اگر معامله‌ای را که امامیه با صحابه می‌کنند ما با انبیاء داشته باشیم (۱)

اگر ما از روش امامیه در بی اعتبار کردن صحابه از طریق گرفتن شبهات الفاظ و بزرگ کردن خطاها، پیروی کنیم و آن را بر پیامبران تطبیق بدهیم برایمان ایمانی باقی نمی‌ماند و رسولی برای ما سالم باقی نمی‌ماند!

اکنون دلیل آنچه که می‌گویم:

ابراهیم خلیل علیه السلام

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ٧۵ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ٧۶ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ٧٧ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ٧٨﴾ [الأنعام: ۷۵-۷۸].

«‏و همان گونه (که گمراهی قوم ابراهیم را در امر پرستش بت‌ها به او نمودیم، بارها و بارها نیز) مُلک عظیم آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمره باورمندان راستین شود (و بر راستای خداشناسی رود). (از جمله) هنگامی که شب او را در برگرفت (و تاریکی شب همه‌جا را پوشاند) ستاره‌ای (درخشان به نام مشتری یا زهره) را دید (بر سبیل فرض و إرخاءالْعِنان) گفت: این پروردگار من است! امّا هنگامی که غروب کرد (برای ابطال عقیده ستاره‌پرستان موجود در آن محیط) گفت: من غروب‌کنندگان را دوست نمی‌دارم (و به عبادت چیزهای تغییرپذیر و زوال‌پذیر نمی‌گرایم). و هنگامی که ماه را در حال طلوع (در کرانه افق) دید (باز هم بر سبیل فرض و ارخاءالعنان) گفت: این پروردگار من است! ولی هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند، بدون شک از زمره قوم گمراه (و جمعیت سرگشته در وادی کفر و ضلال) خواهم بود. و هنگامی که خورشید را در حال طلوع (در کرانه افق) دید (دوباره بر سبیل فرض و ارخاءالعنان) گفت: این پروردگار من است (چرا که) این بزرگتر (از ستاره و ماه) است! امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بیگمان من از آنچه انباز خدا می‌کنید بیزارم (و تنها رو به خدا می‌دارم).».

اگر این آیات در حق ابوبکر صدیق نازل شده بود، می‌گفتند:

چگونه ابوبکر صلاحیت امامت را دارد در حالی که مشرک متحیری بود! یک بار در مورد ستارگان می‌گوید این خدای من است. بار دیگر ماه را اله می‌گیرد و در پایان خورشید را. تا این‌که‌ می‌گوید:

﴿لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ٧٧﴾.

«اگر پروردگارم هدایتم نکند از زمره قوم گمراهان خواهم بود».

او بر علیه خودش شهادت می‌دهد که از زمره گمراهانِ مشرکِ هدایت نایافته است، بنابراین از ظالمان است، و امامت شایسته‌ی ظالمان نمی‌باشد، چون خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ١٢۴﴾ [البقره: ۱۲۴].

«و (به خاطر آورید) آن‌گاه را که خدای ابراهیم او را با سخنانی بیازمود و او آن‌ها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد. (خداوند بدو) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. (ابراهیم) گفت: آیا از دودمان من (نیز؟) گفت: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد».

موسی علیه السلام

در آنچه که خداوند در مورد موسی علیه السلام حکایت می‌کند تأمل کن:

۱- قتل نفس به غیر نفس

﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلَى حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ١۵ قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ١۶﴾ [القصص: ۱۵-۱۶].

«(موسی) بدون این‌که‌ اهالی شهر مطلع شوند وارد آنجا گردید. در شهر دید که دو مرد می‌جنگند که یکی از قبیله او (بنی اسرائیل) و دیگری از دشمنان او (فرعونی‌ها) است. فردی که از قبیله او بود علیه کسی که از دشمنانش بود، از موسی کمک خواست (موسی کمکش کرد) و مشتی بدو زد و او را کشت! موسی گفت: این از عمل شیطان بود، واقعاً او (شیطان) دشمن گمران کننده آشکاری است. (موسی از کرده خود پشیمان شد و رو به درگاه خدا کرد و) گفت: پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم، پس مرا ببخش. (خدا دعایش را استجابت کرد) و او را بخشید. چرا که خدا بس آمرزگار و مهربان است».

آن‌گاه به وعده‌اش وفا نکرد در حالی که از خودش عهدی گرفته بود، بلکه فراموش کرد و نزدیک بود دوباره در روز دوم عملش را تکرار کند! همان‌گونه که خدا می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَى أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّارًا فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ١٩﴾ [القصص: ۱۹].

«و همین که موسی خواست به سوی کسی که دشمن آن دو بود دست بگشاید و حمله نماید. (مرد قبطی) گفت: آیا می‌خواهی مرا بکشی همان گونه که دیروز کسی را کشتی؟ در زمین جز این نمی‌خواهی که ستمگر زورگویی باشی و نمی‌خواهی که از اصلاحگران باشی».

تا این‌که‌ فرعون او را به خاطر کارش سرزنش کرد و امر نبوتش را انکار کرد و گفت:

﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ١٩ قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ٢٠﴾ [الشعراء: ۱۹-۲۰].

«و آن کاری را کرده‌ای که کرده‌ای و کفران نعمت‌های ما می‌کنی. (موسی) گفت: من در حین این کار از سرگشتگان بودم».

این اقرار موسی علیه خودش بود به این‌که‌ وقتی آن کار را انجام داده از گمراهان و سرگشتگان بوده است.

و اگر آیه در حق ابوبکر رضی الله عنه نازل شده بود معنی ضلالت را توسعه می‌دادند و می‌گفتند که: کفر اکبر و شرک مطلق است. و می‌گفتند که: او قاتل و جسور و ظالم است و تمام این‌ها در قرآن آمده است. پس چگونه امام مسلمانان و خلیفه بر مؤمنان می‌شود در حالی که خداوند می‌فرماید:

﴿لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ١٢۴﴾.

«عهد من به ستمکاران نمی‌رسد».

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …