از مظاهر انصاف

۱- سخن حق تنها به دلیل باطل بودن گوینده اش رد نمی شود. چرا که این سخن است که اعتبار دارد نه گوینده ی آن:

خداوند متعال ملکه سبا را تصدیق نمود آنجا که در مورد پادشاهان گفت: «وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ» (نمل: ۳۴) «و این گونه رفتار می‌کنند». و کفر وی مانع تصدیق سخن حقی که بر زبان آورد، نشد.[۱]

همچنین موافقت خداوند متعال با مشرکان در حکم جنگ در ماه های حرام نیز از این دسته است. «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیر» (بقره: ۲۱۷) «از تو درباره جنگ کردن در ماه حرام، می‌پرسند. بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است». یعنی جنگ در این ماه ها حلال نیست. هرچند کفری که به الله ورزیدید و محمد و اصحابش را از مسجدالحرام باز داشتید، بزرگ تر از جنگ در ماه های حرام است و بیرون کردن اهل مسجدالحرام از آن، نزد خدا بزرگ تر است از جنگ؛

و داستان ابوهریره با شیطان نیز از این قبیل است. چنانکه رسول خدا به او گفت: «شیطان به تو راست گفته است درحالی که دروغگوست».

و در وصیت معاذ بن جبل به تابعین آمده است که می گوید: «… و شما را از انحراف انسان حکیم و دانشمند برحذر  می دارم . چرا که گاهی گمراهی از زبان عالم و حکیم بیرون می آید  و گاهی منافق سخن حق می گوید».

۲- انکار نکردن دیدگاهِ درستِ مخالف هرچند طبع وی بد باشد:

ذهبی در مورد یوسف بن آدم رحمه الله می گوید: «از مشایخ اهل سنت است… بسیار به معروف امر می کرد و با تندخویی به تمسک به احادیث و روایات دعوت می نمود».[۲]

و در بیان شرح حال تقی الدین عبدالساتر بن عبدالحمید مقدسی حنبلی می گوید: «… کسانی که از او روایت شنیدند اندک هستند. چرا که تندخو بود. به شدت به اشعریه حمله می کرد پس او را معتقد به تجسیم خواندند. وبا دوستان حنبلی مذهب خود مخالف بود».[۳]

۳- تمنای دیدگاه درست برای مخالف، نشانه تعقل و اخلاص است:

حاتم اصم می گوید: «با من سه خصلت است که در برابر دشمنم آنها را اظهار می کنم: چون درست بگوید، خوشحال می شوم و چون دچار اشتباه گردد، غمگین می شوم و نفسم را کنترل می کنم تا جاهلانه در مورد وی قضاوت نکنم».[۴] چون این خبر به امام احمد بن حنبل رحمه الله رسید، گفت: سبحان الله، کسی عاقل تر از او نیست».[۵]

 ۴- اشتباه مخالف، ظلم کردن به او و نادیده گرفتن حقوقش را مباح نمی گرداند:

ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «معلوم است که شر کفار و خوارج و مرتدین بزرگ تر از شر ظالم و ستمگر است. اما اگر- مبتدعان یا دیگران – به مسلمانان ظلم نکنند و کسی که با آنها می جنگد، قصد ظلم کردن به آنها را داشته باشد، در این صورت تجاوز از سوی او بوده است و بر تجاوز و سرکشی یاری نمی شود».[۶]

اما همه ی این ها مانع بیان فسادی که در کتاب های اهل بدعت وجود دارد، نمی شود. قرافی می گوید: «و تا جایی که امکان دارد باید از این مفاسد بیزاری جست به شرطی که به اقوال و افعال درست آنها تعدی و تجاوز نشود و به کسانی که مرتکب آنها شده اند، فسق و فجور و امور زشتی که مرتکب نشدند، نسبت داده نشود و مورد افترا و تهمت قرار نگیرند، بلکه این نفرت در حد امور منکر و زشتی باشد که مرتکب شده اند. بنابراین در مورد اهل بدعت گفته نمی شود: شراب نوشیده و زنا کرده است؛ و چنین اعمالی را که انجام نداده، به وی منسوب نمی شود».[۷] بلکه امام ابن تیمیه رحمه الله تخطئه با شتاب همراه علم اندک در جرح و تعدیل افراد را منهج اهل بدعت می شمارد. چرا که در این منهج جهل و ظلم با هم آمیخته است. ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «سخن گفتن در مورد مردم باید با علم و عدل همراه باشد نه بر مبنای ظلم و جهل چون رفتار اهل بدعت».[۸]

۵- حسن ظن نسبت به مخالف و عدم نیت خوانی:

چرا که ما مکلف نشدیم پرده از قلوب مردم برداریم. بلکه شریعت بر ما فرض کرده بر مبنای خیر و شری که در ظاهر نمایان است، رفتار کنیم. چنانکه احکام شرعی بر مبنای ظاهر می باشند و این خداوند است که پنهان را می داند. و این منهج عادلانه تر و به درستی نزدیک تر و انصاف در آن بیشتر است. خداوند  متعال می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ» (حجرات: ۱۳) «ای مردم! بی‌شک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامی‌ترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست، بی‌گمان الله دانای آگاه است».

و اتفاقی که برای اسامه بن زید افتاد، از این قبیل است. اسامه می گوید: «رسول خدا در سریه ای ما را به سوی منطقه حرقات فرستاد. پس متوجه ما شدند و پا به فرار گذاشتند. مردی را دریافتیم که چون او را دستگیر کردیم، گفت: لااله الاالله؛ پس او را با ضربه شمشیر کشتیم. اما در مورد این عمل، چیزی را در دلم احساس می کردم. پس ماجرا را برای رسول خدا بیان نمودم که فرمود: «من لک بلا اله الا الله یوم القیامه»: «در روز قیامت در برابر لااله الاالله چه کسی حامی تو خواهد بود». اسامه می گوید: گفتم ای رسول خدا، او از روی ترس از سلاح و کشته شدن، لااله الاالله گفت؛ پس فرمود: « «أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ قَالَهَا أَمْ لَا؟ مَنْ لَکَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؟» »: «آیا قلبش را شکافتی تا بدانی به این دلیل آن را گفته یا نه؛ چه کسی روز قیامت در برابر لااله الاالله حامی تو خواهد بود». اسامه می گوید: پیوسته رسول خدا این جمله را تکرار می کرد چنانکه دوست داشتم ای کاش در این روز مسلمان می شدم».[۹]

 

 

[۱] – اضواءالبیان: ۱/۶۱؛ با تصرف

[۲] – السیر: ۲۰/۵۹۰-۵۹۱، ذهبی؛ منظور از این تندخویی، تندخویی است که با عملی همراه نمی باشد. چنانچه معنای کلمه «زعاره» نیز همین می باشد. مختارالصلاح: ۲۷۲؛ امام محمد بن ابوبکر رازی

[۳] – همان: ۳/۳۴۰-۳۴۱؛ العبر فی خبر من غیر: ۵/۳۲۳

[۴] – نگا: حلیه الاولیاء، السیر، ذهبی: ۱۱/۴۸۷

[۵] -نگا: حلیه الاولیاء

[۶] – منهاج السنه: ۳/۱۵۸

[۷] – الفروق، قرافی: ۴/۲۰۷-۲۰۸

[۸] – منهاج السنه: ۲/۲۴۳

[۹] – مسند احمد، بخاری، مسلم، ابوداود و ابن ماجه.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …