- یکی از بزرگترین اشتباهات محققین ما این است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از دید خودشان نگاه میکنند و مثلاً اینکه حضرت ابوبکر همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم جانش را به خطر انداخت و به مدینه هجرت کرد یا اینکه او مرتب پول خرج میکرد، آنها این کارها را کاری عادی و جزو وظایف پیش پا افتاده ابوبکر به شمار میآورند در صورتیکه باید ببینیم همین آقایان اگر در آن دوران بودند از جانشان که نه آیا حاضر بودند حتی یک ریال از مالشان در راه اسلام خرج کنند؟ یا به جای آن، با تعصبی کوری که همیشه در وجودشان هست به جمع ابوجهلها و ابولهبها میپیوستند!.
- یکی دیگر از اشتباهات رایج و تاسف آور محققین و نویسندگان ما این است که روش برخورد آنها با مسائل و روش پاسخ دادن آنها همان شیوه قدیمی جدل است. آنها هیچگاه طبق موازین و روشهای تحقیق علمی و آکادمیک به بررسی مسائل نمیپردازند زیرا علاوه بر اینکه جدل به مراتب راحتتر از تحقیق علمی است مشت انسان دروغگو را نیز باز نمیکند در حالیکه اگر کسی طبق معیارهای شناخته شده علیم حرکت کند نمیتواند بر مبنای تعصب و دروغ سخن بگوید!.
- یکی از مواردی که باعث خلط مبحث در کتب شیعه شده آن است که نویسندگان شیعی هیچ تمایزی میان سخنان پیامبر صلی الله علیه وسلم و وحی الهی قائل نیستند و هر دو را نص الهی و اطاعت از آنرا واجب و هر دو را خالی از هر گونه خطا میدانند. ولی ما مطابق شواهد متعدد تاریخی ـ که در جای خود به آن اشاره خواهیم کرد ـ در بسیاری موارد مشاهده میکنیم که در رابطه با مسائل مطروحه آیهای نازل نمیشده و امور به رای و نظر شخصی پیامبر صلی الله علیه وسلم و با مشورت ایشان با دیگر اصحاب صورت میگرفته است. (زیرا در غیر اینصورت حجم قرآن فعلی باید چندین برابر بود و بسیاری از جزئیات صدر اسلام را در آن میدیدیم). طبق صریح آیات الهی و شواهد تاریخی پیامبر اکرم بشری مانند بقیه بوده اند: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ﴾ [الکهف: ۱۱۰]. «بگو من بشری مانند شما هستم». در موارد متعددی نیز پیامبر اکرم سخنی گفته یا عملی انجام داده و بعد آیاتی بر خلاف آن از جانب خداوند صادر میشده است. پس باید برای اینکه دچار خلط مبحث نشویم رغبات شخصی و علاقهها و سلیقههای فردی رسول اکرم را از آیات الهی جدا بدانیم. البته ممکن است شیعه در رد این سخنان به این آیه اشاره کند: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣﴾ [النجم: ۳]. «(محمد) از روی هوی و هوس سخن نمیگوید». ولی اگر به سیاق قبلی و بعدی این آیات توجه کنیم متوجه میشویم که منظور خداوند این است که پیامبر اسلام در دریافت و ابلاغ وحی امین و معصوم است و از خوش چیزی را به خداوند نسبت نمیدهد بلکه در مقام ابلاغ وحی هر آنچه میگوید کلام خداست. البته نعوذ بالله منظور ما این نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم در برخی مواقع از روی هوی و هوس سخن میگفتهاند بلکه منظور این است که ایشان طبق سرشت و ماهیت بشری که داشتهاند در موارد متعددی عقیده و نظر شخصی خود را بیان میکردهاند که ممکن بوده در آن زمینه نظرات دیگری نیز وجود داشته باشد. و گرنه چه تفاوتی است میان بشر و فرشته و خدا! و چرا خداوند گفته: بگو من بشری مانند شما هستم؟ و آیا بشر، چیزی جز آزمایش و خطاست. اگر در کتب معتبر و قدیمی تاریخی (مورد قبول فریقین) دقت کنیم میبینیم که پیامبر اکرم هیچگاه در بیان نظرات شخصی خود (مانند سفارش به پیروی از علی و خلافت او) هیچگاه آیهای را در مقام اثبات سخنان خود استشهاد نکردهاند. فهم این نکته یعنی تمایز بین علایق شخصی پیامبر صلی الله علیه وسلم و فرامین الهی میتواند کلید حل بسیاری از مشکلات باشد. به عنوان مثال ما در کتب معتبر اولیه و به حد تواتر نمیبینیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم پس از گفتن جمله من کنت مولی در غدیر خم به آیهای از قرآن در این زمینه اشاره کرده باشند. یا این جمله پیامبر صلی الله علیه وسلم که: نبوت و خلافت در یکجا جمع نمیشود. که اگر چنین جملهای صحت داشته باشد بیانگر عقیده و نظر شخصی پیامبر صلی الله علیه وسلم است و وجوبی در آن به چشم نمیخورد برای همین گناهی به گردن عمر نیست اگر حضرت علی علیه السلام را در شورای ۶ نفره انتخاب کرده باشد. به همین نحو میتوان پاسخ بسیاری از ایرادات کلامی شیعه را داد.
