بابُ ما ظَهَرَ مِن مُعجِزاتِهِ وفیهِ بعضُ أحوالِهِ وأحوالِ سُفرائِهِ (۴)

تذکّر: خواننده محترم در این مسأله درنگ کن که اگر علمای ما از افرادی نظیر «ابن روح نوبختی» دفاع و تمجید ننموده و أعمال مشکوک آنها را توجیه نکنند طبعاً بنای سستی که با انواع مغالطات و احتمالاتِ ثابت نشده و بازی با آیات قرآن و روایات بی‌اعتبار، برای اثباتِ وجود مهدی ساخته‌اند، خراب می‌شود!! از این­رو چاره‌ای ندارند جُز آنکه از خیل کسانی­که تحت عنوان وکالت و نیابت و سفارت از عوام سوء استفاده می‌کردند([۱]) لاأقل از چند نفر تبجیل و تمجید کنند تا حلقه ارتباطی میان خود و مهدی موهوم داشته باشند! (فتأمّل جِدّاً).

×۳- «حکیمه» که گفته مهدی را ندیده([۲]) در اینجا مدّعی یک خرافه است و می‌گوید چهل روز پس از ولادت مهدی به منزل أبی‌محمّد عسکری  علیه السلام رفتم و دیدم صاحب الزّمان در خانه راه می‌رود و با زبانی فصیح سخن می‌گوید!! حضرت عسکری خندید و فرمود ما أئمّه در یک روز مانند یک سال نشو و نما می‌کنیم([۳])!! (یعنی مهدی چهل روزه، چهل ساله شده بود؟!!) ولی این ادّعا موفق قرآن نیست که می‌فرماید انبیاء مانند سایر افراد بشراند و می‌گویند: ﴿إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ﴾ [ابراهیم: ۱۱]. «ما جُز انسانهایی مانند شما نیستیم». به اضافه اینکه چگونه پیغمبر أکرم  صلی الله علیه و سلم و علی  علیه السلام و حضرات حسنین  علیهما السلام و حتّی حضرت عسکری  علیه السلام یک شبه به قدر یک سال بزرگ نشدند ولی مهدی چنین شد؟! أفلاتعقلون؟

آری اینان هرچه توانسته‌اند برخلاف قرآن و سیره پیامبر و سنّت و عقل به هم بافته‌اند مثلاً رسول خدا  صلی الله علیه و سلم علم به ما کانَ و ما یکونُ نداشت لذا وقتی که در صفر سال چهارم هجری گروهی از قبیله «عَضَل» و «قاره» به حضور حضرتش رسیدند و تقاضا کردند که پیامبر گروهی را برای دعوت به اسلام و تعلیم أحکام به قبیله آنها اعزام فرماید، پیامبر گروهی از أصحاب خویش را همراه آنان فرستاد و «أبوبراء عامر بن مالک» بزرگ طائفه «بنی‌عامر» نیز حضور پیامبر شرفیاب شد و تقاضا کرد گروهی را برای دعوت مردم «نجد» اعزام فرماید و گفت من این گروه را پناه می‌دهم. پیامبر أکرم  صلی الله علیه و سلم گروهی از دانایان صحابه و قاریان قرآن که کمتر از چهل نفر نبودند همراه او فرستاد أمّا هر دو گروه محاصره و ناجوانمردانه شهید شدند. گروه أوّل در منطقه «رجیع» و گروه دوّم در منطقه «بئر معونه» به شهادت رسیدند. أنس می‌گوید ندیدم رسول خدا  صلی الله علیه و سلم در هیچ حادثه‌ای به اندازه این مصیبت محزون شود آنچنانکه حدود یک ماه خائنین را نفرین فرمود.

ملاحضه می‌فرمایید که رسول خدا  صلی الله علیه و سلم علم غیب و علم به حوادث آینده نداشت ولی چنانکه در خبر اوّل این باب آمده «حسین بن روح» از قول امام موهوم به کسی که می‌خواسته به حجّ برود گفته با قَوافل متقدّم نرو بلکه با آخرین قافله برو! او نیز چنین کرده و سالم مانده ولی همه قوافلِ پیش از قافله او، مقتول [و طبعاً غارت] شدند!! آری رسول أکرم  صلی الله علیه و سلم که جبرئیل بر او نازل می‌شد، علم غیب ندارد ولی اینان دارند!!! آیا باید قرآن و سیره پیامبر را بپذیریم یا ادّعای اینگونه افراد را؟!.

به نظر ما همچنانکه مطّلعین از تاریخ می‌دانند که بین تعدادی از دزدان دریایی در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی و دربار انگلستان در خفا ارتباط برقرار بود طبعاً ارتباط برخی از قُطّاع الطّریق و حرامیان با برخی از أصحاب قدرت، نامحتمل نیست و چون «ابن روح» با دربار ارتباط داشت و در نتیجه از أخبار پشت پرده بی‌خبر نبود لذا از موقعیّت خود استفاده کرد و یکی از پیروان ساده لوح خود را به صورت سربسته مطلّع ساخت تا آن را به حساب معجزه (یا بگو کرامتِ) وی و یا موکِّلش بگذارد!! ارتباط محکّم «ابن روح» با دربار از خبر ۹ صفحه ۲۹۵ جلد ۵۱ بحار الأنوار نیز آشکار می‌شود! (فلاتجاهل). به خبر ۹ و ۵۳ همین باب مراجعه شود.

[۱]– برای آشنایی با اوضاعی‌که غالباً برای نیل به ریاست مذهبی مردم به وجود می‌آید مطالعه صفحه ۱۵ شرح ز ندگانی نگارنده مفید است.

[۲]– ر.ک. کتاب حاضر، ص ۱۱۲٫

[۳]– بنابه نقل کلینی (باب ۱۳۱، حدیث ۳) امام جواد در سال ۲۲۰ ﻫ به عبدالله مساور وصیت کرد که پس از بالغ شدن پسرش امام هادی ما تَرَکِ آن‌حضرت را به وی تسلیم کند. یعنی در زمان وفات امام جواد فرزندش ۶ یا ۸ ساله و از نظر پدرش نا بالغ بوده درحالی­که اگر امام در یک روز یا یک ماه به قدر یک سال رشد می‌کرد در زمان نوشتن وصیّت می‌باید حضرت هادی کاملاً رشید و بالغ شده باشد! کدام قول را باور کنیم؟!.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …