اسباب وضع و جعل احادیث

۱-  احزاب سیاسی چون رافضه و دشمنان آنها و تأثیر آنان بر وضع حدیث:

و این مهم پس از قتل عثمان و ظهور شیعه ی علی و شیعه ی معاویه به وقوع پیوست. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: «اصل دروغ ها در باب احادیث فضایل، از جانب رافضه می باشد. چرا که آنها از همان آغاز ظهور، احادیثی دروغین و ساختگی در فضل علی وضع کردند که در واقع عداوت و دشمنی دشمنان شان باعث شد تا این روایات را جعل کنند. زمانی که بکریه این رفتار شیعه را دید، در برابر این احادیث جعلی، احادیث و روایاتی در مورد معاویه وضع نمود».[۱]

و عامر شعبی می گوید: «بر هیچیک از افراد امت چون علی دروغ بسته نشده است».[۲] همواره نگرانی و دغدغه رافضه اثبات وصیت رسول خدا  صلی الله علیه و سلم در مورد علی مبنی برخلافت او پس از رسول خدا بوده است. بنابراین احادیث زیادی را در این مورد وضع کردند. از جمله: «وصیی و موضع سری و خلیفتی فی اهلی و خیر من اخلف بعدی علی»:[۳] «وصی من و رازدار من و جانشین من در خانواده ام و بهترین جانشین پس از من علی است».

اما جعل کنندگانی که در احزاب دیگر بودند با مشاهده ی چنین روایاتی، آنها را وسیله ای در جهت کاسته شدن مقام و رتبه  ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه تلقی کردند. پس غفلت نکرده و آنها نیز به جعل احادیث و روایاتی در جهت فضیلت و شأن شیخین و معاویه پرداختند. از جمله این روایات موضوع می توان به این روایت اشاره کرد: «لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ، قلت: اللهم اجعل الخلیفه من بعدی علی بن ابی طالب، فارتج السماوات و هتف بی الملائکه من کل جانب، یا محمد! اقرأ: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» (انسان: ۳۰، تکویر: ۲۹) و قد شاء الله ان یکون من بعدک ابوبکر الصدیق»:[۴] «زمانی که به آسمان برده شدم، گفتم: پروردگارا، علی بن ابی طالب را خلیفه ی پس از من قرار بده؛ پس آسمان ها به لرزه آمدند و فرشتگان از هر سو به من یورش آوردند که ای محمد: بخوان: «و آنان نمی خواهند مگر اینکه خداوند بخواهد» و اراده ی خداوند بر این رفته که خلیفه ی پس از تو ابوبکر صدیق باشد». اما در میان این احزاب نیز کسانی بودند که نیت های نیکی داشتند و چون عیبجویی ها و خرده گیری ها طرفین در مورد صحابه را می دیدند که درحقیقت فضایل آنها را نشانه می رفت، محبت نسبت به صحابه ایشان را برا آن داشت که احادیثی را در فضل و شأن و علو مقام و جایگاه آنها وضع و جعل کنند و اینگونه بیان کنند که تفاوتی میان خلفای چهارگانه نیست. از جمله این حدیث که می گوید: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَتَّخِذَ أَبَا بَکْرٍ وَالِدًا وَعُمَرَ مُشِیرًا وَعُثْمَانَ سَنَدًا وَأَنْتَ یَا عَلِیُّ ظَهِیرًا؛ أَنْتُمْ أَرْبَعَهٌ، قَدْ أَخَذَ اللَّهُ لَکُمُ الْمِیثَاقَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ، لَا یُحِبُّکُمُ إِلَّا مُؤْمِنٌ تَقی وَلَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا  مُنَافِقُ مسیء، أَنْتُمْ خَلَفَاء نُبُوَّتِی وَعَقْدُ ذِمَّتِی»:[۵] «همانا خداوند مرا امر کرده است که ابوبکر را به عنوان پدر، عمر را به عنوان مشاور و عثمان را چون سندی و تو را ای علی به عنوان حامی و پشتیبان انتخاب کنم. شما چهار نفر هستید که خداوند از شما در قرآن عهد و پیمان گرفته است. جز مومن پرهیزگار شما را دوست ندارد و جز منافق بدکار با شما دشمنی نمی کند. شما خلفای نبوت من و عهده داران امور پس از من می باشید».

۲- دشمنان اسلام (زنادقه)[۶]: کسانی که به دنبال فاسد کردن دین مردم می باشند. (و در واقع در پی آنند که دین  مورد نظر خود را در قالب دین به آنها منتقل کنند.)

از آنجا که وضع جدید برای آنها ناخوشایند بود، حقد و کینه خود نسبت به اسلام و مسلمانان را پنهان کرده و چون دانستند که نمی توانند با زور شمشیر اهداف و اغراض خود را تحقق بخشند- چرا که قوت و نیروی دولت اسلامی را شاهد بودند – پس تصمیم گرفتند مسلمانان را از عقیده ی اسلامی متنفر کنند چنانکه احادیث و روایات و اباطیل و اکاذیب سخیفانه ای در قالب عقیده و با هدف دور کردن مردم از اسلام حقیقی وضع و جعل کرده و به رسول خدا  صلی الله علیه و سلم نسبت دادند. همچون این روایت که می گوید: «المجره التی فی السماء عرق الافعی التی تحت العرش»:[۷] «کهکشان (یا ستارگانی) که در آسمان هستند، عرق افعی است که زیر عرش می باشد». ابوالقاسم می گوید: «هیچکس به خود اجازه نمی دهد که چنین مطلبی را از رسول خدا  صلی الله علیه و سلم روایت کند مگر آنکه اهمیتی برای دینش قائل نباشد. و براستی چگونه مسلمانان می گویند: زیر عرش افعی خفته است؟ آیا چنین مقوله ای جز دسیسه ی زنادقه در جهت زشت جلوه دادن اسلام می باشد؟![۸]

۳- پراکندگی نژادی و قومی و تعصب در مورد قبیله و سرزمین و امام:

تکیه اموی ها در اداره ی دولت و پیش برد امور تنها متوجه عرب بود و برخی از آنها نسبت به عرب و عربیت تعصب داشتند چنانکه حتی برده هایی که دوران برده ای آنان تمام شده بود، متوجه این نژادپرستی و قوم گرایی شدند. از این جهت تلاش می کردند میان خود و عرب مساوات و برابری ایجاد کنند پس اکثر و بیشتر جنبش ها و حرکت های انقلابی از سوی آنان شکل گرفت و برای رسیدن به این تساوی از این طریق وارد شدند[۹] و چون عرب ها به عرب بودن و نژاد خود افتخار نموده و آن را مایه ی عزت و سربلندی و برتری خود بر دیگران می دانستند، این موجب شد تا احادیثی را در جهت بالا بردن شأن و مقام و بیان فضایل خود وضع و جعل کنند؛ از جمله این روایت که می گوید: «ان کلام الذین حول العرش بالفارسیه وان الله اذا اوحی امرا فیه لین اوحاه بالفارسیه و اذا اوحی امرا فیه شده اوحاه بالعربه»:[۱۰] «زبان کسانی که پیرامون عرش هستند، فارسی است. و هرگاه خداوند بخواهد امری را وحی می کند که در آن نرمی باشد، آن را به فارسی وحی می کند و چون بخواهد امری که در آن شدت است وحی کند، آن را به عربی وحی می کند».

و اینگونه بود که برخی از اعراب جاهل در جهت مقابله با چنین روایات بی اساسی به جعل و وضع حدیث پرداختند و مقابله به مثل نموده و حدیث ساختند که: «ابغض الکلام الی الله الفارسیه و کلام الشیطان الخوزیه، و کلام اهل النارالبخاریه و کلام اهل الجنه العربیه»:[۱۱] «منفورترین زبان نزد خداوند، فارسی است. و زبان شیاطین و دوزخیان فارسی است. و زبان اهل بهشت عربی است».

۴- داستان سرایان؛ کسانی که داستان ها و قصه های مختلف را بدون توجه به صحت و سقم آنها روایت می کنند تا آنها را جایگزین داستان هایی کنند که در قرآن و سنت آمده است. چنانکه عمر بن خطاب در مورد آنها می گوید: «أَعْیَتْهُمُ الْأَحَادِیثُ أَنْ یَحْفَظُوهَا»:[۱۲] «احادیث آنان را خسته و ناتوان نموده از اینکه آنها  را حفظ کنند».  و ابن عراق در مورد آنها می گوید: «…صنف پنجم: کسانی هستند که به دنبال اهداف و اغراض دنیوی می باشند. چون داستان  سرایان و دوره گردان و گدایان و پیروان پادشاهان».[۱۳]

 

 

[۱] – شرح نهج البلاغه: ۳/۲۶

[۲] – تذکره الحفاظ: ۱/۷۷

[۳] – الفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه: ۱/۳۲۳؛ اللائی المصنوعه: ۱/۳۲۷؛ جوزقانی می گوید: این روایت باطل است و اصلی ندارد. در سند ان اسماعیل بن زیاد وجود دارد که متروک است.

[۴] – تنزیه الشریعه المرفوعه: ۱/۳۴۵؛ اللائی المصنوعه: ۱/۲۷۵؛ سیوطی می گوید: این روایت موضوع است.

[۵] – الفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه: ۳۸۴؛ خطیب از انس به صورت مرفوع روایت کرده است. و در مورد این روایت می گوید: این روایت در درجه «منکر جدا» می باشد. و در اسناد آن دو راوی مجهول می باشد. و ابن عساکر از طریق دارقطنی از عبدالله بن جحش آن را تخریج کرده است. و ابونعیم در فضائل الصحابه آن را از حذیغه تخریج کرده است.

[۶] – زندیق به معنای دوگانه پرستان می باشد. یا کسانی هستند که قائل به نور و تاریکی می باشند. یا عبارتند از کسانی که به آخرت و ربوبیت ایمان ندارند یا اینکه کفر را در باطن پنهان نموده و اظهار ایمان می کنند. یا اینکه کلمه ی زندیق معرب زَن دین می باشد یعنی دین زن؛ جمع آن زنادقه یا زنادیق می باشد و گفته می شود: قد تزندق؛ و اسم آن زندقه است. و رجل زندیق و زندقی به کسی گفته می شود که بسیار بخیل باشد.

[۷] – قبول الاخبار، ص: ۱۴

[۸] – قبول الاخبار، ص: ۱۴

[۹] – نگا: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم: ۱/۳۴۲

[۱۰] – تنزیه الشریعه المرفوعه: ۱/۱۳۶

[۱۱] – تنزیه الشریعه المرفوعه: ۱/۱۳۷؛ المجروحین: ۱/۱۲۹، ابن حبان

[۱۲] – شرح اللالکائی، اصول السنه: ۱/۱۳۹، دارمی: ۱/۴۷

[۱۳] – تنزیه الشریعه: ۱/۱۳

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …