و اینکه آیا این اسماء و صفات از جمله محکم ( محکم : آیاتی را گویند که حقیقت آنها معلوم و آشکار باشد) و یا متشابه ( متشابه: آیاتی را گویند که حقیقت (کیفیت) آنها را فقط الله تعالی می داند.) می باشند.
اسماء خداوند و صفات توقیفی(توقیف: متوقف کردن عقل در تصرف در امور معین و مسائل توقیفی مسائلی است که از طرف خدا تعیین می شود و عقل و اجتهاد نمی توانند در آن دخالت کنند زیرا از محدوده تخصص آنها خارج است) می باشند. و توقیفی به این معنی است که اثبات و نفی آن در حد کتاب و سنت توقف می کنند. یعنی اینکه نمی توان آنها را اثبات و یا نفی نمود، مگر با تمسک به دلیل و حجتی از کتاب و سنت. و عقل در این مسئله هیچ جا و مجالی ندارد. چون این مسائل از حیطه عقل فراتر می روند. و اسماء خداوند و صفات او در معنا محکم و معلوم بوده، و در حقیقت آن متشابه می باشند، چون حقیقت آن را بجز خداوند کس دیگری نمی داند.
اسماء خداوند غیر محصورند.
اسماء خداوند در عددی معین منحصر نمی گردند چون رسول خدا در دعای به ثبت رسیده می فرماید: (… اسالک اللهم بکل اسم هو لک سمیت به نفسک، او انزلته فی کتابک، او علمته احداً من خلقک، او استاثرت به فی علم الغیب عندک…) صحیح الترغیب و الترهیب ۱۸۲۲
یعنی: (… خداوندا، از تو می خواهم با توسل به هر اسمی که از آن تو است، و تو خود را بدان خوانده ای، و یا در کتابت نازل نموده ای، و یا کسی از بندگانت را به آن آگاهی داده ای، یا در علم غیب نزد خود نگاه داشته ای …)
در نتیجه احاطه و حصر و علم به آنچه در علم غیب و نزد خداوند می باشد غیر ممکن است. و از جمع بین این دعا و حدیث دیگری که عنوان می کند: خداوند دارای (نود و نه) اسم است که هر کسی آن را بر شمارد وارد بهشت می گردد. (نتیجه گرفته می شود که در این مسئله هیچ اشکالی وجود ندارد، چون ممکن است خداوند را اسماء دیگری باشد. به عنوان مثال هنگامی که کسی می گوید: (پنجاه سپر دارم که آنها را برای جهاد آماده کرده ام)، این گفته با این مسئله منافاتی ندارد که این شخص ممکن است سپرهای دیگری نیز داشته باشد، اما پنجاه عدد از آن را به جهاد اختصاص داده است. و معنای احصاء و یا بر شمردن اسماء خداوند این است که لفظ و معنای آن را بداند، و به مقتضای آن خداوند را عبادت کند.
ایمان به اسماء خداوند چگونه انجام می پذیرد؟
اگر اسم (متعدی) ( اسم متعدی اسمی است که در ریشه لغوی آن احتیاج به مفعول دارد) باشد، پس ایمان به آن مستلزم اثبات اسم، و اثبات صفتی که متضمن آن است، و اثبات اثری است که بر آن اسم مترتب می گردد. برای مثال هنگامی که می گوییم (رحیم) در نتیجه اسم ثابت می شود که همان رحیم است، و صفت ثابت می شود که همان صفت (رحمت) است، و اثر آن نیز ثابت می گردد، به معنای اینکه خداوند توسط صفت رحمت به بندگان خود رحم می ورزد. و اگر اسم (لازم) ( اسم لازم اسمی است که در ریشه لغوی آن احتیاج به مفعول ندارد و به فاعل اکتفا می کند) باشد، پس ایمان به آن مستلزم اثبات اسم، و اثبات صفت آن است. مثلاً هنگامی که می گوییم (الحی) در نتیجه اسم ثابت می گردد که همان(حی) است، و صفت نیز ثابت می گردد که همان صفت (حیات) است.