اگر معامله‌ای را که امامیه با صحابه می‌کنند ما با انبیاء داشته باشیم (۲)

۲- ترس و فرار و امور دیگر

خداوند متعال موسی را که به دلیل ترس از ماری که عصا بود، از مقابلش گریخت، مخاطب قرار می‌دهد:

﴿إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ١٠ إِلَّا مَنْ ظَلَمَ﴾ [النمل: ۱۰-۱۱].

«پیغمبران در پیشگاه من نمی‌ترسند، مگر کسی که ستم کند»

اگر این آیه در حق ابوبکر بود می‌گفتند: او ترسو و بی‌ایمان است؛ مگر ممکن است که انسان در حضور خدای رحمان از چیزی بترسد؟ و این جز به خاطر ستم خودش نیست؟ در قول خداوند تأمل کنید: ﴿إِلَّا مَنْ ظَلَمَ﴾! اگر به سبب ظلمش نمی‌بود، نمی‌ترسید. اما خداوند می‌فرماید:

﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا﴾ [آل عمران: ۱۵۱].

«در دل‌های کافران رعب و هراس خواهیم انداخت، از آن رو که چیزهایی که انباز خدا ساخته‌اند که خداوند دلیل و برهانی (بر حقانیت آن‌ها) فرو نفرستاده است».

و خداوند می‌فرماید:

﴿لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ١٢۴﴾.

«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد».

یعنی (امامت)!

تنها این نیست. بلکه آیات خداوند درباره او چنین آمده است:

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ١٢ وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلَا یَنْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ١٣ وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ١۴ قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ١۵ فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ١۶ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ١٧ قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ١٨ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ١٩ قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ٢٠ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْمًا وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ٢١﴾ [الشعراء: ۱۲-۲۱].

«پروردگارا، می‌ترسم که مرا تکذیب کنند… آنان (به گمان خود، قصاص) گناهی بر من دارند و می‌ترسم (پیش از انجام وظیفه تبلیغ) مرا بکشند… پس من از دست شما گریختم وقتی که از شما ترسیدم».

و گناهکار معصوم نیست و (امامت) تنها برای معصومین است. و اگر ما این آیات را بر ابوبکر به کار ببریم و در حق موسی، رسول خدا نازل نمی‌شد آن را از توهین و طعن و ناسزا پر می‌کردند و می‌گفتند: به ترس و فرار او به خاطر بیم کشته شدن، بنگرید! چگونه چنین کسی (امام) می‌شود؟!

این چیزی که من می‌گویم، یقین است و گمان نیست؛ زیرا گروهی به حکایت خداوند در مورد گفته پیامبر  صلی الله علیه و سلم به یارش ابوبکر رضی الله عنه آمدند که گفت:

﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾ [التوبه: ۴۰].

«غم مخور که خدا با ماست».

و (حزن) را به (خوف) تحریف کردند و گفتند: ابوبکر ترسو بود، بر خودش ترسید و از ترس می‌لرزید و پیامبر  صلی الله علیه و سلم او را آرام می‌کرد و به او اطمینان می‌بخشید و بر اساس آن، حکایات و اسطوره‌های زیادی ساختند در حالی که (حزن) یک چیز است و (خوف) چیز دیگر.

بنابراین اگر چنین کلامی (خوف) در حق ابوبکر نازل می‌شد، چه می‌گفتند؟!

خداوند به نسبت خوف به موسی، تصریح کرده است و آیات دیگری آمده‌اند که در آن‌ها بعضی از انبیا را از ترس نهی ‌می‌کنند مثل خطاب ملائکه به لوط علیه السلام:

﴿وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ﴾ [العنکبوت: ۳۳].

«نترس و غم مخور که ما تو و خانواده‌ات را نجات می‌دهیم».

و بعضی دیگر از آیات از حزن نهی می‌کند مثل خطاب خداوند به پیامبرش محمد  صلی الله علیه و سلم: ﴿وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلَا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ١٢٧﴾ [النحل: ۱۲۷].

«بر آنان اندوهگین مشو و در برابر مکر و نیرنگی که می‌ورزند ناراحت و نگران مباش».