- مورد بسیار عجیب و جالب دیگر این است که حتی یک آیه از دهها آیهای که محققین شیعه در مقام دلیل و مدرک بیان میکنند را نباید با آیات قبلی و بعدی آن، سنجید[۱]! یعنی تمامی آیات مورد نظر شیعه در صورتی به نفع او کاربرد دارد که به تنهایی و بدون توجه به آیات ماقبل و ما بعد آن مورد تفسیر قرار گرفته و معنی شود. توجیه شیعه نیز در این زمینه بسیار جالب است: این آیات در راستای ظلم به اهل بیت جابه جا شده اند! و این در حالی است که بین شیعه و سنی اجماع در موقوفی[۲] بودن آیات قرآن است. نکته دیگر اینکه طبق اتفاق نظر تمام علمای شیعه و سنی بهترین روش فهم و تفسیر آیات قرآن، تفسیر آیه به آیه است و حتی روایات نیز باید با محک آیات قرآن مورد نقد قرار بگیرند ولی در برخی مواقع که قافیه تنگ میشود محقق شیعه به جای تفسیر آیات قرآن با یکدیگر و یا به جای اینکه روایات و احادیث را با قرآن بسنجد این آیات قرآن است که توسط او بوسیله روایات تاریخی تخصیص خورده و تفسیر میشود!!! در حالیکه قرآن کریم خود معیار همه چیز است و چیزی دیگری نمیتواند معیار قرآن باشد. متاسفانه دامنه انتخاب گزینشی و عدم توجه به آیات قبل و بعد حتی به احادیث پیامبر اکرم نیز کشیده شده است برای مثال: پیامبر اکرم در غدیر خم فرمودهاند: هر که من مولای اویم علی مولای اوست خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن باش با دشمن او. اکنون علامه امینی به جای اینکه کلمه مولی را با عنایت به شرایط پیش آمده و با توجه به جملات بعدی پیامبر معنی کند میگوید بیشتر نویسندگان عرب معنی مولی را اولی دانستهاند پس مولی در اینجا یعنی خلیفه و جانشین! ولی ما میدانیم که این کلمه دارای ۲۷ معنی مختلف است و فقط داخل جمله و با توجه به علت بیان میتوان معنای آنرا فهمید. (و گر نه اعراب در مورد مسایل حکومتی و ریاستی کلمات بسیار روشنتر و دقیقتری دارند: اولی الامر ـ خلیفه ـ امیر ـ والی ـ امام و…).
[۱]– این نکته حتی یک استثناء هم ندارد! یعنی حتی یک آیه هم در قرآن وجود ندارد که شیعه بتواند با توجه به آیات قبلی و بعدی آنرا به نفع خو بکار بگیرد.
[۲]– موقوفی بودن آیات قرآن یعنی اینکه ترتیب آیات قرآن به همین نحوی که هم اکنون در دست ماست توسط پیامبر اکرم تعیین و مشخص شده است.