اگر بجز خدا کسی غیب نمی داند، پس چرا پیامبر از آینده خبر می دهد؟

بجز ذات باری تعالی احدی از مخلوقاتش غیب نمی دانند. چنانکه می فرماید:

«لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ» نمل ۶۵

«به جز الله هیچ کس در آسمانها و زمین غیب نمی داند.»

اما هرگاه الله تعالی اراده نماید بوسیله ی وحی “رسولانش” را از غیب آگاه می سازد، چنانکه در آیه ی زیر می فرماید:

« عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»( جن ۲۶-۲۷)

یعنی: داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد…

اما باید دقت داشت که در این آیه نفرموده که هر کدام از مخلوقاتش را بخواهد از غیب آگاه می سازد! بلکه فرموده ” رسولانى که آنان را برگزیده” و رسولان شامل دو صنف از مخلوقات باری تعالی می شوند:

۱- ملائکه

۲- انبیاء الهی

غیر این دو صنف شامل رسول نمی شوند.

بنابراین الله تعالی اگر بخواهد اخبار غیبی گذشته یا آینده را به این دو صنف می دهد چنانکه می بینیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد نشانه های قیامت و احوال امتش در آینده خبر می دهد و تمامی این اخبار توسط وحی و از جانب الله تعالی به او القاء شده است. و اگر از طریق وحی نمی بود، او یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد گذشته و آینده چیزی نمی دانست چنانکه قرآن می فرماید:

«قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(اعراف ۱۸۸)

یعنی: بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم و اگر غیب مى‏دانستم قطعا خیر بیشترى مى‏اندوختم و هرگز به من آسیبى نمى‏رسید من جز بیم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان مى‏آورند نیستم.

و در ورد سخنان پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:

«وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(نجم ۳-۴)

یعنی: «و (محمد) از سر هوای‌ نفس‌ سخن‌ نمی‌گوید» یعنی: محمد صلی الله علیه وسلم از سر هوا و خواهش ‌نفس‌ و به‌ باطل‌ و ناروا به‌ قرآن‌ نطق‌ نمی‌کند. «این‌ سخن‌ جز و حیی‌ که‌ به‌ او فرستاده‌ می‌شود نیست‌» یعنی: آنچه‌ که محمد صلی الله علیه وسلم بدان‌ نطق‌ می‌کند و حیی‌ از جانب‌ الله تعالی است‌ که‌ به‌ سوی‌ او فرستاده ‌می‌شود و او نه‌ در آن‌ کم‌ می‌کند و نه‌ می‌افزاید. پیامبر جز آن چه از هدایت و پرهیزگاری که بر او وحی می شود پیروی نمی کنند، و این دلالت می نماید که سنّت و حدیث از جانب خدا بر پیامبرش وحی می شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الکِتَبَ وَالحِکمَهَ» و خداوند کتاب و حکمت = سنت را بر تو نازل فرموده است. و بر این دلالت می نماید که پیامبر در آن چه از خداوند خبر می دهد و در تبیین شریعت الهی معصوم است چون  کلام او از روی هوی و هوس صادر نمی گردد، بلکه از وحی بر می آید که بر او وحی می شود.

 

بنابراین منظور از آیه ی ” إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ” ایسنت که:

«مگر کسی‌ که‌ بپسندد او را از پیامبری» که‌ در آن‌ صورت‌، او را از برخی‌ امور غیبی‌ خویش‌ آگاه‌ می‌کند تا خبر دادن‌ وی‌ از غیب‌ معجزه‌ای‌ برای‌ وی‌ باشد. پس‌خداوند متعال‌ برای‌ کسانی‌ از پیامبران‌ که‌ پسندیده‌ است‌ این‌ امر را مستثنی‌ کرد لذا آنچه‌ از غیب‌ خویش‌ را که‌ می‌خواست‌ از طریق‌ وحی‌ به‌ ایشان‌ نازل‌ کرد و آن‌ را معجزه‌ و دلیل‌ راستینی‌ بر صدق‌ نبوت‌ ایشان‌ قرار داد. پس‌ قطعا منجمان‌ و امثالشان ‌از کسانی‌ که‌ ریگ‌ می‌اندازند، کف‌ می‌بینند، پرنده‌ می‌پرانند و… از کسانی‌ نیستند که‌ مورد پسند پروردگار باشند لذا آنان‌ با غیب‌گویی‌هایشان‌ به‌ خداوند کافرند و با حدس‌ و تخمین‌ و دروغبافی‌هایشان‌ بر او افترا می‌بندند، هرچند ممکن‌ است‌ خبر دادن‌ منجمان‌ و امثالشان‌ از بعضی‌ وقایع‌ آینده‌، گاهی‌ با واقعیت‌ مصادف‌ شود، که‌ این‌ با توسلشان‌ به‌ بعضی‌ از نشانه‌ها و قرائن‌ و حسابهاست‌ اما این‌ امر نمی‌تواند قاعده‌ عام‌ و کلی‌ و خطاناپذیری‌ تلقی‌ شود زیرا علم‌ غیب‌ مخصوص‌ به‌ خداوند متعال‌، همانا علمی‌ است‌ که‌ در همه‌ احوال‌ و همه‌ اوقات‌ فراگیر و راست‌ است‌.

