اصطلاح سلفیت، در عصر عباسی بنا بر انتساب آن به سلف، در قبال اصطلاح خَلَف، نمودار گشت. چرا که اشعری ها و ماتریدی ها بر این باور بودند که روش خَلَف از رویکرد سَلَف استوارتر و آگاهتر است. همچنین ادعا کردند به طبق برنامه ی متکلمین که عقل را بر نقل(قرآن و سنت) مقدّم میدارند، روش و خط مشی سلف و مذهب اهل سنت و جماعت را یاری مینمایند.
اما روش سلف که نقل را بر عقل مقدم می داشتند، از رویکرد خَلَف، آگاهانه تر، محکمتر، محتاطانه تر و سالمتر بود. لذا اصطلاح سلفیت، بر پیروانِ روش و عقیده ی سلف اطلاق می شود. آنان در استدلال، روش خَلَف را قبول ندارند.
اشاعره و ماتریدیها گر چه علیرغم تلاش فراوانی که در ردّ گروههای بدعتی خصوصاً معتزله داشتند، از آنجا که عقل را بر نقل مقدم می داشتند، در بحث اسما و صفات، قضا و قدر، ایمان، کلامِ الله متعال با سَلَف مخالفت نمودند؛ و این جریان بسیار مشهور و ثابت است. لذا آنان در مسایل زیادی با اهل سنت و جماعت اختلاف دارند. از این رو گر چه از میان اهل بدعت، کمترین بدعت را دارند و بسیار به اهل سنت نزدیک اند، ولی باز هم درست نیست آنان را به اهل سنت و جماعت نسبت داد.
در آخرین تألیفاتِ ابوالحسن اشعری که اشعریان به وی منتسب هستند، آمده است که، او دوباره در عقیده و روش به مذهب اهل سنت باز گشته است. در این زمینه می توان کتاب (الإبانه عن أصول الدیانه) و (مقالات الإسلامیین) از وی را نام برد.