مجداً البوطی بین عقیده و شرع بر اساس اعتماد بر ظن، جدایی و فرق ایجاد کرده است، بنای احکام بر اساس ظن و گمان را جایز دانسته ضمن اینکه بنای اعتقاد بر اساس ظن وگمان را حرام دانسته است، و استدلال او براین موضوع این است که خدواند – عز و جل – عقیده کفار را مبنی بر ظن و گمان انکار کرده است و میفرماید:
﴿إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ ١١۶﴾ [الأنعام: ۱۱۶]. «چرا که آنان جز از ظن و گمان پیروی نمیکنند و آنان جز به دروغ و گزاف سخن نمیکنند»
به نظر من این نوع استدلال به دو لیل باطل است:
`دلیل اول: همانا ظن وارده در این آیه و امثال آن، اگر چه از عبادت کردن بتها توسط کفّار صحبت میکند، بر طبق قاعده «العبره بعموم اللفظ لابخصوص السبب»
«اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب] یعنی هرگاه لفظی عام بر سببی خاص وارد میشود، عموم خود را از دست نمیدهد. لذا ظن وارده در این آیه شامل ظن در تمامی امور شرعی و عقیدتی است و اگر کسی ادعا میکند که ظن وارده مخصوص امور اعتقادی است دلیل خود را بیاورد، اگر چه هیچ دلیلی برای این گفته ندارد.
`دلیل دوم: ظّنی که خدواند – تبارک و تعالی – نسبت به کفار انکار میکند به معنای توهم و تخیّل و آرزو است، و منظور همان ظنی که مجتهد در رابطه با مسائل فقهی به او دست میدهد، نیست. عملکرد کفار در زمان جاهلیت این موضوع را بیشتر و بهتر توضیح میدهد، آیا آنان برای رسیدن به عقیده باطل خود یعنی عبادت بتها تا جایی که امکان داشت ادلههای شرعی را درباره مساله الوهیت جمع کردند، سپس در آن مساله رای و نظر صادر کردند، و نهایت سعی و تلاش خود را در بررسی و تحقیق درباره این ادلههای شرعی صرف کردند تا اینکه به حق برسند، همانگونه درباره مساله اجتهاد معروف و معمول است، یا اینکه آنان این عقیده باطل را فقط به مجرد تبعیت از هوی و هوس و آرزو و خیال و گمان خود انتخاب کرده و کسب کردند؟ فکر میکنم که بحقیقت موضوع واضح است و نیازی به فکر کردن زیاد ندارد. و این تفریق و جدایی بین مسائل عقیدتی و مسائل شرعی بر اساس ظن، البوطی در این رابطه از الشیخ النبهانی همان کسی که این موضوع را در بسیاری از کتابهای خود ذکر کرده است از جمله از کتابهای او «نداء حار إلی المسلمین ص ۵۴-۵۷» تقلید کرده است. واین یکی از دلایلی است که شیخ النبهانی را از راه راست دور کرده و دچار لغزش شده و این موضوع عجیب و غریب آورده است.
شایسته ذکر است که استاد ناصرالدین رساله خوبی دارد که در ردّ این رای و نظر عجیب و غریب نوشته است در این رساله به بیشتر از دهها دلیل قوی، معین و قوی برای باطل کردن این رای و نظر، استدلال کرده است، آنچه را که از آن به یاد دارم، ذکر خواهم کرد. از جمله: این جدایی وتفریق بین امور اعتقادی و امور شرعی متبدعانه و بوجود آمده است نه در زمان نبی اکرمص وجود داشته و نه در زمان صحابه، تابعین و تابع تابعین بوده است، حتی اصطلاح و اسمهای بکار برده شده بر روی احادیث که آن حدیث متواتر است و آیا آحاد امت در زمانهای بعد از زمان نبی اکرمص، تابعین وتابع تابعین بوجود آمدهاند، بنابراین هیچ دلیلی و حجتی برای این تفریق و جدا سازی وجود ندارد.از دلایل دیگر انکار این رای و نظر شیخ نبهانی توسط استاد ناصر الدین: آن است که همانا رسول اکرمص بعضی وقتها یکی از اصحاب و یاران خود را مثلاً علی یا معاد و یا غیر این دو نفر را به سوی قبایل وشهرهای فرستاد تا آنان را به سوی ایمان آوردن به خدا و عقیده صحیح اسلامی دعوت کنند، همچنین احکام اسلامی را به آنان یاد دهند، اگر حجت بوسیله خبر آحاد ظنّی، آن تمام نمیشد، پیامبر ص هیچگاه به فرستادن یک نفر برای تعلیم امور عقیدتی به میان مردم، اکتفا نمیکرد، بلکه تعداد زیادی را به سوی آنان میفرستاد تا تواتر و یقین در بین آنان حاصل شود، ولی پیامبرص هرگز این کار را نکرد.