بابُ ما ظَهَرَ مِن مُعجِزاتِهِ وفیهِ بعضُ أحوالِهِ وأحوالِ سُفرائِهِ (۵)

۴ و۵۵- راوی معلوم نیست!! زیرا «راوندی» مؤلّف کتاب سراسر خرافات «خرائج» گفته: «رُوِیَ = روایت شده!!» نه راوی معلوم است و نه زمان و مکان آن؟! این راویِ ناشناس روایت کرده از «محمّد بن هارون الهمدانی» که او نیز مجهول است که من چند دکّان داشتم که پانصد وسی دینار می‌ارزید و قصد داشتم آن را به عنوان سهم امام که پانصد دینار بر ذمّه‌ام بود، بدهم که در همین ایّام «محمّد بن جعفر»که ادّعای سفارت برای أخذ و جوهات داشت به نزد من آمد و گفت مهدی به من نامه‌ای نوشته که دکاکین را از تو تحویل بگیرم! جالب است که حتّی نپرسید آیا سی دینار را که ما بِهِ التّفاوتِ طلب ما از توست به ما می‌بخشی یا آن را به تو بپردازیم؟! (فتأمّل) و این قصّه را به حساب علم غیب نویسنده نامه گذاشته‌اند! (همان حدیث ۲۸ باب ۱۸۲ کافی است).

۵- بازهم در کتاب «خرائج» تألیف «راوندیِ» خرافی که در قرن ششم می‌زیسته از قول «محمّد بن یوسف الشّاشی([۱])» -که متعلّق به قرن سوّم و مجهول الحال و مورد علاقه غُلاه است و معلوم نیست واسطه بین «راوندی» و «ابن یوسف» در این سه قرن چه کسانی بوده‌اند نقل شده که به «محمّد ابن الحصین» که او نیز مجهول است گفتم سهم امام را به حاجز [بن یزید و شّاء] بده. این روایت نیز دلالت بر علم غیب امام دارد!.

۶- بازهم از افسانه‌های مندرج در کتاب «خرائج» است که از مردی از أهالی «أسترآباد» (= عَن رَجُلٍ مِن أهل أسترآباد؟!!) که معلوم نیست چه کاره بوده و چه مذهبی داشته و آیا عقل درستی داشته یا نه، نقل می‌کند که کنیزی یا غلامی ادّعا کرده که نماینده امام است و خبر داده که سی دینار در پارچه‌ای سبز همراه یک انگشتری دارم و من بدون آنکه درباره او تحقیق کنم، سی دینار را به او دادم. ملاحظه کنید مرد ناشناسی که شاید دستش باگیرندگان پول در یک کاسه بوده و برای تحریض مردم این قصه را بافته، می‌گوید سی دینار به کسی دادم که متعلّق به خانه‌ای بود که صاحب خانه علم غیب داشت!! و کسی نمی‌پرسد چگونه وقتی منافقین بی‌دلیل به عیال رسول خدا  صلی الله علیه و سلم تهمت زدند، آن‌حضرت تا قبل از نزول آیات إلهی، از غیب خبر نداشت و در این مدّت به همسرش کم لطف و حتّی میان نگهداشتن و یا طلاق دادن او مردّد بود ولی اینان از قول أفراد مجهول برای امامِ نادیده علم غیب می‌سازند! گویا اینان امامِ نادیده را بالاتر از رسول خدا  صلی الله علیه و سلم می‌دانند!!.

۷- یکی دیگر از قصّه‌های «خرائج» راوندی چنین است که مسرور طبّاخ مدّعی است که نامه‌ای به حسن بن راشد نوشتم از او پولی بگیرم او در خانه نبود سپس راهی شهر أبو‌جعفر (گویا محمّد بن عثمان نائب دوّم، منظور اوست) شدم مردی آمد و کیسه‌ای حاوی دوازده دینار به من داد که روی آن نام من نوشته شده بود! حال چرا باید این قصّه را باور کنیم؟!.

۸- باز مؤلّف «خرائج» از قرن ششم بدون واسطه به قرن سوّم پریده(؟!!) و از قول «محمّد بن شاذان» که متعلّق به قرن سوّم بوده می‌گوید که من پانصد دینار به «محمّد بن أحمد القمّی» دادم که بیست دینار آن مال خودم بود و او برایم نامه‌ای نوشت که بیست دینار از پول واصل شده مال تو بوده است! گیرنده پول از نمایندگان مجهول الحالِ مهدی است. معلوم می‌شود این قصّه گویان جُز ساختنِ علم غیب برای امام موهوم کار دیگری ندارند! (همان حدیث ۲۳ باب ۱۸۲ کافی است).

۹- چنانکه در بررسی خبر دوّم و سوّم گذشت «ابن روح» با دربار عبّاسی پیوند و بستگی داشت و از أخبار حکومتی بی‌اطلاع نبود، در این خبر به دو نفر از صاحب منصبانِ حکومت که می‌دانست در ماه­های آینده مأمور چه مناطقی می‌شوند، توصیه و سفارش کرده! (فلاتغافل) به خبر ۵۳ همین باب مراجعه شود.

۱۰ و ۵۴- از جالب‌ترین قصّه‌های خرائج که مشابهت تامّ با قصص صوفیانه دارد همین قصّه است! با این تفاوت که قول هاتف آسمانی در این قصّه مضحکتر از هاتف قصص صوفیان است! و طبق معمول خود را از زحمت معرّفی رُوات بالفظ «رُوِیَ = روایت شده» خلاص کرده و می‌گوید فرد مجهولی از قول یکی از صالحین به نام «أبی‌الرّجاء الـمصریّ» که او نیز مجهول است، می‌گوید پس از وفات حضرت عسکری  علیه السلام در جستجوی جانشین او بیرون آمدم و با خود می‌گفتم پس از گذشت سه سال اگر جانشینی می‌داشت تاکنون معلوم شده بود! در این هنگام بدون اینکه کسی را ببینم صدایی شنیدم که به من گفت: ای نصر بن عبد ربّه! به أهل مصر بگو: آیا شما رسول خدا  صلی الله علیه و سلم را دیده‌اید که به او ایمان آورده‌اید؟!! و من نمی‌دانستم که اسم پدرم «عبد ربّه» بوده زیرا من در مدائن متولّد شده بودم و «ابوعبدالله نوفلی» مرا به مصر آورد و همانجا بزرگ شدم. چون این صدا را شنیدم دنبال کار م را نگرفتم و بازگشتم!!.

اوّلاً : علمِ غیرِمعاصرینِ رسول خدا  صلی الله علیه و سلم به وجود او، ناشی از گواهی قرآن کریم که معجزی باقی و همیشه در دسترس است بوده و علاوه برآن  أخبار واقعاً متواتر نسل به نسل درباره آن‌حضرت و شهادت قاطع تاریخ معتبر و بشارات کتب أدیان پیش از اسلام است که در طول هزار و چهارصد سال گذشته حتّی یک عاقل غیرمسلمان در وجود حضرتش تردید نکرده است.

[۱]– وی راوی حدیث ۱۱ باب ۱۸۲ کافی است که در صفحه ۲۹۷ جلد ۵۱ بحار با شماره ۱۴ ذکر شده است.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …