شیخ عبدالعزیز بن باز رحمه الله می گوید:[۱]
از عبدالعزیز بن عبدالله بن باز به برادران گرامی در جماعه السلفیه در جهراء کویت:
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته؛ اما بعد:
از تحقیق یکی از اعضای جماعت با عنوان «اماره الدعوه – دراسه سلفیه» مطلع شدم و آن را به طور کامل خواندم و در هریک از مطالب و مباحث آن تأمل نمودم و چنین دریافتم که هدف این رساله عدم جواز امارت در دعوت می باشد و دلایل موید این مطلب را بیان کرده است.
اما به نظر من منظور امارت در امر دعوت- نزد کسی که به آن عمل می کند- مدیریت و پیشبرد برنامه ها می باشد و منظور از امارت چنانکه از لفظ آن بر می آید، ولایت عامه نیست. امارت در اینجا شبیه ریاست جمعیت یا شرکت یا سازمان و اداره یا موسسه یا باشگاهی می باشد. به این معنا که مسمی به آن مرجع در عمل و مدیر منهج ترسیم شده می باشد. و دلیل آن مطالبی است که در حین بحث در صفحه ی ۲۴ ذکر نموده و بیان کرده اید که این امارت نزد کسانی که قائل بدان هستند مستلزم پرداختن به وظایف امارت عام بر مسلمانان نیست؛ وظایفی چون تنفیذ شریعت و اقامه حدود و اعلان جهاد و … بنابراین چون این مطلب واضح است و معنای مورد نظر از این لفظ نیز مشخص می باشد، لفظ امارت در اینجا یک اصطلاح است که پس از توضیح معانی، دیگر بحث و مناقشه ای در مورد آن نخواهد بود.
و بر تمام برادران مسلمانی که در عرصه ی دعوت اسلامی مشغول فعالیت هستند مادامی که هدف همه ی آنها رسیدن به حق است، تداوم بر تعاون و همکاری بر نیکی و تقوا و توصیه به صبر و دوری از اختلاف واجب است. و شایسته نیست اختلاف منهج و راه و روش سبب تمایز و جدایی میان دعوتگران باشد چنانکه هریک از آنها تلاش خود را متوجه ایجاد مانع در مسیر دیگری و نقد آن کند، البته اگر هدف یکسان است و دعوت همگی متوجه اصلاح و تمسک به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم می باشد و در منهج امری مخالف با اوامر و نواهی الله و رسولش نباشد. بلکه واجب است در مسیر دعوت به سوی خداوند و بلند کردن پرچم آن در برابر دعوت های ویرانگر و گمراهی که در پی فساد جامعه هستند، عمل هریک از آنها مکمل عمل دیگری باشد.
مشغول شدن دعوتگران به یکدیگر و به کار بردن تلاش خود در جهت نقد یکدیگر و ایجاد نفرت از جماعت دیگر، خطری بسیار بزرگ در مسیر دعوت اسلامی می باشد. و در واقع فرصت را برای یورش دشمن مناسب می کند و جوانان را از پیوستن به تشکل های دعوی و پذیرفتن دعوت آنها باز می دارد و وقت و زمان دعوت و دعوتگران را ضایع نموده و هیچ فایده ای را در بر ندارد. بلکه اسباب تفرقه و دشمنی و تنفر را جایگزین تعاون و همکاری و سازش می کند.
از خداوند متعال می خواهم که همه را به سوی حق هدایت کند و توصیه به حق و صبر بر آن را بر ایشان روزی گرداند. و برای اسلام و مسلمانان، عزت و رفعت و بزرگی و تمکین مقدر کند.
دوست دارم در اینجا به اشتباه نویسنده در فصل سوم از کتابش اشاره کنم. آنجا که به شرایط و وضعیت زمانی می پردازد که جماعت و گروهی نباشد. و اینکه به صراحت بیان می کند در زمان ما جماعت و امامی نیست.
سبب این اشتباه، فهم نویسنده از مفهوم جماعت است. چنانکه وی معتقد است: جماعت، جماعت نخواهد بود و امام، امامی نخواهد بود که اطاعت از وی بر طبق آنچه الله و رسولش امر کرده اند، واجب باشد و حقوق وی طبق شریعت رعایت شود، مگر زمانی که امام عام برای همه مسلمانان باشد و امامت وی برای سرزمین های اسلامی فراگیر باشد.
اما این تصور درست نیست و بلکه خلاف آن صحیح است. چرا که هرگاه امارت در سرزمینی از طریق بیعت یا غلبه و قدرت برای شخص مسلمانی میسر گردید و او به تحکیم شریعت و تنفیذ اوامر و نواهی آن و اقامه حدود شریعت پرداخت، در حقیقت امامت وی منعقد شده و اطاعت از وی واجب است و جماعتی که تحت قدرت و قوت وی هستند، جماعت اسلامی می باشند که برای آنها حلال نیست بر علیه این امام خروج کنند و از اطاعت وی دست کشند مگر اینکه از وی کفری بواح و آشکار ببینند.
و همچون این مورد در تاریخ مسلمانان بسیار دیده شده است. چنانکه خلافت عباسی ها در مشرق زمین منعقد شد و خلافت اموی ها در اندلس؛ و هریک از آنها برای زیردستان خود امام بودند. و جماعت آنها جماعت اسلامی بود. اکنون نیز امر چنین است که حکومت های اسلامی متعدد می باشند. پس حکومت، حکومت اسلامی و جماعت و مردمان آن، جماعت اسلامی می باشند مادامی که به تنفیذ احکام اسلام و تحکیم شریعت الله پایبند باشند. و در این امر با گناهان و معاصی خلل ایجاد نمی شود؛ و اینچنین است هر جماعتی که به سوی توحید و پیروی از کتاب و سنت دعوت می دهد که جماعت اسلامی نامیده می شود. در هر مکانی که باشد هر چند امر پادشاهی ملتزم به شریعت نباشد. بنابراین بر هرکسی که در جستجوی حق است واجب است همراهی با جماعتی که متصف به این معنا است، بر خود لازم بگیرد و آن را یاری کند و بر تعداد آن بیفزاید چرا که آن نیز یکی از مصادیق حدیث مشهور حذیفه می باشد.
خداوند متعال به ما و شما فقه در دین و حرکت در مسیر آن روزی گرداند و اعمال و نیت های ما را خالص برای ذات بلند مرتبه اش قرار دهد.[۲] والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
خلاصه مطلب:
۱- الف) عمل جمعی مشروع و از باب تعاون و همکاری در نیکی و تقوا می باشد و هیچ عالم سلفی را نمی شناسیم که از آن منع کرده باشد.
ب) آنچه در عمل جمعی ممنوع است تحزب و بیعت گرفتن می باشد. و این امری است که از آن اعلان برائت نموده و برادران سلفی را از وقوع در آن برحذر می داریم. و این امری است که علما در مورد آن هشدار داده اند.
ج) عمل جمعی آشکارا و واضح باشد و نزد همه مردم معروف و شناخته شده باشد و جماعت برای همه واضح بوده و هیچ امر مبهمی در دعوت و اشخاص آن نباشد.
۲- یکی از لوازم و ضروریات عمل جمعی انتخاب رهبر، رئیس یا مسئول یا … برای اداره ی امور دعوت می باشد بدون اینکه بیعت گرفته شود یا صفات امیرالمومنین به او داده شود؛ این مسئول در امور نیک و معروفی که جماعت در راستای تحقیق و ترتیب آنها تشکیل شده، اطاعت می شود و هرکس از وی اطاعت نکند گنه کار محسوب نمی شود و بلکه هر مسلمانی سعی و تلاش خود را برای همکاری با برادرانش به کار گیرد و صفوف به هم پیوسته آنها را از هم جدا نکند.
۳- جماعت حق[۳] باید در میان مردم اظهار وجود کند تا مردم دعوت و منهج آنها را بدانند و خود را متمایز نموده و دعوت خود را اظهار دارند.
۴- دوری نمودن از تمام وسایل و اسباب حزب گرایی که امت را فرقه فرقه و گروه گروه می کند واجب است. بلکه باید امت به چنگ زدن به ریسمان الهی دعوت شود.[۴]
[۱] – فتوای صادره در تاریخ: ۱۳/۱/۱۴۰۲ هجری
[۲] – نگا: حکم العمل الجماعی فی الاسلام، شیخ عبدالله السبت حفظه الله؛ چاپ جمعیه الشریعه: ۱۴۲۲-۱۴۲۳ هجری
[۳] – فرقه ی ناجیه و طایفه منصوره
[۴] – نگا: حکم العمل الجماعی فی الاسلام، ص: ۵۵؛ شیخ عبدالله السبت حفظه الله