پس برای چه ابوبکر به خاطر چیزهایی ذم می‌شود که در حق انبیا ثابت شده است؟ با وجود این‌که‌ در آیه غار، ذکری از ترس و خوف نیست! آیا این عین پیماییدن به دو پیمانه نیست؟! آیا ابوبکر باید ذم شود به خاطر این‌که‌ غمگین و اندوهگین شده است، ولی کسی که از او برتر است به خاطر همان سبب ذم نمی‌شود؟! مگر فاضل نسبت به سرزنش سزاوارتر از مفضول نیست؟ و مگر حسنات ابرار سیئات مقربین نیست؟!

آیا این بدفهمی است یا سوء قصد؟

اما چون انبیاء بر صلاح بودنشان اتفاق هست، باطل بودن سخن علیه آنان واضح است، به همین خاطر در مورد آن سکوت کرده‌اند. حال آنکه سنت و قانون خداوند یکی است، بنابراین امری که در حق ابوبکر بد است لاجرم باید در حق غیر او نیز چنین باشد، به خصوص وقتی نبی باشد به طریق اولی مستحق وصف است.

همان گونه که خداوند به پیامبرش  صلی الله علیه و سلم فرمود:

﴿وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا٧٣ وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا٧۴ إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا٧۵﴾ [الإسراء: ۷۳-۷۵].

«نزدیک بود کافران تو را از آنچه به تو وحی کرده‌ایم منصرف کنند تا جز قران را به ما نسبت دهی و آن‌گاه تو را به دوستی بگیرند. و اگر ما تو را استوار و پابر جای نمی‌داشتیم، دور نبود که اندکی بدانان بگرائی. (و اگر چنین می‌کردی) در این صورت عذاب دنیا و عذاب آخرت (تو) را چندین برابر (می‌ساختیم و) به تو می‌چشاندیم، سپس در برابر ما یار و یاوری نمی‌یافتی».

آن‌گاه تأمل کن در آنچه که خداوند در حق موسی علیه السلام می‌گوید:

﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ [الأعراف: ۱۵۰].

«و هنگامی که موسی به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت، گفت: چه بد جانشینی مرا انجام دادی، آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب ورزیدید؟ موسی الواح را بیانداخت و (موسی) سر برادرش (هارون) را گرفت و آن را به سوی خود کشید».

مگر در الواح غیر از کلام خدا چه بود؟! چگونه موسی آن را پرت می‌کند در حالی که او کلیم الله است؟! واجب شرعی بر ما حکم می‌کند که این عمل او را به گونه‌ای تأویل کنیم تا به نبوتش خدشه‌ای وارد نیاید. و سؤال این است که چه می‌گفتند اگر معنی و مقصود این کلام ابوبکر می‌بود؟ یعنی الواح قرآن در دستش می‌بود و آن را پرت می‌کرد و آن‌گاه سر علی یا عمر را می‌گرفت و به سوی خود می‌کشید؟!

توقع داری چه بگویند اگر در این آیه به جای موسی، اسم ابوبکر می‌بود:

﴿وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ﴾ [الأعراف: ۱۵۵].

«و موسی هفتاد مرد را از میان قوم خود برای میعادگاه ما برگزید. هنگامی که زمین لرزه آنان ‌را فرا گرفت، (موسی) گفت: پروردگارا، اگر می‌خواستی می‌توانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی. آیا ما را به سبب کاری که بی‌خردان ما کرده‌اند هلاک می‌سازی؟ این جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن هر کس را بخواهی گمراه می‌سازی و هر کس را بخواهی هدایت می‌کنی».

ظاهر کلام ممکن است حمل شود بر این‌که‌ این اعتراض نسبت به کار خداست و نسبت دادن فتنه به خدا است، در حالی که عبد مجبور است نه مختار. و این مجادله کردن با تقدیر است!! اگر درخواست رؤیت خدا به آن اضافه شود، فساد اعتقاد ابوبکر کامل می‌شود و بطلان (امامتش) آشکار می‌گردد. آیا او همان کسی نیست که گفت: ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ [الأعراف: ۱۴۳]! اگر ما بیاییم تمام جاهایی را که در قرآن در مورد موسی علیه السلام آمده است، به طور دقیق بررسی کنیم منافذ مختلفی را برای گریز می‌یابیم، مثلاً سفر او با خضر علیه السلام را و غیره به همین ترتیب، چه می‌شد اگر ابوبکر به جای موسی بود؟!

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …