استدلال متکلمین به حجت ابراهیم علیه السلام برای قومش تا اینکه دلیلی را بر وجوب نظر عقلی بیاورد، استدلال نادرستی است؛ زیرا ابراهیم– علیه السلام- خود در ابتدا بدون مجادله یا برهان یا استدلال مسلمان بود و سپس به بحث در شناخت خداوند پرداخت؛ پس بنابر فطرت خویش، دریافت که بتها لیاقت آن را ندارند که معبود و خالق باشند و به دنبال شناخت معبودی برآمد که موافق شناخت فطرتش باشد و از این جهت درمییابیم که هر چیزی که عقلش آن را به عنوان پروردگار و معبود قرار میداد، فطرتش آن را رد میکرد، اول رو به ستارگان، بعد به ماه و بعد به خورشید نمود؛ پس نتیجۀ این تفحص با دلیل و عقل به پوچی کشیده میشد و از آن عاجز میگشت و به ابتدا بر میگشت و به فطرتش رجوع میکرد که آن همان، ایمان به وجود خالقی برای او و هستی بود. با توجه به ناتوانی به شناخت کلی و جزئیات نقش فطرت، جز اقرار به وجود خالق هستی نیست([۱]) اما شناخت خداوند با أسماء و صفاتش و وجوب توجه به او برای عبادت و آفرینش هستی و احاطهاش بر غیب مربوط به فطرت نیست؛ زیرا فطرت از شناخت این جزئیات ناتوان است و عقل نیز با او درمانده است و بدینخاطر ابراهیم– علیه السلام- به پروردگارش رو کرد وگفت: ﴿لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَ٧٧﴾([۲]) «گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند، بدون شک از زمرهی قوم گمراه (و جمعیت سرگشته در وادی کفر و ضلال) خواهم بود.» و از این جهت دریافت که هرچه غیر اوست، باطل است و اعلان داشت که: ﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨﴾([۳]) «گفت: ای قوم من ! بیگمان من از آنچه انباز خدا میکنید بیزارم (و تنها رو به خدا میدارم)».
ترک استدلال بنابر عقل از یک طرف، و از طرف دیگر محرز است که راه معرفت خداوند تنها با نامها و صفات علیائش ممکن است که با عقل حاصل نمیگردد که این فقط با کمک و راهنمایی خداوند حاصل میشود و اگر خداوند، انسان را به هدایت مدد نکند هرگز او راهیاب نخواهد شد و بدینخاطر سایۀ فطرت پاکی که هرچند مبهم است را بر او گشوده است که با دلالات عقل و منطق و فکر میتواند قدرت بگیرد و در این گیرودار ابراهیم فرمود: ﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩﴾([۴]) «بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرۀ مشرکان نیستم.» پس این فطرت بر این امر دلالت میکند که برای خداوند منان نمیتوان هیچ شبیه و شریکی تصور نمود؛ همچنین همین فطرت از خداوند، نابودی، تحوّل و فناء را نیز نفی میکند.([۵])
([۱]) نک: آیات ۷۵ تا ۷۹ سوره مبارکه أنعام.
([۳]) انعام/ ۷۸، و نک: نوفان عبیدات، الدلاله العقلیهه فی القرآن ومکانتها فی تقریر العقیده الأسلامیه، ص ۱۵۶٫