علامه عبدالرحمن سعدی در تفسیر این آیه می نویسد:

“« عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا» خداوند دانای پنهان است و هیچ کسی از مردم را برغیب خود آگاه نمی سازد بلکه فقط خداوند به راز دل ها و اسرار پنهانی آگاه است. « إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» مگر کسانی را از رسولانی که خود بپسندد، پس او را به آن چه که حکمتش اقتضا نماید خبر می دهد. چون پیامبران مانند دیگران نیستند و خداوند آن ها را با چیزهایی کمک کرده که هیچ کس از  مردم را چنان چیزی نداده است و آنچه را که خداوند به آن ها وحی نموده حفاظت می نماید تا آن را به صورت واقعی برسانند بدون از آن که شیطان هایی نزدیک او گردند و چیزی را به وحی اضافه کنند یا از آن بکاهند. بنابراین فرمود:« فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا» و از میان فرشتگان محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان می دارد.”

 

خلاصه اینکه: بر طبق نصوص صریح آیات قرآن احدی از مخلوقات غیب نمی دانند، ولی گاها الله تعالی برخی از پیامبران خود را از اخبار غیب آگاه می سازد، چنانکه پیامبر ما صلی الله علیه وسلم در مورد آینده برای امتش بازگو نموده است و قطعا آن اخبار از سوی الله تعالی است که از طریق ملائکه ی وحی به او القاء شده است. بنابراین هرکس از غیر انبیاء الهی در مورد آینده غیب گویی نمود، بدون شک او کذاب و کافر است.

 

اما در مورد احادیثی که در سوال آمده، ما نمی دانیم که آیا همه ی آنها صحت دارند یاخیر لذا لازم به بررسی دارند هرچند حدیث ۷۳ فرقه صحیح است.

اما الهام با ادعای غیب متفاوت است، الهام گاها برای اولیاء الله روی می دهد، ولی فرق علم غیب با الهام اینست که: کسی که بر وی الهام می شود خود از امر الهام شده بی اطلاع و بیخبر است و اصلا علت آنرا نمی داند که چرا چنین چیزی می گوید و نیز ادعا نمی کند که در مورد آینده چیزی می داند یاخیر، چنانکه در ماجرای عمر ابن خطاب رضی الله عنه که در هنگام خطبه جمعه جیش مسلمانان را در اطراف فارس دید و سپس گفت: ” یا ساریه الجبل الجبل “، یعنى: ” اى ساریه، مواظب کوه باش”، و این در حالى بود که “ساریه” امیر جیش مسلمانان در آن منطقه بود و نزدیک بود که جیش کفار از پشت کوه به مسلمانان حمله ور شوند لذا خداوند آن حالت را براى عمر نمایان ساخت و عمر رضی الله عنه ساریه را از این حمله آگاه ساخت، و هنگامى که آن جیش به مدینه باز گشتند به عمر گفتند که صدایش را شنیدند و مطابقا عمل کردند، ولی عمر رضی الله عنه فرمود که خود نمی دانسته چرا آن جمله را گفت! بنابراین این حادثه یکنوع کرامت عمر بن الخطاب رضی الله عنه بود، ولى عمر این کار را به اختیار خودش انجام نداد و نمیتوانست هر وقت بخواهد حوادث جنگى دوردست را زیر نظر بگیرد.

ولی کسی که ادعای پیشگویی یا غیب دارد بدون شک کافر و دروغگو است. در حالیکه اولیاء الله که گاها بر آنها الهام می شود هرگز نه ادعای الهام کرده اند و نه غیب و پیشگویی..

وحی در حقیقت خبر است، ولی کرامات گاها عبارتست از کارهای خارق العاده که از اولیاء الله به اذن خداوند سر می زند. اما ادعای علم غیب یا غیب گویی یا پیشگویی ربطی به الهام و کرامات ندارد و همانطور که گفته شد فقط الله تعالی از آینده می داند و اگر بخواهد پیامبرانش را نیز از طریق جبرئیل علیه السلام آگاه می سازد نه اولیاء الله یا هر بنده ی صالح دیگری.. بلکه الهام و کرامات مشمول اولیاء الله می شود ولی با غیبگویی و پیشگویی متفاوت است.

الهام حالتی درونی است که فرد بدون آگاهی و ادعا در مورد چیزی سخن می گوید و اگر از او سوال شود علتش را نمی داند!

بعنوان مثال: فردی را در نظر بگیرید که در یک شب تاریک در کوچه ای راه می رود، در انتهای کوچه دو نفر سارق منتظر هستند تا او از کوچه رد شود و به وی حمله کنند، ولی بطور ناگهانی فرد از مسیر راهش منصرف شده و باز می گردد! حال او از شر آن سارقان خلاص شد. اگر از او پرسیده شود که آیا تو می دانستی که در انتهای کوچه دو نفر در کمین تو بودند؟ او جواب می دهد: خیر اطلاعی نداشتم! حال اگر پرسیده شود: پس چرا بازگشت؟ او می گوید : نمی دانم و احساس کردم باید باز گردم!

این همان الهام است که الله تعالی در قلب او القا نموده تا وی را از شر آن سارقان نجات دهد.

اما کسی که پیشگویی می کند، در مورد غیب گویی خود ادعا می کند که می داند و به او خبر رسانده می شود! و این تفاوت الهام با غیب است.

اما وحی در حقیقت ارتباط الله تعالی با پیامبران از طریق واسطه (جبرئیل علیه السلام) است هر چند می توان الهام را نیز نوعی از انواع وحی دانست ولی با آن تفاوتی که ذکر شد.

 

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …