مهارتها، لذتهای قابل لمسی هستند و منظورم فقط پاداش اخروی نیست، خیر بلکه عبارتند از لذت و شادمانی که حقیقتاً آن را احساس میکنی، پس از آنها بهره ببر و آنها را با همه مردم اعم از بزرگ و کوچک، ثروتمند و فقیر، دور و نزدیک، با همه اعمال کن، این مهارتها را با آنان به کار ببر، خواه به خاطر پرهیز از شر آنان، یا جلب محبت، یا اصلاح آنان، آری برای اصلاح آنان. علی بن جهم شاعری فصیح ولی بیاباننشین و بیفرهنگ بود که از زندگی چیزی جز آنچه در صحرا و بیابان دیده بود نمیدانست و متوکل خلیفهی مقتدری بود و هر آنچه میخواست، هر لحظهای عمل میکرد.
روزی علی بن جهم وارد بغداد شد به او گفتند: هرکسی متوکل را تعریف و ستایش کند در نزد او تقرب پیدا کرده و بذل و بخشش دریافت میکند. علی خوشحال شد و مستقیماً به سوی کاخ خلیفه روان گشت و نزد متوکل رفت دید که شعرا شعر میسرایند و «جوایز» دریافت میکنند. ابهّت، هیبت و قهر و زورگویی متوکل برای همه معلوم بود! علی با قصیدهای به تعریف خلیفه آغاز نمود که طلیعه آن چنین بود:
ای خلیفه:
أنت کالکلب فی حفاظک للود
أنت کالدلو لاعدمتک دلو
وکالکلبش فی قراع الخطوب
من کبار الدلا کثیر الذنوب
یعنی: «ای خلیفه تو در وفاداری و حفظ روابط دوستانه چون سگ و در مبارزه و درهمشکستن سختیها و دشواریها چون قوچ و نربز هستی.
تو چون دلو بزرگ هستی که دلوهای دیگر تمامت نمیکنند».
به همین صورت به جای این که او را به خورشید، ماه و کوهها تشبیه کند، خلیفه را به گوسفند نر و بز، چاه و خاک تشبیه میکرد. خلیفه برآشفت، و نگهبانان از جا برخاستند و جلاد شمشیرش را از نیام کشید و چوبهدار را مهیا ساخت و برای قتل شاعر آماده شدند! اما خلیفه فهمید که طبیعت و قلت علم و دانش علی بن جهم بر وی غالب شده است. بنابراین، تصمیم گرفت سرشت وی را تغییر دهد، لذا دستور داد او را در یک کاخ زیبا اسکان دهند و زیباترین کنیزها در نزد او رفت و آمد کنند و بهترین و لذیذترین خوردنیها و اشیا را در اختیار او بگذارند.
علی بن جهم لذت نعمت را چشید بر تختها و کرسیهای زیبا تکیه زد و با ظریفترین شاعران و ادیبان که اشعار عاشقانه میسرودند، مجالست نمود. تا هفت ماه بر این حالت ماند.
سپس خلیفه یک مجلس شبانهای ترتیب داد، آنگاه به یاد علی بن جهم افتاد و از وضع وی پرسید و او را فرا خواند، وقتی علی در جلو خلیفه قرار گرفت، گفت: ای علی بن جهم! برایم شعر بخوان: علی بن جهم در قصیدهای که مطلعش چنین بود، گفت:
عیوه المها بین الرصافه والجسر
أعده لی الشوق القدیم ولم أکن
جلبن الهوی من حیث أدری ولا أدری
سلوت ولکن زده جمرا علی جمر
یعنی: «چشمهای آهویی در میان (رصافه) و (جسر) عشق و علاقه مرا به خود جلب نمودهاند از جایی که من میدانم یا نمیدانم.
چنان که عشق و علاقه گذشته مرا بیدار نمود گرچه من گذشته را از یاد نبرده بودم، بلکه بر زخم گذشته نمک پاشید».
و همواره احساسات حاضرین را با ظریفترین کلمات برمیانگیخت. و آنگاه آغاز به توصیف خلیفه نمود و وی را به خورشید، ستاره و شمشیر تشبیه کرد.
ببین خلیفه چگونه توانست طبیعت ابن جهم را تغییر دهد.
ما نیز چهقدر از طبیعت فرزندان یا دوستانمان به تنگ آمدهایم، ولی آیا برای تغییر آنها تلاش کردهایم.
تو با شیوهی بهتری میتوانی طبیعت خویش را تغییر دهی و ترشرویی را به لبخند، خشم را به بردباری، بخل را به جود و سخا عوض نمایی و این کارِ مشکلی نیست، اما نیاز به تصمیم و عمل دارد، پس دلیر و پهلوان باش.
هرکسی در سیره نبوی بنگرد میبیند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم با قدرتها و توانمندیهای اخلاقی با مردم برخورد میکرد و دلهایشان را به دست میآورد و این اخلاق وی با مردم تصنعی و ساختگی نبود که وقتی با خانوادهاش تنها شود، بردباریاش به غضب و نرمیاش به درشتی عوض شود! خیر، هرگز چنین نبود که با مردم خنده رو باشد و با خانوادهاش عبوس و گرفته، با مردم مهربان باشد و با زن و فرزندش خلاف آن. هرگز! بلکه اخلاقش برآمده از سرشت و طبیعت او بود که به وسیله آن خدا را بندگی میکرد. همانگونه که با نماز چاشت و قیام شب به خدا تقرب میجُست. لبخندش را قربت الی الله، و مهرورزی را عبادت و گذشتش را حسنات میپنداشت. اگر کسی اخلاق خوب را عبادتی بپندارد، در تمام احوال، در جنگ و صلح، به هنگام گرسنگی و سیری، در حالت بیماری و سلامتی، و حتی در وقت شادمانی و اندوه خودش را به آن آراسته میکند.
آری! چهقدر از همسران هستند که از اخلاق زیبای شوهرانشان، سعه صدر، خوشرویی و سخاوت آنان در بیرون خانه داستانها میشنوند، اما خود آنان در محیط خانه از آن بیبهرهاند هستند؛ زیرا همسرانشان در محیط خانه بداخلاق، تنگنظر، ترشرو، بدزبان، و فحاش، بخیل و منتگذار هستند. اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم آن است که میگوید: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَأَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی» یعنی: «بهترین شما کسی است که با اهل و عیالش رفتار بهتری داشته باشد و من بهترین شما از نظر اخلاق با اهل خانهام میباشم»([۱]).
ببین آن بزرگوار چگونه با خانوادهاش رفتار میکرد.
اسود بن یزید میگوید: از عایشه پرسیدم: رسول خدا r چه کاری در خانهاش انجام میداد؟ گفت: وی به کارهای خانه مشغول بود، هرگاه وقت نماز فرا میرسید وضو میگرفت و برای نماز میرفت.
به همین صورت در مورد پدر و مادر!
چهقدر کسانی هستند که از خوشاخلاقی! لطف و خندهرویی و برخورد زیبایشان با دیگران میشنویم.
اما با نزدیکترین افراد و مستحقترینشان یعنی با پدر و مادر، همسر و فرزندان با سختدلی و قهر برخورد میکند!
آری! بهترین شما، بهترینتان با خانواده، پدر و مادر، همسر، خدمتگزار و بلکه با اطفال و فرزندان کوچکش است.
روزی که قلب رسول خدا صلی الله علیه و سلم مملو از احساسات و عواطف بود، ابولیلی رضی الله عنه نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم نشسته بود. یکی از نوههایش (حسن یا حسین) نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد، رسول خدا صلی الله علیه و سلم او را گرفت و در دامان خویش نشانید.
این بچهی کوچک در دامان آنحضرت صلی الله علیه و سلم ادرار نمود. ابولیلی میگوید:
دارای امکان دیدگاه
تا جایی که دیدم ادرار وی به سرعت بر شکم رسول خدا صلی الله علیه و سلم جاری شد. میگوید: ما سراسیمه به سوی این بچه برخاستیم! گفت: «بچهام را بگذارید و او را ناراحت نکنید» وقتی بچه از ادرارش فارغ شد، مقداری آب خواست و آن را بر موضع ادرار ریخت([۲]).
به خدا چه زیباست! چگونه خودش را به این اخلاق مزین کرده بود. بنابراین، جای شگفت نیست که دلهای بزرگ و کوچک را به دست آوَرَد.
پس…
«به جای این که به تاریکی دشنام دهی، سعی کن چراغی روشن نمایی».
گوشه ای از کتاب : از زندگیت لذت ببر(تالیف : دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی)
[۱]- ترمذی و ابن ماجه با حدیث صحیح. [۲]- احمد و طبرانی و رجالش ثقهاند.