مذکور به من غذا دادند و استراحت کردم و بالأخره پاسی از شب رفته بود که به من نامه‌ای دادند که نوشته بود أحمد بن محمد دینوری آمده و شانزده هزار دینار در فلان کیسه آورده و در کیسه فلان بن فلان الذّراع، شانزده دینار است. شیطان مرا وسوسه کرد [و متعجّبانه با خود] گفتم: آیا سرورم این ماجری را بهتر از من می‌داند([۴])؟! و از کرمانشاه از جانب «أحمد بن حسن المادرائی» که برادرش پشم فروش است هزار دینار در فلان کیسه و …. الخ (مشابه کاری‌که جنّ‌گیرها و فالگیران و….. انجام می‌دهند) در نامه دستور داده شده بود که پولها را به «أبو‌جعفر عَمری» بدهم. من نیز به بغداد بازگشتم و به خانه «عَمری» رفتم و هنگامی که با او مشغول گفتگو بودم نامه‌ای مشابه نامه‌ای که در سامّراء به من داده بودند برای عَمری آوردند که در آن دستور داده شده بود أموال را به «محمّد بن أحمد جعفر القطّان القمّی» بدهید…. الخ.

[۱]– در خبر ۳۱ باب ۱۸۲ کافی نام او «باقطائی» ذکر شده و معلوم می‌شود که با دربار ارتباط داشته است! لازم است بدانیم همین مرد که در اینجا مدّعیِ دروغگو معرّفی شده همان کسی است که پس از مرگ محمّد عمری (= نائب دوّم) در مجلسی که قرار بود حسین بن روح نوبختی رسماً جانشین او شده و بر کرسی نیابت بنشیند به عنوان یکی از وجوه و أکابرِ امامیّه حضور داشت و در واقع نائب شدنِ «نوبختی» با تأیید و تصویبِ چنین کسی صورت پذیرفته است!! و البتّه یکی دیگر از حُضّار مجلس مذکور یکی از وابستگان او یعنی «ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی» بوده است! (فتأمّل). (خاندان نوبختی، ص ۲۲۵) فرد دیگر جلسه مذکور «ابوعلی محمّد بن همّام» است که لاأقلّ می­توان گفت زودباوری ساده­لوح بوده که ازنظر علمای ما چندان مورد وثوق نیست! (ر.ک شاهراه اتّحاد ص ۲۲۹). چه مجلس جالبی بوده است!!.

[۲]– خواننده محترم قسمت زیادی از عمر نگارنده در حوزه‌های علمیّه نجف و قم و مشهد گذشته و سالیان دراز با ملّاها محشور بوده‌ام. به نظر حقیر «ابو‌جعفر عَمری» به سیاستی مانند سیاست یکی از اساتیدِ اینجانب عمل می‌کرده است. در ایّام جوانی که در قم تحصیل می‌کردم عالِمی بود که در دلِ نگارنده بسیارعزیز و محترم بود و مدّتی نزد او درس خوانده بودم و گاهی برای احوالپرسی و عرض احترام خدمتش می‌رسیدم و او را در بیرونی منزلش که وضعی بسیار محقّر و فقیرانه داشت ملاقت می‌کردم. در اطاق ایشان جُز زیلویی بی‌رنگ و رو و مندرس و یک کرسی کهنه و فرسوده، وسائل چندانی وجود نداشت. وی در نظرم أسوه زهد و تقوی و بی‌اعتنایی به مظاهر دنیوی بود و حتی یک بار مخفیانه یک ریال نزدیکِ کرسی ایشان گذاشتم. تا اینکه پس از مدّتی ایشان مرا به محفلِ عروسیِ دخترش دعوت کرد و حقیر پا به اندرونی منزلش گذاشتم و مبهوت شدم. اتاقهای عالی با وسائل خوب و فرشهای نخ‌فر نگ و آینه‌های قدّی و رفاهِ نمایان. خلاصه کلام آنکه، اوضاع بیرونی که در معرض دید عوا م بود، هیچ تناسبی با اوضاع اندرونی نداشت!! (فتأمّل) نکته دیگر آنکه اگر قرار است نائبِ واقعیِ امام زاهد باشد پس چرا نائب سوّم مانند دو نائبِ دروغگوی همین روایت، با حشمت و مکنت می‌زیست و حتّی دربان داشت! (ص ۲۳۰ کتاب حاضر) نائبِ سوّم از پول رویگردان نبود تا بدان حدّ که علاوه بر پولهایی که از جانب وزرا و بزرگانِ دربار به او می‌رسید هرماه بابت نظارت بر أملاک «ابن عثمان» (= نائب دوم) سی دینار از او حقوق می‌گرفته درحالی­که حدّ أقلّ توقّع از او به عنوان پیرو صادق «ابن عثمان» و با توجّه به اینکه محتاج نبوده و درآمد داشته، این است که برای خدمت به نائب امامش، قربه إلی الله نظارت کند و پولی بابت این کار نپذیرد و بگوید این پول را صرف ضعفای شیعه و تبلیغ آیین ما کند و با توجّه به مشغله بسیار شما که باید به امور شیعیان و ارتباط آنها با امام بپردازید، من باکمال میل و بدون چشمداشتِ مالی به شما خدمت و کمک می‌کنم زیرا «خاندانِ امامی نوبختی همه وقت به واسطه داشتن أملاک و ثروت و اعتبار شخصی و مقامات علمی و اداری در بغداد نفوذ کلّی داشتند» (خاندان نوبختی، ص ۱۰۹).

[۳]– به امام جواد و هادی و عسکری، «ابن الرّضا» گفته می‌شد. در اینجا منظور حضرت عسکری است.

[۴]– این قسمت را از آن‌رو و در این قصّه آورده‌اند تا مخاطب ساده لوح تردید را وسوسه شیطان بداند و در این قصه شکّ و تردید نکند! (فتأمّل) همه می‌دانند که تا همین چندی پیش مرسوم بود که اگر کسی قصد حجّ می‌کرد آشنایان و اهالی محل بی‌خبر نمی­ماندند و همه همسایگان و اقوام و آشنایان نزد عازم حجّ حمع می‌شدند تا از او التماس دعا و با وی وداع نموده و یا اگر امانتی دارند به او بسپارند و او را بدرقه کنند. طبعاً مهدی­سازان خبرچینی درمیان آن جمع داشتند که احمد دینوری را تحت نظر داشته و چه بسا درمیان قافله او را تا رسیدن به بغداد همراهی می‌کرده و اخبار لازم را به بغداد و سامّرا می‌فرستاده است تا درنامه‌هایی که از جانب ناحیه صادر می‌کردند، مورد استفاده قرار گیرد و معلوم می‌شود این گروه، از همکاران باقطانی و اسحاقِ احمر مجرّبتر و زرنگتر بوده‌اند! (فتأمّل). در زمان ما نیز درأیّام جنگ عراق با ایران اخباری می‌شنیدیم که عدّه زیادی نقل می‌کردند و از ظهور یک آقای نورانی(؟!) که از دور(؟!) دیده شده بود، خبر می‌داد و گفته می‌شد مهدی است که برای تأییدِ سربازان ایران ظاهر شده است!! به نظر ما این کار جُز بدبین کردن عُقلا به اسلام و قرآن هیچ نتیجه‌ای ندارد ولی هزار افسوس که علما توجّهی ندارند.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …